رمان دونی

 

 

 

 

 

یزدان چه توقعی از او داشت ؟؟؟ او زمانی که فهمیده بود یزدان بجای هفت هشت صبح ، الان ، آن هم بی خبر قصد سفر دارد ، نه لباس درست درمانی بر تن کرده بود و نه حتی چیزی بر سر کشیده بود و یا حتی ، محض رضای خدا چیزی در پایش نمونده بود تا پاهایش اینچنین به زوق زوق نه افتد …………. واقعاً یزدان الان از او انتظار داشت که زمان خروج از اطاقش ، آنقدر حواسش باشد که کارتش را هم بردارد و بعد از اطاقش بیرون بیاید ؟؟؟

 

 

 

با همان صدای خفه و تو دماغی اش گفت :

 

 

 

ـ تو اطاق جا گذاشتمش .

 

 

 

یزدان گردن صاف کرد و نفس عمیق و صداداری کشید …………. انگار نگفته هم می توانست عمق درماندگی و استیصال این دختر پناه گرفته در آغوشش را حس کند .

 

 

 

دست آزادش را در درون جیب شلوارش کرد و کارت اطاق خودش را بیرون آورد و لای شیار قفل در اطاق گندم کشید که در با صدای بوق آرامی باز شد ……………. همانطور در حالی که گندم را میان آغوشش گرفته بود وارد اطاقش شد و به سمت تخت او به راه افتاد .

 

 

 

با رسیدن به تختش ، دستانش را از دور او آزاد کرد و بر روی شانه هایش گذاشت ، تا بتواند گندم را از تنش جدا کند و اندکی به عقب بفرستد .

 

 

 

همین که دستان یزدان از دور تنش رها شد ، گندم فهمید که یزدان قصد جدا کردن او از خودش را دارد ………. ترسیده پیراهن یزدان را چنگ زد و پلک هایش را بر هم فشرد .

 

 

 

ـ ساعت سه صبحه گندم . تو چرا این ساعت هنوز بیداری ؟

 

 

 

ـ بازم داشتی بی خداحافظی می رفتی …………… بازم داشتی بی خبر ولم میکردی بری دنبال کارو بار خودت .

 

 

 

یزدان پلکی زد و نفس عمیق دیگری کشید :

 

 

 

ـ قصد داشتیم همون هفت هشت صبح که بهت گفتم ، راه بی افتیم ………… اما مسئله ای پیش اومد که مجبور شدیم الان راه بی افتیم ………….. اگر نیومدم برای خداحافظی ، برای این بود که فکر میکردم حتماً خوابی .

 

 

 

 

 

و با اندکی زور اعمال کردن ، شانه های او را رو به عقب فرستاد که تن گندم از تنش جدا شد و تازه توانست با حواس جمعی بیشتری به چشمان سرخ و متورم و آن عسل های شناور در دریایی از خون او را ببیند .

 

 

 

ـ ترو خدا بذار باهات بیام ………. تروخدا اجازه بده کنارت باشم . به خدا نه تو دست و پات می یام ، نه حرف اضافه ای می زنم . فقط بذار کنارت باشم .

 

 

 

یزدان اندکی کمر خم کرد تا هم قد و قواره او شود . نگاه جدی اش را در چشمان سرخ از اشک او انداخت ………… برای این سفر شش دنگ حواسش را احتیاج داشت و اگر گندم را با خودش می برد ، نمی توانست آنطور که باید بر روی کارش تمرکز کند .

 

 

 

ـ دیروز کلی با هم حرف زدیم گندم ………… به این زودی یادت رفت ؟؟؟

 

 

 

ـ نه یادم نرفته ………… اما من نمی تونم اینجا بدون تو تنها بمونم . مگه نمی گفتی من مایع آرامشتم ؟ مگه نمی گفتی فقط من می تونم برای تو مثل آب رو آتیش باشم ؟ پس بذار باهات بیام …………… اصلاً …………. اصلاً من می تونم زمانایی که حالت خوب نیست ، کمکت کنم . یا زمانایی که عصبانی هستی ، آرومت کنم .

 

 

 

ـ تو همیشه مایع آرامش من بوده و هستی ………. اما یادته بعدشم چی بهت گفتم ؟ گفتم من حتی با یاد تو هم می تونم آرامش بگیرم . جایی که من دارم میرم باید شش دنگ حواسم و با خودم به همراه داشته باشم ………… اگر تو هم باهام بیای ، نصف بیشتر حواسم بی اختیار سمت تو و حفظ امنیت تو کشیده میشه ………….. کار من جوری نیست که من بتونم سرسری و باری به هر جهت پیش ببرمش . یه اشتباه کوچیک می تونه اولین و آخرین اشتباهم باشه و نابودم کنه ……… تو کنارم باشی نمی تونم تمام توانم و روی کارم بذارم .

 

 

 

گندم با شنیدن حرف های یزدان ، اشک هایش با سرعت بیشتری بر روی گونه هایش لیز خوردند و پایین رفتند .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بی دفاع pdf از هاله بخت یار

  خلاصه رمان :       بهراد پارسا، مردی مقتدر اما زخم خورده که خودش و خانواده‌ش قربانی یه ازمایش غیر قانونی (تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدن… مردی که زندگیش در خطره و برای اینکه بتونه خودش و افراد مثل خودش رو نجات بده، جانان داوری، نخبه‌ی ژنتیک دانشگاه تهران رو می‌دزده تا مشکلش رو حل کنه…

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشک از الهام فتحی

    خلاصه رمان:     عاشک…. تقابل دو دین، دو فرهنگ، دو کشور، دو عرف، دو تفاوت، دو شخصیت و دو تا از خیلی چیزها که قراره منجر به ……..   عاشک، فارسی شده ی کلمه ی ترکی استانبولی aşk و به معنای عشق هست…در واقع می تونیم اسم رمان رو عشق هم بخونیم…     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی

    دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی خلاصه رمان: داستان درباره دو برادریست که به جبر روزگار، روزهایشان را جدا و به دور از هم سپری می‌کنند؛ آروکو در ایران و دیاکو در دبی! آروکو که عشق و علاقه او را به سمت هنر و عکاسی و تئاتر کشانده است، با دختری به نام الآی آشنا می‌شود؛

جهت دانلود کلیک کنید
رمان افگار
دانلود رمان افگار جلد یک به صورت pdf کامل از ف -میری

  خلاصه: عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست رفته اش،دوباره پا در عمارت مجد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جانان

    خلاصه رمان :     جانان دختریه که در تصادفی در سن 17 سالگی به شدت مجروح می شه و صورتش را از دست می دهد . جانان مادر و برادرش را مقصر این اتفاق می داند . پزشک قانونی جسد سوخته دختری را به برادر بزرگ و مادرش می دهد و آنها فکر می کنند جانان را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه )

    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده نیلا که نمی‌خواست پدر و مادرش غم ترک شدن اون

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
10 ماه قبل

ناپرهیزی کردی ادمین جان دو پارت باهم هر چند کوتاه

neda
عضو
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
10 ماه قبل

بهتری؟؟؟؟

neda
عضو
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
10 ماه قبل

مثل همیشه .پله ها

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
10 ماه قبل

میگم از این کارا نمی کنی😂😁

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x