تا صبح زل زده بودم به عکس بچم
زنگ زدم به رضا اینطوری نمیتونستم بی خیر از مائده جایی رو بگردم
_الو رضا
صداش خاب الود بود
_جانم داداش
_مائده رو برام پیدا کن
(مائده)
خشکم زده بود، از کجا منو پیدا کرده؟
_راهم نمیدی بیام تو زنداداش؟
چقد کلمه اشنایی بود برام زن داداش
_بف… بفرمایید تو
اومد داخل و من چایی رو گذاشتم رو کتری
_نمیخاد زحمت بکشی ابجی بیا اومدم خودتو ببینم
از اینکه هنوزم براش فرقی با مائده قبل نداشتم دلم گرم شد
نگاهی به شکمم انداخت
_برادرزاده م خوبه؟
_اره خداروشکر خوبن هردوشون
متعجب گفت:
_چی؟ یعنی دو قلو؟
با بغض سری تکون دادم
_قربون برادرزاده هام برم یه پسر یه دختره اره؟
سری تکون دادم و حرفی که چهارماهه تو فکرمه رو به زبون اوردم
_مامان مریم خوبه؟
_خوبه، خیلی شرمنده بود برای همین نیومد دنبالت نمیدونست چجوری باید توی روت نگاه کنه. سری تکون دادم و نخاستم ادامه بدم
پر بغض گفتم:
_اقا.. علی و زهره خانم خوبن؟
خجالت زده سری پایین انداخت
_ابجی اینطوری نگو
_چیـ.. چیزی نگفتم که
_علی حافظشو از دست داده بود
سرمو پایین انداختم و اروم اشک ریختم
_تازه حافظش برگشته
با ضرب سرمو بالا گرفتم
_چی؟
_سه هفته س حافظش برگشته و دنبالته
قلبم اینقدر تند تند میزد که گفتم هر لحظه امکان ایستادنش هست
نفس کشیدن برام سخت شده بود
رضا با تعجب نگاهی بهم انداخت
_یا خدا چیشد مائده؟
بریده بریده گفتم:
_قـ.. قر… قرصاام
_کو کجاست؟
با دست درحالی که به سرفه افتاده بودم جاشو نشون دادم
قرص زیر زبونی رو گذاشتم تو دهنم و منتظر موندم تا اب شه
_بیماری قلبی داری؟
نمیتونستم صحبت کنم تا وقتی که قرص حل بشه و فقط سری تکون دادم
_بعد اون اتفاقات…؟
قرص حل شده بود
_اره
ساکت شد و من با لبخندی که داشت تبدیل به گریه میشد گفتم:
_اینا سوغاتی اون روزای سختمه
شرمنده حرفی نزد و بلند شد که بره
_اقا رضا
_جانم آبجی؟
_لطفا…. لطفا ادرسمو به کسی ندین
همین کافی بود تا بفهمه نمیخام علی بدونه من کجام
سری تکون داد و کارتی رو بروم گرفت و گفت:
_عمه مریم گفت اگر پیدات کردم اینو بهت بدم
_اما…
_اما نداره من بسته شو رسوندم بهت حالا خودت میدونی
با اکراه از دستش گرفتم و خجالت زده گفتم:
_ممنون
_اگر بازم کم و کسری بود مدیونی بخای نگی بزا حداقل فکر کنم به ابجی دارم تو این دنیا که بهم تکیه کنه
لبخند قدردانی زدم و شمارشو داد بهم و رفت
حتی اسمش باعث خونه خرابی قلبم میشد
دستمو رو شکمم گذاشتم
_ما به زندگی بدون بابا علی عادت کردیم قربونتون برم
قلبم هنوزم نا اروم بود بازم رفتم یه قرص ارامبخش خوردم و استراحت کردم
(محمد علی)
تو ماشین منتظر رضا بودم، وقتی درو باز کرد و صورتشو دیدم خجالتم بیشتر شد
زن من الان نباید اینجا بود
باید تو ناز و نعمت زندگی میکرد نه تو اینجا که حتی نمیشد بهش بگی خونه
از همینجا هم میتونستم لاغر شدن صورتشو ببینم شکمش برامده بود
اون بچه منو داشت حمل میکرد و من تو این چهار ماه حتی لحظه ای بهش فکر نکردم
دلم لک زده بود برای بوسیدنش، لمس کردنش، بو کردن موهاش
رضا با سری پایین وارد ماشین شد
_چیشد؟
_گند زدی داداش
_چیشد گفتم؟
_حتی حاضر نیست اسمتو بشنوه
شرمنده سکوت کردم
حرفی نداشتم برای گفتن
من چه شوهری بودم براش؟ جز دردسر چی داشتم براش؟
کاش بیخیال عشقم نسبت بهش میشدم و میزاشتم بعد مدت صیغه بره کاش شناسنامشو سیاه نمیکردم با اسمم
من حتی پدر خوبی هم نبودم
چه پدری بودم که متی نمیدونستم بچم دختره یا پسر؟
این بود شوق پدر شدنم؟ فقط از پدر بوجود اوردنش رو بلد بودم؟
دستی به صورتم کشیدم
_غصه نخور داداش، اینقدر میریم میایم تا بازم راضی شه قیاقه تو ببینه
سلام ادا جون امروز پارت جدید میزاری ، چون گفتی یک روز در میان میزاری
توی نویسندگی فقط نوشتن مهم نیس بلکه شعور داشتن هم مهمه که بعضی از نویسنده ها فاقد این یه مورد هستن
خوب انگار نویسنده شوهر کرده، این رمان رو هم سه طلاقه کرده و خوانندگان رو سپرده به یتیم خونه!!
خوشبخت بشی انشاءالله ولی دلمون بند این رمان بودا!!! آه یه جمع دنبالتهها!
از ما گفتن🙄🙄🙄🙄
سلام نمیخوایی یه پارت بزاری ما رو از خماری دربیاری
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام و عرض خسته نباشید
اجازه!! پارت جدید نمیذارید؟!
حدس خرکی بزنم خودم تمومش کنم داستان رو؟؟!
بده اینجوری میذاریمون تو خماری خب! 🥺🥺🥺
پارت بعدی چی شد؟
سلام نویسنده جون نمیخوای جواب ما ها رو بدی ثواب داره اینقدر ما رو توی خماری نذاری
نوا خیلی دلم میخوات باهات حرف بزنم
ای کاش بشه برا کمی هم که شده بیای شاد
الان حس میکنم فقط تو منو میفهمی
🙂🖤
جاننننن بگو هرچی میخای عزیزم ادا بعدل پاک میکنه
🙂🙂
پری کاری کرده؟یا اون پسره؟هوم؟؟؟؟درسته نیستم ولی انقدرم دست و پام بسته نی ک نتونم حساب پسره رو برسم😑بدوووووووو بگو چی شده
اتفاقا اصلا ول نمیکنم خابتو میدیدم بگو بیینممممممممممم
جانم
نمیتونم بیام:)
بگو اینجا ادا پاک میکنه بعدا بگو چی شده عزیز دلم؟
اشکال نداره فدای سرت
چیزی نیس
میخواستم حرف بزنم باهات
دیگه نشد دیگ
بگو دیگه
قراره برگردم ولی الان نمیشه
اینجا یگو بهم داداش حسین ببین رگ فضولیم گل کردا چی شده؟
نوااا
لعنتی کجایی تو
هستم:)بگو جانم داداش حسینم
اداییی ژونم پارت نمیدی 🥺🥺
ادا یه پارت بده
عزیزم کی پارت میزاری مگه فصل دو تموم شد
چرا مگه گفت پارت نمیده
آخه قرار بود تا تولد امام رضا فصل دوم رو تموم کنه ولی دیگه پارت نداد
چرا پارت نمیزاری ادا جونی دارم سکته میکنم فردا امتحان دارم ولی تو پارت نمیزاریییییییی
ابجی کوچیکه علی کیه؟
تو شیکم مامان بودم مردم بعدش دیگه دیر فهمیدن من اون موقع مرده بودم
جدی؟؟؟؟😂😂😂 ولی سارا زنده اس 🤣🤣
نه من کوچیک تر بودم
ادا جون امروز یه پارت بده خواهش میکنم
از پارت ۲۵ نخوندمش ولی انگار خیلی چیزا شده رمان برام غریبه
هوم
کارم داشتی ادا؟
اره
رل زدم😁😂
جرم نده بخدا دیشب زدم با امیرم مشورت کردم😐😂
اها پایدار
با کی رل زدی؟
تو گپ بودیم یع نفر بود هی سر به سرم میزاشت و زیاد دعوامون میشد بعد چن روز اومد پیویم و دیروز بهم پیشنهاد داد
ای کاش بودی پیشم نوا
خیلی احساس غریبی میکنم🙂
پس کی میای پیشم باز؟ 🙂🖤
معلوم نی شاید نیام
تو گپ بودیم یع نفر بود هی سر به سرم میزاشت و زیاد دعوامون میشد بعد چن روز اومد پیویم و دیروز بهم پیشنهاد داد.
اوک
آدا جون امروز پارت نمیدی
یه پارت عیدی بده امروز دختر🙏
کشتی مارو با این پارت دادنات😏😏😏😏
امروز عیدی دوتا پارت بده
ادا آجی مائده نمیره ها و اینکه من واقعا دلم واسه علی سوخت
چشم 🥲😂
منم همینطور ولی سرنوشته دیگ🥲
ولی کاش خلاف میلت بشه خاهر
ادا تروخدا نزنی مائده رو بکشی خواهرر
😁
ادااا نخنددد چاقوم کو اصنن من فردا میام کرج😒😂
اداااااا این لبخندت یعنی میزنم میکشمش دلم میخواد به خودم مربوطه؟؟؟😂
الهیی
خب چرا نمیزاره ببینتششش
گناه داره محمد علی
مرسی گذاشتی ادا
خاهر علی ولش کرده رفته
اونهمه بدبختی کشیده بعد شما دلتون برا علی میسوژه😐🔪😂
(ناگفته نماند سر این پارت خودم چقد غصه خوردم🥲)
خاهش قشنگم❤
خب علی ک دست خودش نبوده حافظشوازدست داده بوده
ولی در واقعیت دست خودش بود نبود؟
درسته ولی نبایدیکیوزودقضاوت کردبایداول توضیحاتشوبشنوی بعددرسته سخت گذشته ولی ازکجامیدونی ب اونم سخت نگذشته ماانسانهانبایدقبل ازاینک حرفای طرف مقابل رانشیدیم حکم بدیم
هعی راستش مخم نمیکشه
فقد میدونم هر دو خیلی بدشانسیم:))))))
به خودت زمان بده فقط حواست ب خودتوزندگیت باش کاری نکن که توآیندت تاثیربذاره توهنوزسنی نداری همه چی میگذره چ خوب چ بدواس هردوتون آرزوی خوشبختی میکنم
ادا جان چی چیو ولش کردهههه😂
حافظه شو از دست دادههه اونموقع هم که دوری میکرد برای این بود که مائده اذیت نشهههه
چه ربطیی دارهه
گناه دارناا😂
بخدا بمیرن من میدانم و تو!!!😂😂😂