رمان عشق صوری پارت 206 - رمان دونی

 

حس میکردم چیزی ازم باقی نمونده…چیزی جز یه جسم.
من تنها بودم و احساس غربت میکردم.
احساس بی کسی!
احساس نداشتن حامی…
احساس نداشتن کسی که ازم حمایت بکنه!
آقا رهام سکوت سنگین رو شکست و بازهم پرسید:

-شیوا…حرف بزن…بگو چرا…چرا اینکارو کردی هان !؟سرتو بالا بگیر و تو چشمهام نگاه کن و جوابمو بده!

خدایا…اینکار از من بر نمیوند.
نمیتونستم تو چشمهاش نگاه کنم.نمیتونستم.
حس میکردم از همین حالا باید دنبال این باشم که جایی غیر از اینجا واسه ادامه ی حیات پیدا کنم.
نفس عمیقی کشیدم و سرمو بالا گرفتم.
زل زدم تو چشمهاش.
خواستم بگم…خواستم بگم که شهرام بود که ارم خواست.
خواستم همچی رو ریز تا پیاز لو بدم اما منصرف شدم.
ته قلبم اونقدر میخواستمش که دلم راضی نمیشد اون بشه آدم بده واسه همین گفتم:

-متاسفم

در حالی که به سختی جلوی خودش رو گرفته بود تا از عصبانیت منفجر نشه، با تاکید گفت:

-من ابراز تاسف تو رو نمیخوام…من جواب چراهامو میخوام..

درست همون لحظه در کنار رفت و شهرام تو قاب در نمایان.
از دور پیدا بود.
مگه میشد این قد و بالا به چشم نیاد و نشناختش !؟
قدم زنام تا نزدیک ما اومد و بعد هم خطاب به پدرش گفت:

-چراش رو از من بپرسین…

میدونستم قراره امشب اینجا باشه ولی نمزدونستم اون هم به این زودی سرو کله اش پیدا میشه.
قدم زنام تا نزدیک ما اومد و بعد هم خطاب به پدرش گفت:

-چراش رو از من بپرسین…

حتی اون لحظه هم نگاهش نکردم.بازم سزم رو پایین انداختم و همون دستهای عرق کرده ام رو بهم فشردم و هی بهم مالیدمشون.
دلم میخواست خودمو سرگرم کنه.
اونقدر سرگرم که نه حرفهاشون رو بشنوم و نه چهره هاشون رو ببینم.
آقا رهام از جا بلندشد و با فرو بردن دستهاش تو جیبهای شلوارش گفت:

-خوبه…خوبه…به موقع اومدی! آره…آره من مشتاق شنیدن جواب چرا هایی که واسه هممون یش اومده هستم.
واسه هممون…
بگو…چراش رو بگو که خیلی دلم‌میخواد خیلی چیزارو بدونم

سنگینی نگاه های شهرام رو روی خودم احساس میکردم.
خیلی طولانی نگاهم کرد و بعد دوباره رو کرد سمت پدرش و گفت:

-چراش دوست داشتنشه!

پدرش متحیر پرسید:

-این خزعبل چیه!

شهرام در کمال تعجب همه با صراحت گفت:

-خزعبل نیست…حقیقته.
من دوستش دارم.
من اونی که میخوام شیواست.
اصن عشقی بین من و ژینوس نبوده.
نبوده و نیست و نخواهد بود…

صدای داد پدرش چهارستون خونه رو لرزوند:

-خفه شوووو….خفه شو شهرام!

سر راست کردم و بهش خیره شدم.
باورم نمیشد همچین حرفهایی رو تو همچین شبی و جلوی پدرش و مادرم و نامزدش زده.
راستش باید اعتراف کنم اصلا امیدی به اعتراف کردنش نداشتم اما اون خیلی ریلکس و خونسرد همچی رو گفت.
خیلی صریحتر از اونچه که بشه فکرش رو کرد.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان رقصنده با تاریکی

    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش درمی یاره و حالا نمی دونه که این نزدیکی کیارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلشوره

    خلاصه رمان:       هم اکنون داستان زندگی پناه را تهیه کرده ایم، دختری که بین بد و بدتر گیر کرده و زندگی اش دستخوش تغییراتی شده، انتخاب مردی که برای جان خودش او را قربانی میکند یا مردی که همه ی عمرش عاشقانه هایش را با او رقم زده، ماجرایی سراسر عشق و نفرت و حسرت،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان انتقام در برابر اشتباه عاشقانه به صورت pdf کامل از دلارام

      خلاصه‌ی رمان:   دخترا متفاوت اند‌. یه وقتایی تصمیمایی میگیرن که پشتش کلی اتفاق براشون میوفته. گاهی یه سریاشون برای اولین بار که عاشق میشن،صبر نمیکنن تا معشوقشون قدم اولو جلو بیاد. خودشون قدم اولو یعنی خاستگاری کردنو بر میدارن. بعضی وقتا این میشه اولین اشتباه اما میشه اسمشو گذاشت عشق عاشقی که برای عشقش هرکاری رو

جهت دانلود کلیک کنید
رمان اوج لذت
دانلود رمان اوج لذت به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  خلاصه: پروا دختری که در بچگی توسط خانوادش به فرزندی گرفته شده و حالا بزرگ شده و یه دختر ۱۹ ساله بسیار زیباست ، حامد برادر ناتنی و پسر واقعی خانواده پروا که ۳۰ سالشه پسر سربه زیر و کاری هست ، دقیقا شب تولد ۳۰ سالگیش اتفاقی میوفته که نباید ، اتفاقی که زندگی پروا رو زیر رو

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عاشقم باش

  دانلود رمان عاشقم باش خلاصه: داستان دختری به نام شقایق که پس از جدایی خواهرش با همسر سابق او احسان ازدواج می کند.برخلاف عشق فراوان شقایق نسبت به احسان .احسان هیچ علاقه ای به او ندارد کم کم طی اتفاقاتی احسان به شقایق علاقمند می شود و زندگی خوشی را با او از سر می گیرد…. پایان خوش…. به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق صوری پارت 24
دانلود رمان خفقان

    خلاصه رمان:         دوروز به عروسیم مونده و باردارم عروسی که نمیدونه پدر بچه اش کیه دست میزارم روی یه ظالم،ظالمی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.2 / 5. شمارش آرا 6 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
16 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آسیه
آسیه
2 سال قبل

جان خودت یه بار پارتو بخون ببین بی چی میرسی نویسنده ی عزیز سه روز ما درگیر همین یه تیکه ایم یکم پارتتو زیاد کن تو رو خدا ….

𝑆𝑎𝑏𝑎
𝑆𝑎𝑏𝑎
2 سال قبل

اوخیی
ناز بشییی

aram
aram
2 سال قبل

اهاااااااا حالا شدی شهرام خوبه😂😂

hasti
hasti
2 سال قبل

نوسنده جون لطفا زودتر پارت هارو بنویسین دیگه مردیم از کنجکاوی

یکی
یکی
2 سال قبل

عااا حالا این شد ی رمان باحال فقط یکم پارتا بیشتر بشه عالیه

یه یکی
یه یکی
2 سال قبل

نویسنده خیلی پارت ها کم هست خوندش یک دقیقه هم نمیشه حداقل قبلا دو روزی پارت میزاشتی طولانی تر بود حداقل تو که لطف کردی هر روز میزاری یکم طولانی بزار تا بخونیم جیگرمون خون شده بخدا

سمیه
سمیه
2 سال قبل

بالاخره …خیلی خوب بود

NARGES
2 سال قبل

یه پیام دارم برای ژینووووووس عزیز….😂😂🤙

☆☆☆
☆☆☆
2 سال قبل

وایییییی نویسنده جون توروخدا پارتا رو طولانی کنندگان پیلیززز😍

مینو
2 سال قبل

ژووووون باووو
بالاخره ا این قوزمیت شهرام بخاری بلند شد😂🙊

Ghazal
Ghazal
2 سال قبل

خوب سد گفت این رمان خیلی خل شده بود ولی الان خیلی داره جالب میشه آفرین شهرام

مهسا
مهسا
2 سال قبل

هوررااااااااااااااااااااااااااا شهرام اومددددددددد😐💔
بعد هزاران پارت💔😐
شکرررررررررر💔😐

...
...
2 سال قبل

آخ جووون این شد اونی که من میخواستم
ای کاش یکم بیشتر می نوشتین مثله همیشه خیلی کم ولی بازم شکر که مثله رمان عشق ممنوعه استاد ناتموم نموده
مرسی نویسنده جان

Mahi
2 سال قبل

Yessssss👍👍👍

(یه دونه از اون حرکتا وقتی دوتا مشت از جلوی صورت میره روی پهلو ها😂🤦‍♀️)

جانان
جانان
2 سال قبل

ایول شهرام
بالاخره یه بخاری ازش بلند شد
نویسنده جان تو رو خدا دیگه شیوا رو سر و سامون بده نه اینکه الان رهام، شیوا و شهرام رو بندازه بیرون اونا هم برن خونه شهرام و همون روال سابق پیش بره

من منم
من منم
2 سال قبل

بلاخره اعتراف کرد ایول😑😂

دسته‌ها
16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x