رمان طلوع پارت ۱۵۸

3
(6)

 

 

 

نمیدونم قراره چطوری بزرگت کنم…فقط میدونم قراره مثل خودم آسیب ببینی…مثل خودم اذیت بشی….من حاصل یه تجاوز بودم یه تجاوز وحشتناک…به مزخرف ترین حالت ممکن نطفه ی من شکل گرفت…کسایی که باعث به وجود اومدنم شدن ازم متنفر بودن و جامعه ای که توش زندگی میکنم من رو حروم زاده می‌خونن….دنیا برام مثل یه چهار دیواری کوچیک میمونه که هر لحظه تنگ تر میشه و قراره نفسمو ببره….به خیالم که بابات دوستم داشت و عاشقم بوده…ولی اینجا هم اشتباه فکر کردم…

 

 

با ورودش دستمو از رو شکمم برمیدارم …..عقب میرم و به بالشت پشت سرم تکیه میدم….

 

چقد حال جسم و روحم بده…چه حس و حال مزخرفیه فریب خوردن……

 

بعد از حرفایی که زد دلم ازش بی نهایت گرفت….اتاقمو جدا کردم تا ازش فاصله بگیرم…شکل ناز نیست، شکل قهر کردن هم نیست، شبیه دل کندنه….

 

 

زیر چشمی میبینمش که جلوتر میاد و لبه ی تخت میشینه…..

 

دستاشو رو صورتش میکشونه و خیره میشه به زمین…

 

 

نگاهم رو نیم رخش میمونه که با مکث میگه: این چرندیاتو بنداز دور طلوع…. زندگی رو به من و خودت تلخ نکن….اینکه دوره بیفتی و مدرک جمع کنی هیچ دردی رو دوا نمیکنه…هر اتفاقی هم که افتاده باشه دیگه نمیشه تغییرش داد….پدر من هر کاری هم کرده باشه مربوط به گذشته ست….گذشته هم گذشته و دیگه قرار نیست تکرار بشه….دنبال حاشیه اگه بری آرامش از خودت دور میشه….من هر چیزی که برا یه زندگی ایده آل باشه رو برات فراهم میکنم….به شرطی که دنبال زندگی کردن باشی….نه حاشیه رفتن….

 

 

نفس عمیقی میکشم و نگاهمو‌ به پنجره میدم….

 

 

چقد حرف رو دلم سنگینی میکنه….ولی خسته تر از اونم که حتی لب هام رو هم تکون بدم…..

 

 

 

_ دنبال هیچی نباش طلوع….هیچی….جای همه ی این حرفا به فکر دختری که قراره به دنیا بیاری باش….هر چقدر هم گذشته ی سختی رو گذروندی ولی میتونی آیندت رو بسازی….فقط کافیه بخوای……….الانم بلند شو بریم اتاق خودمون….پاشو…

 

 

بغضمو قورت میدم و نم اشکام‌ رو با دستمال مچاله شده تو دستم میگیرم…..

 

 

_ جام خوبه…..

 

_ جات تو اتاق خواب خودمون و تو بغل من خوبه…پاشو….

 

_ نمیخوام پیش کسی باشم که با دغل و دروغ باهام ازدواج کرده….

 

 

صورتش رو نمیبینم ولی صداش جدی میشه و میگه: چی میگی با خودت…دغل و دروغ دیگه چه کوفتیه…چه دروغی بهت گفتم؟….

 

 

میچرخم و‌ رو بهش میگم: دلیلت از ازدواج باهام چی بود؟…همینکه ادای عاشق شدن و دوست داشته شدن رو داشتی در صورتی که ته دلت اینطور نبود اسمش چیه پس؟….تو با خودتم معلوم نیست چند چندی بارمان….زندگی ایده ال از نظر تو یعنی چی؟…یعنی خونه….ماشین…پول؟….اینا از نظر تو یعنی خوشبختی…..ولی از نظر من نه….من دنبال آرامشم….قبل ازدواج بهت گفته بودم جوابم منفیه چون کنار رستایی ها رنگ آرامش هم نمیبینم….گفتی همه ی اینا با من….گفتم نیش و کنایه رو تحمل نمیکنم اینکه بهم بگن حروم زاده رو تحمل نمیکنم….گفتی مثل کوه پشتتم….ولی الان، امشب، امروز به این نتیجه رسیدم تو پشت تنها کسی که هستی خانوادته…مثل کوه پشت پدرت وایسادی….اونم پدری که تا جایی که در توانش بود نامردی رو در حق مادر من تموم کرد…..تو چی میدونی از بلاهایی که به سر من و مادرم اومد…..آخرین باری که ساره رو دیدی کی بود؟….یه دختر خوشگل و جوون و سرحال بود…درسته؟….من چطور دیده باشمش خوبه…یه زن شکسته معتاد داغون، یکی که ماه به ماه از اون اتاق مزخرفش بیرون نمیزد….یکی که برا به دست آوردن مواد شب به شب تو بغل مردای غریبه بود…..همه ی اینا مقصرش پدرته لعنتی….قبول نداری نداشته باش….تعصبت اجازه نمیده طرف منو بگیری باشه….ولی حق نداری جلوم رو هم بگیری…..حق نداری….

 

 

 

خیره خیره نگاهم میکنه‌….بدون حرفی…..من اما تازه داغ دلم تازه شده …

 

 

_ اینکه به خیال خودت با کسی که دوسش نداشتی ازدواج کردی و بهش جا و مکان دادی و به یه ماه نرسیده یه بچه انداختی تو شکمش که برا همیشه کنترلش کنی نقشه ی درست و حسابی بود ولی نه برای من….پای هزار تا بچه هم که وسط باشه من از نامردی و ستمی که در حق مادرم شد نمیگذرم……

 

 

پوزخند رو صورتش کاملا واضحه وقتی میگه: یعنی به خیال احمقانت من جوونی و زندگیم رو پای نقشه میدم…..آره؟….خیلی بچه ای طلوع….خیلی زیاد…..

 

 

سرم رو به معنی باشه تکون میدم و میگم: خیلی خب…..باشه…من اشتباه فکر کردم….فیلمی که دستت داری رو بهم بده تا واقعا بفهمم دوسم داری…..

 

 

در لحظه صورتش آشفته میشه و من مطمعن میشم که همچین فیلمی وجود داره و دست خودش هم هست……

 

 

از رو تخت بلند میشه و سمت پنجره میره….

 

 

_ هیچ فیلمی دست من نیست…..

 

 

اینبار منم که پوزخند میزنم….

 

_ اتفاقا هست….فقط نمیدونم کجا قایمیش کردی…من اون فیلم رو میخوام بارمان….با اون فیلم اصلان رو میکشم پای چوبه دار….اون عوضی باید تقاص پس بده…..

 

 

با مکث میچرخه طرفم….

 

_ مگه نمیگی اصلان پدرته…میخوای باباتو اعدام کنی….

 

 

_ من هیچوقت طرف آدم نامرد رو نمیگیرم….حتی اگه اون آدم پدرم باشه…..

 

 

نیش حرفم رو میگیره که چشماش رو هم فشار میده…..

 

نفسش رو به شدت بیرون میده و با باز کردن پلکهاش میگه: کسی که تونسته باشه این همه سال بدون کوچکترین سرنخی زندگی پاکی رو نشون بده، برداشتن یه مزاحم کوچولویی مثل تو براش از آب خوردن هم راحتتره…پس دست بردار….من خودمو فدایی هیشکی نمیکنم که بخوام با نقشه جلو بیام تا از کسی دفاع کنم…اگه میبینی الان وسط زندگیمی و بچم تو شکمته فقط و فقط یه دلیل داره…اونم دوست داشتن……نه چیز دیگه ای…

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
Screenshot 20221015 143117 scaled

دانلود رمان مارتینگل 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 4 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20230123 230736 486

دانلود رمان به من نگو ببعی 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           استاد شهرزاد فرهمند، که بعد از سالها تلاش و درس خوندن و جهشی زدن های پی در پی ؛ در سن ۲۵ سالگی موفق به کسب ارشد دامپزشکی شده. با ورود به دانشگاه جدیدی برای تدریس و آشنا شدنش با دانشجوی…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۲۹۹۰۲

دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که…
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۹ ۱۳۳۱۲۳۴۴۸

دانلود رمان تردستی pdf از الناز محمدی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   داستان راجع به دختری به نام مریم که به دنبال پس گرفتن آبروی از دست رفته ی پدرش اشتباهی قدم به زندگی محمد میذاره و دقیقا جایی که آرامش به زندگی مریم برمیگرده چیزایی رو میشه که طوفانش گرد و خاک بزرگتری توی زندگی محمد…
IMG 20240530 001801 346

دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری 3.1 (37)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی.…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۸ ۱۱۳۰۳۲۵۲۱

دانلود رمان دامینیک pdf، مترجم marya mkh 5 (1)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :     جذابیت دامینیک همه دخترهای اطرافش رو تحت تاثیر قرار می‌ده، اما برونا نه تنها ازش خوشش نمیاد که با تمام وجود ازش متنفره! و همین انگیزه‌ای میشه برای دامینیک تا با و شیطنت‌ها و گذشتن از خط‌قرمزها توجهشو جلب کنه تا جایی که…
IMG ۲۰۲۱۱۰۲۱ ۲۱۵۴۳۱ scaled

دانلود رمان اسمارتیز 5 (1)

2 دیدگاه
    خلاصه رمان:     آریا فروهر برای بچه هاش پرستار میگیره اونم کی دنیز خانم مرادی که تو شیطنت و خراب کاری رو دستش بلند نشده حالا چی میشه این آقا آریا به جای مواظبت از ۳ تا بچه ها باید از ۴ تا مراقبت کنه اونم بلاهایی…
IMG 20230127 013520 1292

دانلود رمان درجه دو 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان :       سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقی مونده. ولی ناامید نمی‌شه و به تلاشش ادامه می‌ده تا وقتی که با پیشنهاد عجیب غریبی مواجه می‌شه که می‌تونه آینده‌اش و تغییر بده. در…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

53 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
M.h
M.h
9 ماه قبل

والا آخرین پارت این رمان و دلارای ۱ مهر بود و ما زیاد از این بدقولی ها دیدیم ولی دلارای هم امروز پارت داد

مینا
مینا
پاسخ به  M.h
9 ماه قبل

عزیزم ایشون عمل پیوند کردن دوران نقاهت دارن تازه اگه بدنشون پیوند و پس نزنه همسر من عمل کلیه کرد تا یکماه حالش خوب نبود سرما خوردگی که نیست یه عضو جدیده که تا بدن قبولش کنه کلی زمان میبره ما یه سرما میخوریم حال بلند شدن نداریم شما از چنین بیماری انتظار رمان نویسی دارید؟

Art
Art
9 ماه قبل

آروزی سلامتی برای تمام بیماران
خیلی رک بگم حرفهاتون رو نمیتونم باور کنم.چون نویسنده های زیادی رمانشون رو نصفه رها کردن و بهانه های زیادی آوردن
دیگه رمان شما ارزش خواندن ندارد…

آهو
آهو
پاسخ به  Art
9 ماه قبل

منوببخشید قصدتوهین ندارم ولی این حرف شما نهایت بی احترامی وبی فرهنگیه عزیزم ماواسه خوندن این رمان که پول ندادیم بخوایم طلبکارباشیم ایشون خودشون دوست داشتن واین رمان روتوفضای مجازی گذاشتن وماهم میخونیم پس لطفاً کسی روقضاوت نکنید دوست ندارین نخونید ولی توهین نکنید

مینا
مینا
پاسخ به  آهو
9 ماه قبل

👏🏿 👏🏿 👏🏿 👏🏿 👏🏿 👏🏿

مینا
مینا
پاسخ به  Art
9 ماه قبل

ایشون چه نیازی به دروغ گفتن دارن؟مگه پول دادید که بخوان فریبتون بدن؟ناراحتید میتونید نخونید ایشون بدهکار شما نیستن که.یکم درک حال همدیگه خیلی خوبه نخوان رمانشون و بزارن میتونن مثل بقیه نویسنده ها بگن پولیه و نزارن نیازی به دروغ گفتن ندارن به راحتی توهین نکنید و دل نشکنید دل شکستن و قضاوت بیجا تاوان سنگینی داره

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  Art
9 ماه قبل

عزیزم اینجوری نگو خانم شاهانی خیلی وقت بود هرازگاهی بستری میشدن ولی ما نمیدونستم مشکلشون چیه الان که فهمیدیم عمل پیوند داشتن براشون آرزوی سلامتی کنیم نه اینکه استرس و ناراحتی بهش بدیم بخاطر یه داستان

همتا شاهانی
همتا شاهانی
9 ماه قبل

سلام بچه ها..مرسی که دنبال میکنین…من این مدت پیوند کلیه داشتم…همین الان هم بیمارستانم…سعی کردم زود به زود پارت بذارم ولی بعضی روز ها واقعا نمیتونم.و این از بی مسولیتی من نیست..متاسفانه اتفاقی هست که برام پیش اومد.

آهو
آهو
پاسخ به  همتا شاهانی
9 ماه قبل

وای عزیزم ایشالا که زودترخوب بشید واقعاناراحت شدم خداشفابده مهم سلامتیتون هست خیلی مراقب خودتون باشید عزیزم♥️🌹

Ana
Ana
پاسخ به  همتا شاهانی
9 ماه قبل

اميدوارم هميشه سلامت باشين عزيزم مطلع نبودم از عمل تون 🪴… پس فعلا پارتي ندين اشكال نداره منتظر ميمونيم تا بهبودي كاملو ب دست بيارين ان شالله … در عوض هر وقت سر حال شدين بهمون قول بدين با يه پارت طولاني كه واقعا ب يه جاهايي برسه ماروهم خوشحال كنين اينطوري بيشتر ميچسبه خونزنش چون هم پارت پر باري داريم هم نويسنده رمان هم خيالمون راحته با حال خوش و سلامتي كلمل و تمركز نوشته 🌸( البته اين نظر من بود )

Ana
Ana
پاسخ به  Ana
9 ماه قبل

اينو بخون خانم مينا … دست از سر كامنت ريپلايي كردن من بردار خاهشا

بهار
بهار
پاسخ به  همتا شاهانی
9 ماه قبل

سلام عزیزم امیدوارم حالتون خوب باشه اینقدر رمانت قشنگه و جالب شده که دوست داریم ادامشو بخونیم

مینا
مینا
پاسخ به  همتا شاهانی
9 ماه قبل

سلام به روی ماهت فدای سرت مهم سلامتیتونه ان شاءالله هر چه زودتر سلامتیتون و بدست بیارید عزیزم

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  همتا شاهانی
9 ماه قبل

سلام فکر نمی کردم بیماریتون تا این حد باشه انشالله که پیوندتون موفق آمیز باشه سلامتیتون مهمتره عزیزم خدا شفا بده🙏💓

ماهلین خاکپور
ماهلین خاکپور
پاسخ به  همتا شاهانی
9 ماه قبل

سلام بلا به دور باشه
تا جایی که من به عنوان یک دانشجو پزشکی میدونم شما از روزی که به بیمارستان می‌روید و شروع به دریافت دارو (کورتون درمانی و…)بعدش هم بعد از جراحی ۲۴تا ۴۸ساعت در مراقبت های ویژه بستری می‌شدید بعد هم مرخص میشوید وباید یک سری آزمایش ها را انجام بدهید ومراقبت های بهداشتی هم از اصلی ترین فاکتور هاست این سناریو پزشکی از ۶تا ۸هفته به طول می‌انجامد یعنی نهایتا ۴۵روز در بدترین شرایط خیلی عجیبه که شما نزدیک به سه ماهه که درگیر هستید …
البته یک فرضیه خیلی بد هم وجود داره اونم اینکه پیوند پس زده بشود و متاسفانه مشکلات وحشتناکی را به دنبال داره که من امیدوارم به این مشکل برنخورید ولی من بیشتر این مشکل را دربیماران پیوند قلب دیدم

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط ماهلین خاکپور
مینا
مینا
پاسخ به  ماهلین خاکپور
9 ماه قبل

عزیزم حرف شما درسته ولی شما فقط از لحظه ورود به بیمارستان و در نظر گرفتید ولی کسی که مشکل کلیه داره هر ساعتش با درد همراهه دیالیزهایی که میشه سر درد و حالت تهوع و هزاران مشکل دیگه که وجود دارد مشکل کلیه یه روزه ایجاد نمیشه که طرف بره عمل کنه و تمام انتظار برای نوبت پیوند شدن خودش یه پروسه طولانی و دردناکه من همسرم مشکل کلیوی داره و با تمام وجودم درک میکنم حال خانم شاهانی رو

ماهلین خاکپور
ماهلین خاکپور
پاسخ به  مینا
9 ماه قبل

منم به عنوان یه پزشک درک میکنم من از دیالیز و شیمی درمانی بیزارم دیدن بیماران این بخش ها منو از اینکه پزشکی را انتخاب کردم پشیمون میکنه ما پزشک ها با درد بیماردرد میکشیم من و دوستانم و خیلی از کادر درمان حتی همراه بیمار گریه میکنیم مخصوصا ما دختر ها و تازه کار ها خیلی سخته ولی خوب پزشک و بیمارستانی هم که این عمل را انجام می‌دهند خیلی مهمه امیدوارم دوران نقاهت این بیماری را با موفقیت پشت سربگذارند
مجدد بلا به دور

مینا
مینا
پاسخ به  ماهلین خاکپور
9 ماه قبل

بله درسته کادر درمان واقعا زحمت میکشن خدا حفظشون کنه ان شاءالله خانم شاهانی هم هر چه زودتر سلامتیشون و بدست بیارن و با حال خوب پیشمون برگردن

lilo
lilo
پاسخ به  همتا شاهانی
9 ماه قبل

امیدوارم به خوبی و خوشی این دوران سخت رو پشت سر بگذارید.

همتا
همتا
پاسخ به  همتا شاهانی
9 ماه قبل

بلا دور باشه ازت همتا خانوم
خدا همه مریضا رو هرکسی تو این شرایط هستش شفا بده، برات آرزوی سلامتی دارم عزیزم، منتظرت هستیم

آهو
آهو
9 ماه قبل

خانم شاهانی عزیزامیدوارم حالتون خوب باشه لطفااگرمیشه ومیتونید امروز واسمون پارت بذارید

بی نام
بی نام
9 ماه قبل

این رمان هم سرنوشتش مثل بقیه رمانهاست.تمام نشدن. تین مدل پارت دادن خیلی بد

Ana
Ana
9 ماه قبل

با احترام تمامي كه به قلم شما همتا جان دارم بايد بگم ديگه ذوقي واسه خوندن داستان ندارم و اگر سه رماني ك داخل سايت ميخونم همزمان باهم اپلود بشه طلوع جز اولين نيست ديگ واسم براي خوندن …دليلش هم فقط دير گذاشتن پارتها و همينطور انتظارهاي طولاني و در عوض پارتهاي كوتاه هستش ، اميدوارم مثل رمان دلاراي نشه ، رماني طولاني و مورچه اي جلو رفتن كه در نهايت باعث شد منِ خواننده ديگ نخوندمش و با نخوندم احترام ب خودم گذاشتم ..
من هنوزم معتقدم كه تنها نويسنده ي پارتهاي طولاني اسن سايت خانم مهرناز ابهام هست ، چقدر واسه مخاطبشون ارزش قائل بودن …

آیهان
آیهان
پاسخ به  Ana
9 ماه قبل

اسم رمانشون چیه

Ana
Ana
پاسخ به  آیهان
9 ماه قبل

گرگها … بر دل نشسته … در پناه آهير …و در اخر خلسه ، بخونيد و لذت ببرين
بهتون پيشنهاد ميكنم خلسه رو آخر بخونين چون تمام شخصيتاي رمانايي كه نوشتم در اخر داخل قصه ي خلسه گنجونده شده و شما وقتي اسم اون شخصيتا و حضورشون رو داخل رمان خلسه ميخونيد جالبه و ميدونين كه از تمام جزئيات زندگي دو نفر آگاهين ..حس قشنگيه

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط Ana
مینا
مینا
پاسخ به  Ana
9 ماه قبل

عزیزم خانم شاهانی هم همیشه به موقع پارت میدادن الان مدتیه بیمارن و عمل کردن با وجود این رو تخت بیمارستان پارت میدادن ولی خب حالشون خوب نیست نمیتونن بهتره ما هم درک کنیم و براشون آرزوی سلامتی داشته باشیم به محض خوب شدن صد در صد مثل اولا پارت خواهند داد

Ana
Ana
پاسخ به  مینا
9 ماه قبل

بله همينطور كه شما عزيزم الان از كامنت من در جواب به كامنت همتا جان بي اطلاع هستين و نخوندين اون بالا،!!! منم نسبت ب شرايط الانشون بي اطلاع بودم و فكر كردم بهبودي كامل پيدا كردن و دليل دير پارتگذاري اين دفعه رو نميدوستم …
اما سر حرفم كه كوتاه بودن پارتها هميشه از ابتدا بوده هستم و دوست دارم در اين باره هم خود همتا جان صحبتي كنن در آينده اگر دوست داشتن …

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط Ana
مینا
مینا
پاسخ به  Ana
9 ماه قبل

عزیزم همتا جان چند پارت قبل شرایط بیماریشون و گفتن و عذر خواهی کردن .در مورد بلند و کوتاهی پارتاا هم ما نمیتونیم به نویسنده دستور بدیم چون شرایط زندگی نویسنده ها فرق داره یکی مجرده وقت بیشتری داره پارت طولانی تری میده یکی متاهله و درگیریهای زیادی داره نمیتونه تمام وقت بشینه و پارت بنویسه رمان نوشتن هم کار آسونی نیست کلی فکر کردن میخواد وقت گذاشتن میخواد تحقیق و بررسی میخواد اگه راحت بود که همه میشدن رمان نویس اینکه فقط به فکر خودمون نباشیم و حال بقیه رو هم درک کنیم خیلی خوبه این یه رمانه و تاثیری در زندگیمون نداره به قول معروف نون شب نیست که بخاطرش دل کسی رو بشکونیم یا توهین کنیم

Ana
Ana
پاسخ به  مینا
9 ماه قبل

عزيزم شما توهيني ديدي توي حرفهاي بنده !!!! اين اسمش نقدِ ، نقد ،… اگر قرار بر اين باشه هر كسي كه نقد ميشه اون نقد رو ب توهين و دل شكستن ارتباط بده كه هيچوقت خوب و خوبتر مشخص نميشه مثلا توي تمام
جشنوا ه هاي هنري مثل جشنواره فيلم ،وقتي فيلمي نقد ميشه از نظر شما توهينه ؟! اگر بله ، خواهش ميكنم كامنت بنده رو ريپ نزنين با كمال احترام 🙏🏻
هميشه از قلم ايشون تعريف كردم تك تك پارتها رو خوندم و همينطور رمان قبلي ايشون ،پس من به عنوان طرفدار قلم خانم شاهاني حق نقد دارم ، و چه خوبه كه نقد رو در راستاي بهتر شدن هر چيزي ببينيم و اين رو بپذيريم كسي كه در غالب طرفدار و حامي اگر كامنتي ميذاره ب عنوان نقد، اون رو كنار نويسند ببينيم نه مقابل !! و كودكانه به بي احترامي و دل شكستن ارتباط نديم …
در رابطه با بيماري ايشون كه ان شالله هميشه سلامت باشن همه انچه كه بايد بدونين در جواب كامنت خانم شاهاني كه بنده دادم آشكار هست ..

مینا
مینا
پاسخ به  Ana
9 ماه قبل

نقد یعنی از خود فیلم یا رمان نقد کردن نه اینکه نویسنده بگه مریضم مخاطباش بیان بگن چرا پارت ندادی یا من دیدم بعضیا حتی دروغگو خطابشون کردن واقعا این طرز برخورد درسته؟خب کسی که پیوند کرده و تو بیمارستانه چجوری پارت بزاره؟ اصلا گوشی تو بیمارستان ممنوعه خصوصا برا چنین بیماریهایی.بعدم الان ایشون بعد عمل حال جسمی مناسبی ندارن که بتونن به ادامه رمان فکر کنن شاید شما با بیمار کلیوی ارتباطی نداشتید ولی من همسرم درگیر بوده خوب میدونم ایشون الان چه دردی رو تحمل میکنن و اگه میگم درکشون کنید به این علته اصلا بیمار در این وضع حتی حال نشستن نداره چه رسد رمان نوشتن

Ana
Ana
پاسخ به  مینا
9 ماه قبل

ميتونم بپرسم چند ساله تونه كه نميدونستين نقد به روند هر داستان يا فيلمي كوتاهي و بلندي كندي و تندي ميشه بشه ؟ ميتونم بپرسم براي بار چهارمه كه دارم ميگم كامنت منو بخونين كه اون بالا در رابطه با بيمارشون نوشتم و شما به چه علت نميخونين ؟!!!!! من از كجا بدونم اين سري هم خانم شاهاني بيمار بودن چرا كه فقط دو سري قبل كامنت گذاشتن كه حالشون مساعد نيست و اما اينبار ب محض دونستن كامنتي واسشون نوشتم ،، ميتونم بپرسم ب چ دليل كامنت من رو ريپ ميزنين و مثه افراد كودك برخورد ميكنين ؟ همتا جان خودشون اگر لازم باشه كامنت ميدن عزيزم شما چرا انقدر دنبال جواب دادن ب كامنتا هستين؟!!!!!!! باشه عزيزم شما خوب ماها بد ، آدمهاي كاملا سطحي نگر كه بلد نيستن نقد چيه :))))) ! آدماي قضاوتگر آدماي پر توقع ك بدون دادن پول رمان از نويسنده طلبكاريم اوكي؟ من گفتم همه رو كه شما دوست دارين بگين فقط خواهشا ول كن كامنت بنده رو … گويا ب شما خيلي برخورده اوكي دنبال نميكنيم اصلا كه يه موقع توقع كنيم

همتا
همتا
پاسخ به  Ana
9 ماه قبل

وااای خیلی حس خوبیه حتی شنیدن اسم رمانای م ابهام
ینی معرکه هستن رماناش

Ana
Ana
پاسخ به  همتا
9 ماه قبل

اگر به مينا خانم بر نميخوره كه كامنت منو ب خانم شاهاني ربط بدن و نشم يه قضاوتگر بي عاطفه كه حق نداره قلم چند نويسنده رو باهم دوست داشته باشه ريپلايي نزنه كاننت منو !!! بايد در جوابتون بگم بله واقعا معركس بي نظيره

خواننده رمان
خواننده رمان
10 ماه قبل

چرا پارت نمیدین خانم شاهانی

بهار
بهار
10 ماه قبل

سلام خانم شاهانی خیلی بد پارت میدین می‌دونم بیماری خدا یهودی عنایت کنه ولی لااقل اون روزای دیگه پشت سر هم پارت بدین و ما رو توی خماری نزارید

lilo
lilo
10 ماه قبل

جناب بارمان چه راحت میگه گذشته؟؟؟ هعییی توام که ی حروم زاده ای مثل اون پدر پدرسگت هستی!
چی بگم ک نگفته هم پیداس؟؟

مینا
مینا
پاسخ به  lilo
10 ماه قبل

دقیقاااا حرفتون درسته چون گذشته هیچوقت نمیگذره بلکه در آینده تاثیر بسزایی داره بارمان براش راحته حرف زدن چون در موقعیت طلوع نیست و چشمش و به حقیقت بسته و نمیبینه همون گذشته تو حال الان طلوع چقدر تاثیر گذاشته کوچکترینش همین برخورد خانواده بارمان با طلوعه و مرتب حرومزاده خطاب شدنش که بارمان نمیتونه جلوش و بگیره فقط وقتی این حرفا تموم میشه که حقیقت آشکار شه

lilo
lilo
پاسخ به  مینا
10 ماه قبل

بله احسنت🤍 بی ادبی نباشه میشع بپرسم چند سالتونه؟؟ من ۱۵

مینا
مینا
پاسخ به  lilo
10 ماه قبل

۲۷

کاربر
کاربر
10 ماه قبل

شاید واقعا دوسش داره

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  کاربر
10 ماه قبل

داره ولی نمیخواد آبروی پدرش بریزه

lilo
lilo
پاسخ به  خواننده رمان
10 ماه قبل

نداره، اقاجان نداره..
گیریم ک دوسش داشت ؟؟ اخه کی وقتی ی نفرو دوس داره میاد انقدر زجرش میده ؟؟ من واقعا با حرف های میناجان موافقم به همه ابعاد نگاه میکنه و بعد تصمیم میگیره!!
میناجان روانشناس هستی؟؟

مینا
مینا
پاسخ به  lilo
10 ماه قبل

بله گلم

مینا
مینا
پاسخ به  کاربر
10 ماه قبل

شاید داشته باشه ولی معنی دوست داشتن این نیست که عشقت و زجر بدی طلوع باید حقیقت و بر ملا کنه حداقل بخاطر بچش چون فردا اون بچه بزرگ شه دقیقا همین حرفا رو خواهد شنید به اونم میگن مادرش حرومزادست مادربزگش هرزه و دزده یعنی اگه الان طلوع این ماجرا رو خاتمه نده و پرده از حقایق برنداره به بچه هاش و حتی نوه ها و نتیجه هاش مدیونه چون همشون همین حرفا رو خواهند شنید و شک نکن همین بارمان عاشق ببینه زندگی دخترش تحت تاثیر زندگی طلوع و مادرشه به همین بهونه طلاقش میده و حتی اسمشم از شناسنامه دخترش پاک میکنه پس نگید دوسش داره چون اگه داشت بی‌گناهی ساره رو ثابت میکرد کنار مظلومیت طلوع می ایستاد و با آشکار کردن حقایق دهن همه رو می بست

نرگس
نرگس
10 ماه قبل

فقط امیدوارم دوباره طلوع الاخون بالاخون نشه با یه بچه

مینا
مینا
پاسخ به  نرگس
10 ماه قبل

فک کردی بچه رو بهش میده بارمان؟ اون بچه کلید کنترل طلوعه شک نکن با اون بچه مرتب تهدیدش میکنه تا ساکت بمونه

Tina&Nika
Tina&Nika
10 ماه قبل

بارمان کثیف حقته طلوع سگ محل نزاره توی بی همه چیز هرزه رو که لیاقتت همون مبینا عفریته و هرزه باشه خاک تو سر بدبختت کنن

janan
janan
10 ماه قبل

این بارمان هم دقیقا عین پدرشه چون پدرش نه غیرت داشت نه به فکر خانوادش بود این بارمان هم دقیقا مثل همون پدر بی غیرتش نه به فکر طلوعه نه حتی پدرش فقط به فکر خودشه
خدا کنه طلوع دوباره گول بارمان رو نخوره

Tina&Nika
Tina&Nika
پاسخ به  janan
10 ماه قبل

حرفت خیلی قشنگ بود 👍🏻👌🏻👌🏻👏🏻👏🏻👏🏻

خواننده رمان
خواننده رمان
10 ماه قبل

ممنون خانم شاهانی لطفا پارت بعدی رو فردا بذار مثل قبلا چن روزه نشه

مینا
مینا
10 ماه قبل

آره مرگ خودت معنی دوست داشتن و نمیدونستیم آقا بارمان که به لطف جنابعالی فهمیدیم یه آدم چقدررررر میتونه پر رو باشه آخه😏😏😏😏😏نگرانی پدرت طلوع رو بکشه؟پس تو چیکاره ای؟مگه نمیگی عاشقی؟برو به پلیس لوش بده جلوی همه اتفاقات و بگیر دیگه 😒😒😒

Nafs
Nafs
پاسخ به  مینا
10 ماه قبل

به نظرم یه ضرری برای طلوع داره که نمیگه

مینا
مینا
پاسخ به  Nafs
10 ماه قبل

تو حرفاش اشاره کرد دیگه گفت اونیکه میخوای ازش انتقام بگیری مثل آب خوردن از سر راهش برت میداره منظورش به پدرش بود ولی حرف منم همینه اگه واقعا عاشقش طلوعه و به فکرشه اول از همه تموم حقیقت و به پدربزرگش میگه بعد پلیس و در جریان میزاره مدارک و میده بهشون و میگه جون زنش در خطره اونوقت تا پدرش خبردار شه پشت میله هاست ولی اینکار و نمیکنه چون پدرش براش اولیت اوله نه طلوع بارمان حتی بعد ابراز علاقه به طلوع دروغ گفت وقتی ازش پرسید مگه مادرم چیکار کرده همه به خونم تشنن گفت با دوست پسرش دزدی کرد و باهاش فرار کرد حداقلش این بود که میگفت من بچه بودم نمیدونم نه اینکه با وجود دونستن حقیقت باز مادر طلوع رو هرزه و دزد خطاب کنه و طلوع رو حرومزاده اگه به کل پارت دقت کنی میفهمی تمام تلاشش اینه طلوع علیه پدرش حرکتی نکنه

دسته‌ها

53
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x