رمان گلاویژ پارت 133

1
(1)

 

ساعت حدودا یازده ظهر آماده شدم و چون حوصله ی هیچی رو نداشتم آژانس گرفتم و راهی شرکت شدم..

نمیتونستم همینطوری دست روی دست بذارم و نسبت به جدایشون بی تفاوت باشم..
نمیتونستم وجدانم رو راضی به سکوت کنم و نظاره گر جدایی دونفراز عزیزهام باشم..

یک ساعت بعد رسیدم جلوی شرکت و از ماشین پیاده شدم..
ازاونجایی که مطمئن بودم عماد نیست، استرس نداشتم

اما منتظر شنیدن حرفای خوبی ازطرف رضا نبودم و واسه همونم قلبم داشت از سینه ام میزد بیرون..

وقتی وارد شرکت شدم خبری از منشی جدید نبود وهمونطورکه حدس زده بودم عمادهم نیومده بود..
باقدم های محکم به طرف اتاق رضا رفتم

تقه ای به در زدم و بدون اینکه منتظر جواب باشم در روباز کردم ورفتم داخل..
رضا پشت میزش درحالی که سرش رو روی دست هاش گذاشته بود

و صورتش رو بین بازوهاش نهان کرده بود نشسته بود…
باحرکت من باتعجب سرش رو بلند کرد و باچشم هایی که کاسه ی خون بود نگاهم میکرد..

_گلاویژ؟ اینجا چیکار میکنی؟
_سلام.. چرا اینقدر تعجب؟ انتظار نداشتی حتی بیام بهتون سربزنم؟
_نه به سرعت و عجله.. علیک سلام.. خوبی؟ بفرما بشین..

بدون تعارف اضافه رفتم روی کاناپه تکنفره کنارمیزش نشستم و گفتم:
_چه خبر؟ اوضاع چطور پیش میره؟
بادلخوری وچشم های به خون نشسته نگاهم کرد و گفت:

_خبراکه پیش شماست.. فکرمیکنم موفق شده رای توروهم بزنه ومن رو آدم بده ی داستان نشون بده!
خودمو به اون راه زدم و با گیجی ساختگی گفتم:

_ازچی حرف میزنی؟
باحسرت آهی کشید و باهمون لحن دلخور درحالی که شقیقه هاشو می مالیدگفت؛
_دارم از علت اومدنت حرف میزنم!

_نتونستم هضمش کنم.. اومدم از خودت بپرسم! بهارچی میگه؟ بگو که حقیقت نداره!
_مگه من میدونم بهار چی گفته که از حقیقت و دروغش باخبر باشم؟

_اینکه سایه خواهرت نیست وعشق سابقت بوده.. اینکه چندماهه با عشق سابقت همخونه شدی و….
میون حرفم پرید و کلافه گفت:

_اگه بگم دروغه تو باورم میکنی؟
باگیجی نگاهش کردم… ازچشم هاش.. ازسراسر وجودش غم می بارید..
شونه ای بالا انداختم و لب برچیدم…

_خب.. خب میتونم حرف های توروهم گوش کنم!
_فقط گوش دادن واسه من کافی نیست گلاویژ.. من باور میخوام.. میخوام که یه نفر باشه باورم داشته باشه…

یاد خودم افتادم.. بی اراده نیشخند تلخی گوشه ی لبم نقش بست..
_باور؟!! چه کلمه ی دردناک و بی انصافی..
_همینطوره… خیلی دردناکه گلاویژ..

درد داره وقتی با تموم وجودت داری از حقیقت حرف میزنی و کسی باورت نداره!
سری به نشونه ی تایید تکون دادم که دست هاشو به میز کوبید وگفت:

_اما ازتو انتظار دیگه دارم.. توباید باورم کنی.. وقتی هیچکس باورت نداشت اولین کسی که سرت قسم میخورد و باهمه وجودش باورت داشت من بودم..

توباید من روباورکنی.. نمیتونی حرف های بهار رو باورکنی چون بهارهم مثل عماد داره فکر میکنه.. به همون اندازه بی رحم.. به همون اندازه سنگدل..

_اگه حرف بهار رو قبول میکردم الان اینجا نبودم.. باور نکردم که اینجام..
_پس تورو به هرکس میپرستی حرفامو به اون خواهر احمقت برسون

چون هیچ چیز اونطور که فکرمیکنه نیست و بهار هیچ جوره نمیخواد به حرفم گوش کنه!
سری تکون دادم و گفتم؛
_یعنی میخوای بگی همه چی سوتفاهم بوده و داره اشتباه فکرمیکنه؟

یعنی سایه عشقت…
میون حرفم پرید و گفت:
_اگه سایه عشقم بود چرا حلقه ی ازدواجم با بهار توی دستمه؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان ژینو

دانلود رمان ژینو به صورت pdf کامل از هاله بخت یار 4 (4)

7 دیدگاه
  خلاصه: یاحا، موزیسین و استاد موسیقی جذابیه که کاملا بی‌پروا و بدون ترس از حرف مردم زندگی می‌کنه و یه روز با دیدن ژینو، دانشجوی طراحی لباس جلوی دانشگاه، همه چی عوض میشه… یاحا هر شب خواب ژینو و خودش رو می‌بینه در حالی که فضای خوابش انگار زمان…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۹ ۲۳۲۰۰۱۸۰۷

دانلود رمان آفرودیته pdf از زهرا ارجمندنیا 5 (1)

5 دیدگاه
  خلاصه رمان :     داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی. آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلون، مربی دختری به اسم دیانا می شود… دیانا یک دختر…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۳ ۱۷۳۲۵۴۰۸۹

دانلود رمان عقاب بی پر pdf از دریا دلنواز 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:           عقاب داستان دختری به نام دلوینه که با مادر و برادر جوونش زندگی میکنه و با اخراج شدن از شرکتِ بیمه داییش ، با یک کارخانه لاستیک سازی آشنا میشه و تمام تلاشش رو میکنه که برای هندل کردنِ اوضاع سخت زندگیش…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۰ ۲۳۴۷۵۳۰۵۶

دانلود رمان لانه ویرانی جلد اول pdf از بهار گل 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     25 سالم بود که زندگیم دست خوش تغییرات شد. تغییراتی که شاید اول با اومدن اسم تو شروع شد؛ ولی آخرش به اسم تو ختم شد… و من نمی‌دونستم بازی روزگار چه‌قدر ناعادلانه عمل می‌کنه. اول این بازی از یک وصیت شروع شد، وصیتی…
IMG 20210815 000728

دانلود رمان عاصی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         در انتهای خیابان نشسته ام … چتری از الیاف انتظار بر سر کشیده ام و … در شوق دیدنت … بسیار گریسته ام …
IMG 20230128 233708 1462 scaled

دانلود رمان ضد نور 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         باده دختری که عضو یه گروهه… یه گروه که کارشون پاتک زدن به اموال باد آورده خیلی از کله گنده هاس… اینبار نوبت باده اس تا به عنوان آشپز سراغ مهراب سعادت بره و سر از یکی از گندکاریاش دربیاره… اما…
دانلود رمان اکو

دانلود رمان اکو به صورت pdf کامل از مدیا خجسته 4.3 (12)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان اکو به صورت pdf کامل از مدیا خجسته خلاصه رمان:   نازنین ، دکتری با تجربه اما بداخلاق و کج خلق است که تجربه ی تلخ و عذاب آوری را از زندگی زناشویی سابقش با خودش به دوش میکشد. برای او تمام مردهای دنیا مخل آرامش و…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۹ ۰۱۱۹۰۱۶۸۸

دانلود رمان جوانه عشق pdf از غزل پولادی 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     جوانه عاشقانه و از صمیم قلب امیر رو دوست داره اما امیر هیچ علاقه ای به جوانه نداره و خیلی جوانه رو اذیت میکنه تحقیر میکنه و دل میشکنه…دلش میخواد جوانه خودش تقاضای طلاق بده و از زندگیش خارج بشه جوانه با تمام مشکلات…
images 1

رمان هیچکی مثل تو نبود 2.5 (4)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
༺Aref༻
2 سال قبل

تشکر😒

Mahi
Mahi
2 سال قبل

چقدر پارت ها طولانیه ، کمتر بذارید نمیرسیم بقیه ی رمان هارو بخونیم ، نویسنده خجالت نمیکشی تو؟؟؟؟ خاک تو سرت کنم من ، اسکل 🙄

‌‌‌‌
پاسخ به  Mahi
2 سال قبل

پارتا کمه ،درست
دیگه خسته شدین ،درست
ولی واقعا توحین کردن به نویسنده ،واقعا بی ادبیه😶

لمیا
لمیا
2 سال قبل

اخ اخ خیلی غم انگیزه…

مهسا
2 سال قبل

همش خو شد 10ثانیه😶

Zahra
2 سال قبل

یعنی چی همین مسخره کردین مارو:/

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Zahra
Tamana
Tamana
2 سال قبل

😑💔ای بابا چقدر بدو بی معنی شده رمانه
چرا اتفاق خوبی نمیوفته همش و همش مکالمه بین دونفر و رفت و آمد از خونه ب جایی دیگه
خدارو خوش میاد دوروز منتظر بمونیم بعد بیاییم این پارت بی معنی رو بخونیم

خلاصه رمان “”چون رضا گلاویژ رو باور کرد از گلاویژخواست ک باورش کنه.
بای تا فردا 😐فردام میخوان باهم یه چای بخورن و رضا حرفای بهارو یبار دیگه توضیح بده
دیگه بیشتر ازاینم نمیشه

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Tamana
Mahla:)
Mahla:)
2 سال قبل

تموم شد؟! خیلی تاثیر گذار بود:/

Tamana
Tamana
پاسخ به  Mahla:)
2 سال قبل

خیلیی واقعا

دسته‌ها

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x