رمان دونی

 

 

 

بی حرف نگاهش رو توی چشم هاش چرخوند و جوابم رو نداد…

 

با تعجب صداش کردم:

-سورن!..

 

دستش رو از موهام جدا کرد و اروم سرش رو خم کرد و پیشونیش رو به پیشونیم چسبوند…

 

نفس گرمش رو توی صورتم بیرون داد و پچ زد:

-هرروز میومدم دیدنت..

 

از همون فاصله ی کم، چشم هام رو توی چشم هاش چرخوندم:

-کجا؟!..

 

-صبحها قبل از اینکه بری سرکار..یا گاهی بعد از ظهرها وقتی کارت تموم میشد، تا خونه دنبالت می اومدم…

 

اخم هام توی هم رفت و با حرص، جفت دست هام رو توی سینه ش کوبیدم و هولش دادم عقب:

-خیلی بدجنسی سورن..خیلی..خیلی..

 

درحالی که بخاطره فشار دست هام ازم کمی فاصله گرفته بود، اروم خندید و گفت:

-خیلی چی؟..

 

با حرص بیشتری توپیدم:

-هیچ کلمه ای برای توصیف کارت پیدا نمیکنم..

 

خنده ش بلندتر شد و مچ دستم رو گرفت و کشید..

 

سعی کردم دستم رو از دستش دربیارم اما اجازه نداد و کشوندم سمت مبل ها و مجبورم کرد بشینم…

 

خودش هم کنارم نشست و مچ دستم رو محکم تر گرفت تا یه وقت بلند نشم…

 

 

 

دستم رو توی دستش چرخوندم و با حرص گفتم:

-ولم کن..می خوام برم..

 

-چرا؟!..

 

-چرا؟..واقعا میپرسی چرا؟..گفتم ولم کن..

 

-بشین اینقدر وول نخور..مگه نیومده بودی حرف بزنیم..

 

عصبی و با تشر گفتم:

-پشیمون شدم..

 

-پرند..

 

بی حرکت شدم و چند لحظه بینمون سکوت شد و بعد سرم رو چرخوندم و با غصه نگاهش کردم…

 

غمگین و گرفته گفتم:

-میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود؟..میدونی چه حالی داشتم؟..اونوقت هرروز میومدی اما حتی نخواستی یکبار باهام حرف بزنی….

 

دستم رو ول کرد و نگاهش رو ازم گرفت و لبخنده تلخی زد:

-ازت ناراحت بودم..

 

-اگه بهم اجازه داده بودی برات توضیح میدادم..حتی مثل امروز عذرخواهی می کردم اما توی بی معرفت….

 

سرش رو چرخوند طرفم و اخم هاش توی هم رفت:

-من بی معرفت نیستم..فقط ناراحت بودم..خودتم میدونی حق داشتم…

 

-اما حق نداشتی باهام این کارو بکنی..حق نداشتی اینقدر ازم فاصله بگیری و حتی جواب تماس هامم ندی….

 

جواب نداد که دوباره خودم به حرف اومدم:

-باید میومدی حرف بزنیم..ازم دلیل کارمو بپرسی..بعد اگه قانع نمیشدی اونوقت میرفتی…

 

 

با مکث کوتاهی گفت:

-در این مورد حق با تواِ..ببخشید..

 

مشتی توی شونه ش کوبیدم و با بغض گفتم:

-نمیبخشم..چطور دلت اومد..

 

با یک حرکت کشیدم توی بغلش و محکم بین بازوهاش قفلم کرد…

 

دست هام رو که توی سینه ش جمع شده بود رو محکم بهش فشردم تا فاصله بگیرم اما اجازه نداد…

 

بغضم ترکید و با گریه گفتم:

-سنگ دل..چطور تونستی..

 

یک دستش رو از دورم بالا اورد و از روی شال روی سرم کشید و مهربون گفت:

-ببخشید..

 

-دلم تنگ شده بود..داشتم دق میکردم اما تو جوابمو نمیدادی..جوابمو نمیدادی…

 

با همون لحن پر محبت نازم داد:

-قربونش برم که دلش تنگ شده بود..ببخشید عزیزم..

 

چشم های خیسم رو بستم و سرم رو به سینه ش تکیه دادم و مشت هام رو باز کردم…

 

دستش رو دورم محکم تر کرد و با اون یکی دستش، شالم رو از روی سرم انداخت دور گردنم و انگشت هاش رو لای موهام فرو کرد….

 

بی حرف مشغول نوازش موهام شد و من هم با چشم های بسته، خودم رو به اغوش گرم و دست های پر نوازشش سپردم….

 

نمی دونم چقدر توی اون حال بودیم که فین فینی کردم و با بغض گفتم:

-دیگه این کارو نکن..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شب از ستاره ها تنها تر است به صورت pdf کامل از شیرین نورنژاد

            خلاصه رمان :   مقدمه طرفِ ما شب نیست صدا با سکوت آشتی نمی‌کند کلمات انتظار می‌کشند من با تو تنها نیستم، هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست شب از ستاره‌ها تنهاتر است… طرفِ ما شب نیست چخماق‌ها کنارِ فتیله بی‌طاقتند خشمِ کوچه در مُشتِ توست در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل می‌خورد من تو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری
دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری

    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت طولانی‌اش با ورود طاهر و سوده و بیوک از هم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آشوب pdf از رؤیا رستمی

    خلاصه رمان :     راجبه دختریه که به تازگی پدرش رو از دست داده و به این خاطر مجبور میشه همراه با نامادریش از زادگاهش دور بشه و به زادگاه نامادریش بره و حالا این نامادری برادری دارد بس مغرور و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد دوم) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

      خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به ترمه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژبان pdf از گیسو خزان

  خلاصه رمان :   آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام میده و حالا برای گرفتن مجوز محتاج آریا شده تصمیم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم

  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه میزنم و !از عشق قدرت سالوادرو داستان دختریست که به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x