رمان نغمه دل پارت33 - رمان دونی

حرکت کردم سمت مطب دکتر

_سلام خوش اومدین

_سلام دکتر ممنون

_خب مشکلت چیه پسرم؟

_یه مدتی هست سرم بی دلیل درد میگیره اوایل کم بود ولی حالا قرص هم بی فایدس

دکتر یکم فکر کرد و گفت:

_وقتی سردرد میگیری حالت تهوع هم داری؟

_بله

_سرگیجه؟ سیاهی رفتن چشم؟ تار دیدن و مبهم شدن اجسام و کم شدن شنوایی؟

یکم فکر کردم دیدم همه این علائم رو داشتم

_بله دکتر چطور؟

_یه MRI و سی تی اسکن بده و حتما زود جوابشو بگیر و بیا تا نتیجه رو بگم

_باشه دکتر

از منشی ادرس سی تی اسکن و امارای رو گرفتم

نزدیک یک ساعت و نیم کارم اونجا طول کشید و گفت فردا بیام برای گرفتن عکس

دیگه باید میرفتم پیش مائدم تا این خبر خوش رو بهش بدم که فتنه جان زنگ زد

_سلام عجقم از هووی اولم طلاق گرفتی؟

از صدای نازکش خندم گرفت و دلم نیومد این خوشی رو با عصبی شدنم زهرمار کنم

عین خودش خیلی مسخره گفتم:

_بله عجقم طلاق گرفتم

_پس زودی بیا پیشم یه دلی از عزا در بیاریم

_شرمنده بانو باید برم پیش همسرم

_عهه چه خوب منم میام با هم یه دلی از عزا دراریم

عصبی از اینکه میخاد بیاد و جمع خونوادگی منو زن و بچمو خراب کنه گفتم:

_لازم نکرده میخام تنها باشیم بیای زنگ میزنم به پلیس

_عاا میخاین تنها بمونین کارای خاک بر سری بکنین؟

_رضا از جلو چشام گمشو تا نکشتمت

زود قطع کردم حوصلشو نداشتم حتی یه ذره تن صدام بالا میرفت سرم درد میگرفت

تا اومدم درو بزنم در باز شد و سوالات تموم نشدنی مائده ردیف شد

_چیشد؟ طلاق گرفتین؟

_عوض سلامته اتیش پاره؟ بله گرفتم

جیغ زد و پرید بغلم

_عه عه اروم نگفتم پریدن ممنوعه؟

یهو بغضش گرفت

_نکنه کار اشتباهی کردیم؟

_نترس اون الان پیش دوس پسرش داره عشق و حال میکنه

_نمیدونم

_فردا عاقد رو میارم عقد دائم رو بخونت و سند شش دنگ ت رو به نامم بزنه

ولی حیف شد خیلی برنامه ها داشتم برای عقدمون اما این فسقلی نزاشت

_همین که پیشمی کافیه بعدشم فسقلی نزاشت یا بابای فسقلی خیلی عجله داشت؟

_اووو بله بابای فسقلی عجله داشت مائده خانوم

_علی گشنمه

_برو حاضر شو بریم بیرون غذا بخوریم

_اخ جون ساندویچ کثیف

_مائده خانوم ساندویچ کثیف تعطیل میریم جگر بخوری یکم جون بگیری

قیافشو اینور اونور کرد بلکه نظرم عوض شه

_چونه نزن که اصلا فایده نداره

با اخم رفت لباسشو بپوشه

……..

چکاپ رو گرفتم و بردم پیش دکتر

دکتر نگاهی بهش انداخت و عینکشو در اورد

_چیشد دکتر؟

_حدسم درست بود

_چه حدسی؟

_بیماری همانژیو بلاستوما

_چی؟

_تومور مغزی

احساس کردم گوشام نمیشنوه

_تومور؟ تومور مغزی؟

_متاسفانه بله

_یعنی الان توی مغزم توموره؟

دکتر متاسف سری تکون داد

سرگیجه نزاشت رو پام وایسم

دکتر سریع ابی برام ریخت

_نکران نباش پسرم شاید با عمل حل بشه

هیچی نمی شنیدم

فقط توی سرم اسم مائده میومد

من قرار بود بمیرم؟ یعنی تا چند وقت دیگه زندگی نمیکنم؟ حتی ممکنه بچمم نبینم؟

عذاب وجدان گرفتم که زندگی اونم خراب کردم با امید های الکیم

حالا بعد من قراره چکار کنه؟

نمیتونستم طاقت بیارم داشتم زیر بار فشار له میشدم طاقت نیوردم و اشک ریختم

محمدعلی شمس کسی که هیچ کسی اشکشو ندیده بود الان داشت زار میزد اونم نه برای خودش برای اینده زنش که نمیدونست چطور قراره باشه

_پسرم نگران نباش خیلی ها عین تو هستن ولی با شیمی درمانی و مراقبت به زندگیشون ادامه دادن

_حالا مائدت چی میشه؟ بچم؟ بدون دیدنش میخام بمیرم؟

_این چه حرفیه پسرم انشالله خوب میشی

حرفاش برام بی معنی بود

با کمری خمیده از مطب اومدم بیرون

رفتم بام تهران، جایی که وقتی پدرم فوت کرد رفتم و دردامو خالی کردم

هر چقدر فریاد زدم خالی نشدم

هزار بار گوشیم زنگ خورده بود ولی توان برداشتنش رو نداشتم

ساعت هشت شب بود تا رسیدم مائده گریه کنان پرید بغلم

_علی کجا بودی؟ چرا گوشیتو جواب ندادی؟

حتی نمیتونتم نگاهش کنم

_خوبم

از بغلم اوردمش بیرون و رفتم سمت اتاق

_علی؟ مشکلی پیش اومده؟

میخاستم فریاد بزنم اره علی دارع تنهات میزاره علی نامرده

رفتم اتاق و اونم همراهم اومد

لباسام که روی تنم سنگینی میکرد رو در اوردم

_مائده

_جانم؟

_میشه بغلم باشی؟

_علی چیشده چرا اینطوری حرف میزنی؟

_هیچی، دلم برات تنگ شده

نشستم رو تخت، موهای ابریشمی ش ذو شونه زدم و بافتم

یعنی تا چند ماه دیگه من از دست زدن به این موها محرومم؟

از بو کردنش؟ از لمس کردنش؟

خابیدیم رو تخت، تو بغلم بود

_مائده؟

_جانم؟

_اگر.. من بمیرم تو چکار میکنی؟

یه نگاهی به چشام کرد و اشکش سرازیر شد

_علی چی داری میگی؟ چرا اینطوری شدی؟

_هیچی همینطوری پرسیدم گریه نکن وروجکم

اینقدر تو بغلم اشک ریخت و موهاشو ناز کردم و نجواهایی که قرار بود اخرین بار باشه برام رو زدم تا خوابید

سرش رو قلبم بود، روی قلب نا ارومم

تمام شب رو نخوابیدم و فکر کردم

نمیتونستم بزارم با همیچین دردی کنار بیاد

اون حتی از لفظش هم اشفته شد چه برسه وقتی که اتفاق بیوفته

نباید بچه ای بدنیا میومد نمیخاستم بچم یتیم باشه

نمیخاستم وقتی بزرگ شد بگه به ارواح خاک پدرم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 10

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سقوط برای پرواز pdf از افسانه سماوات

  خلاصه رمان:   حنانه که حاصل صیغه ی مریم با عطا است تا بیست و چند سال از داشتن پدر محروم بوده و پدرش را مقصر این دوری می داند. او به خاطر مشکل مالی، مجبور به اجاره رحم خود به نازنین دخترخوانده عطا و کیامرد میشود. این در حالی است که کیامرد از این ماجرا و دختر عطا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

  دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه خلاصه رمان:   از گلوی من بغضی خفه بیرون می زند… از دست های تو ، روی گلوی من دردی کهنه… گلوگاه سد نفس های من است… و پناه تو چاره این درد… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده

  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان افگار pdf از ف میری

  خلاصه رمان :         عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی

  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم بود! از صبح انگار همه چیز داشت روی دور تند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن و …آرمین برگشته تا زندگی و آینده شو اینجا بسازه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
27 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
✞ΛƬΣПΛ✞
1 سال قبل

دوستان عزیز
رمان تا ی هفته پارت گذاری نمیشه نویسنده گف بهتون خبر بدم
شرمنده بابت پارت گذاری دیر

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
1 سال قبل
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞

چرا آتی برای ادا مشکلی پیش اومده

آبجی علی که داره دق میکنه
آبجی علی که داره دق میکنه
1 سال قبل

توروخدا نمیره من واقعا الان
اشکم در میاد اگه بمیره خدایا

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط baran
بانو
بانو
1 سال قبل

😭 😭 😭 😭 😭 ای خدا

Niki
Niki
1 سال قبل

طفلکی علی 😭
تروخداااا نه علی بمیره و نه نی نی 😫😭
مرسی ادایی💋❤

Niki
Niki
1 سال قبل
پاسخ به  Eda

چشم دیگه دلم برای کارکتر علی نمیسوزه 😭
🥰💋❤

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
1 سال قبل

💔😢چیزیش نشههه

neda
عضو
1 سال قبل
پاسخ به  Eda

تو میخای دقو دلیتو خالی کنی 😂
بکن عزیزم 😂
قشنگ باهات موافقم 😝😂

neda
عضو
1 سال قبل
پاسخ به  Eda

کار خوبی میکنی 😂
کمک خاستی رو مامانت حساب کن 😎😊
بزن بکشش اصلا 😂
دلت خنک شه 😂

neda
عضو
1 سال قبل
پاسخ به  Eda

بیار بالا هرچی شنیدی و دیدی 🙂

Niki
Niki
1 سال قبل
پاسخ به  neda

سلااام ندایی
خوبی؟
کجایی ؟
دقیقا کجایی؟

neda
عضو
1 سال قبل
پاسخ به  Niki

به به نیکا خانوم دلبر
سلام عزیزم
والا دقیقا زیر پتو 😂
خوبم مرسی عزیزم
خودت خوبی ؟
درس و دانشگاه خوبه؟

Niki
Niki
1 سال قبل
پاسخ به  neda

به به مامان ندای کم پیدا!
خداروشکر
به به ، زیر پتو عالیهههه🤩
خوبم
خوبن ، سلام میرسونن 😝

SAMA
SAMA
1 سال قبل

ادا جونننننن تروخداااااااا تومور مغزی از کجا اومد … 😭😭😭😭😭😱
تاثیرات رمان دلارای و تارگت کم بود اینم اضافه شدددد خدایااااا

SAMA
SAMA
1 سال قبل
پاسخ به  Eda

عشقم چرا قلب سیاه میفرستی آخه 🥺😭

.....Aramesh...
.....Aramesh...
1 سال قبل

وای خدا علی سرطان داره ادا جون لطفا خوب شه نمیره 🥺
نکنه برن بچرو سقط کنن 😱😱 نه توروخدا این طوری نشه

.....Aramesh...
.....Aramesh...
1 سال قبل
پاسخ به  Eda

وای قلب سیاه نکنه بمیره نهههههههه

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل
پاسخ به  .....Aramesh...

خوب میشه نی نی شونم به دنیا میاد ایشالله😍

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
1 سال قبل
پاسخ به  Eda

نههههه یعنی میمیرن ‌😱😱 ن ترو خدا من از پایان ناراحت کننده بدم میاد

دسته‌ها
27
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x