رمان نقض قانون ( خون آشام ) پارت ۵

0
(0)

 

انگار که مجدداً اتفاقات دیشب تکرار شده باشه ، نفس عمیقی کشیدم ، به سمت درخت جلو رفتم ،

ترس

دلهره

کنجکاوی

گوشه ی لبم را گزیدم و بی طاقت تر از قبل با حرکتی به جلوی درخت آمدم ضربان قلبم به شدت بالا رفته بود … ناگهان با دیدن مرد سیاه پوشی برای لحظه ای یاد پدرم افتادم ….

قبل از اینکه حرفی بزنم ، با شتاب به طرفم حمله ور شد ، نتونستم فشاری که بهم وارد کرد را تحمل کنم و انگار کسی هلم داده باشد خواستم محکم روی زمین بیفتم که چنگی به شنل آن مرد زدم و از شانس بدم روی خودم انداختمش …. چه وزن سنگینی داشت …. انگار وزن ۴ گرگ بالغ را یک جا داشته باشد ، من زیر بودم و او مانند گرگی وحشی روی من … تا به حال چشمانی به این رنگ ندیده بودم ، قرمز خونی و بسیار روشن !

برای لحظه ای مبهوت چشمانش شدم !

که بلافاصله ناخن های تیزش را روی شاه رگ باریک و ظریف گردنم گذاشت ، مثل اینکه میخواست گردنم را قطع کند ، سوزش بدی احساس کردم کم کم گردنم داشت زخم میشد‌…

هینی کشیدم ، هر حرکت این مرد مرا یاد پدرم می انداخت …. با صدایی بغض آلودی گفتم :

_ امروز همه میخوان گردن من و بزنن ، باشه تو هم بکش ، بکش و راحتم کن …

نفس های گرمش هر بار مثل مشتی به صورتم کوبیده می شد گرمای بدنش به حدی زیاد بود که تمام بدنم آتش میگرفت…

با صدای سرد و بمی گفت :

_ تو کی هستی ؟

وزنش خیلی زیاد بود نفسم به زور بالا می آمد …. سنگینی وزنش به حدی بود که لب باز کردم و گفتم :

_ ش..شاید …اگ… اگر .. وزنت رو روی بدنم برداری … بتونم بگم‌ من کی ام ..

 

ناخن هایش به طرز عجیبی به اندازه ناخن های طبیعی برگشت …. بلافاصله خودش را بلند کرد و به درخت مقابل تکیه داد … وای خدا چقدر این مرد جذاب بود …

 

_ منتظرم !

رفتارش به شدت عجیب بود ، سعی کردم با هر بدبختی شده از روی زمین بلند شم بی اراده از شدت درد کمر و سرم ، آخی زیر لب زمزمه کردم ….. بلند شدم و رو به رویش ایستادم مثل پیرزن ها دستم را روی کمرم گذاشته بودم اما برخلاف من او محکم و استوار …

در تمام این مدت سنگینی نگاهش را روی خودم احساس می کردم …

نمیدونم اون چطور تونست به این سرعت سر پا وایسه ، شاید بخاطر اینه که همه ی وزنش روی من بود ….

هنوز نتونسته بودم درست سرپا وایستم که دوباره بهم حمله ور شد و محکم به درخت پشت سرم کوبوندم …. انگار که دشمن چندین و چند سالش باشم …

با صدای سرد و بمش بار دیگه تکرار کرد …

_ لعنتی بهت میگم تو کی هستی و اینجا چه غلطی میکنی ؟

لبم رو با زبون تر کردم و گفتم :

_ م…من ..من ..اومده بودم جنگل قدم بزنم .. که با جنابعالی روبرو شدم..

با اینکه صدام به زور بالا می‌اومد اما بهتر از چند دقیقه قبل بودم …

 

به طرز عجیبی نمیتونستم ذهنش رو در عرض یک ثانیه بخونم یا کنترلش کنم …

_ چرا منو تعقیب می کردی ؟

گوشه ی لبم رو محکم تر گزیدم طوری که مزه ی تلخ خون را احساس کردم، واقعا چرا من داشتم یه همچین مرد وحشی رو تعقیب میکردم ؟

برای اینکه کم نیارم با اعتماد به نفس ساختگی ادامه دادم …

_ خب… من…من کنجکاو شدم ببینم کیه که وارد مرز ما میشه و تازه طلبکارم هست !

با شنیدن این حرفم قهقه ی ترسناکی سر داد … ، نگاهم به نگاهش گره خورد ، در حالی که انگشتش را تهدید وارانه روبه روی صورتم گرفته بود لب باز کرد…

_ ببین دختر جون .. اینقدر سر به سر من نزار ، …در ثانی تو کی باشی که برای من حد و مرز قائل میشی ؟

با شنیدن این حرفش حرصم گرفت ، هرچند دختر رهبر بودن هیچ خوبیتی برام نداشت اما حداقل با گفتنش قدرت و شخصیتم بالا میرفت …

پوزخندی تمسخر آمیزی زدم ..

_ من کی ام ؟ آره ؟

سینم رو دادم جلو و با ابهتی ساختگی ادامه دادم ؛

_ من کاترین ، دختر رهبر بت پایرز ها هستم ! و تا جایی که میدونم تا دریاچه ویکتوریا متعلق به ما هست … و الان شما بدون اجازه وارد مرز ما شدی ! و این یعنی …

با جمله ی بعدیش بقیه حرفم رو نگفتم …

_ تند نرو دختر جون ! هیچکس بیشتر از شما ومپایر ها نمیتونه متجاوز باشه !

طوری با اقتدار حرف میزد که مشخص بود هرچیزی که میگه حقیقته !

_ اگر نمیدونی محض اطلاعت میگم .. منم پسر رهبر گرگینه آلفا ها ، گابریل هستم ، خوشبختم !

 

برای لحظه ای سرجام خشکم زد ، طوری که بقیه حرفش رو نفهمیدم… یعنی الان منی که حتی یه گرگینه هم ندیده بودم داشتم با پسر رهبرشون حرف میزدم ! برای لحظه ای چشمام روبه سیاهی رفت ، سرم به شدت گیج میرفت ، درد بدی توی کل بدنم پیچید ، شاید بخاطر ضرباتی بود که به سرم وارد شده …

پاهام سست شده بود و…..

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

28 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رقیه بانو♥
رقیه بانو♥
1 سال قبل

عالی اما پارتاتو بیشتر کن یا اینکه
هرروز دو پارت بذاری💖🙏🏻

mahsa
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

عالیه😂

ارزو
1 سال قبل

خیلی قشنگ شده😍😍😍❄❄❄

ارزو
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

عاقا فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر

فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر
فشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااررررررررررر

له شدی یا بازم فشار بیارم ؟😂😂😂😂😂

mahsa
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

😍💜

ارزو
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

خودم زیر فشار شکستم تورو نمیدونم🤣🤣🤣💔💔💔

mahsa
پاسخ به  ارزو
1 سال قبل

خیلی باحالی😂

ارزو
پاسخ به  mahsa
1 سال قبل

قربونت😂😂😂❤❤❤❤

Mehra
Mehra
1 سال قبل

آزاده جون یه ساعت مشخصی رو واسه رمان در نظر بگیر از این به بعد همون ساعت بزاری 💜

Mehra
Mehra
1 سال قبل

تازه چشمام گرم خوندن شده بود 😑😑

Mehra
Mehra
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

😂😂😂

Mehra
Mehra
1 سال قبل

جـــــیغ آزاده چرا انقد کم بود 😭😭

Mehra
Mehra
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

😑😂😂
شما تاج سری💜

Nahar
Nahar
1 سال قبل

حتما تبدیلش کرده😐 یا همونب ک خودش گفت

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Nahar
Nahar
Nahar
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

عه پس گاز نگرفته😐 ولش

Nahar
Nahar
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

حتما کاترین بیدار میشه ک ت ی خونس بعد وقتی نگاه ب اطراف میکنه گابریل رو میبینه؟😂

ارزو
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

دسته‌ها

28
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x