رمان گلاویژ پارت 133 - رمان دونی

 

ساعت حدودا یازده ظهر آماده شدم و چون حوصله ی هیچی رو نداشتم آژانس گرفتم و راهی شرکت شدم..

نمیتونستم همینطوری دست روی دست بذارم و نسبت به جدایشون بی تفاوت باشم..
نمیتونستم وجدانم رو راضی به سکوت کنم و نظاره گر جدایی دونفراز عزیزهام باشم..

یک ساعت بعد رسیدم جلوی شرکت و از ماشین پیاده شدم..
ازاونجایی که مطمئن بودم عماد نیست، استرس نداشتم

اما منتظر شنیدن حرفای خوبی ازطرف رضا نبودم و واسه همونم قلبم داشت از سینه ام میزد بیرون..

وقتی وارد شرکت شدم خبری از منشی جدید نبود وهمونطورکه حدس زده بودم عمادهم نیومده بود..
باقدم های محکم به طرف اتاق رضا رفتم

تقه ای به در زدم و بدون اینکه منتظر جواب باشم در روباز کردم ورفتم داخل..
رضا پشت میزش درحالی که سرش رو روی دست هاش گذاشته بود

و صورتش رو بین بازوهاش نهان کرده بود نشسته بود…
باحرکت من باتعجب سرش رو بلند کرد و باچشم هایی که کاسه ی خون بود نگاهم میکرد..

_گلاویژ؟ اینجا چیکار میکنی؟
_سلام.. چرا اینقدر تعجب؟ انتظار نداشتی حتی بیام بهتون سربزنم؟
_نه به سرعت و عجله.. علیک سلام.. خوبی؟ بفرما بشین..

بدون تعارف اضافه رفتم روی کاناپه تکنفره کنارمیزش نشستم و گفتم:
_چه خبر؟ اوضاع چطور پیش میره؟
بادلخوری وچشم های به خون نشسته نگاهم کرد و گفت:

_خبراکه پیش شماست.. فکرمیکنم موفق شده رای توروهم بزنه ومن رو آدم بده ی داستان نشون بده!
خودمو به اون راه زدم و با گیجی ساختگی گفتم:

_ازچی حرف میزنی؟
باحسرت آهی کشید و باهمون لحن دلخور درحالی که شقیقه هاشو می مالیدگفت؛
_دارم از علت اومدنت حرف میزنم!

_نتونستم هضمش کنم.. اومدم از خودت بپرسم! بهارچی میگه؟ بگو که حقیقت نداره!
_مگه من میدونم بهار چی گفته که از حقیقت و دروغش باخبر باشم؟

_اینکه سایه خواهرت نیست وعشق سابقت بوده.. اینکه چندماهه با عشق سابقت همخونه شدی و….
میون حرفم پرید و کلافه گفت:

_اگه بگم دروغه تو باورم میکنی؟
باگیجی نگاهش کردم… ازچشم هاش.. ازسراسر وجودش غم می بارید..
شونه ای بالا انداختم و لب برچیدم…

_خب.. خب میتونم حرف های توروهم گوش کنم!
_فقط گوش دادن واسه من کافی نیست گلاویژ.. من باور میخوام.. میخوام که یه نفر باشه باورم داشته باشه…

یاد خودم افتادم.. بی اراده نیشخند تلخی گوشه ی لبم نقش بست..
_باور؟!! چه کلمه ی دردناک و بی انصافی..
_همینطوره… خیلی دردناکه گلاویژ..

درد داره وقتی با تموم وجودت داری از حقیقت حرف میزنی و کسی باورت نداره!
سری به نشونه ی تایید تکون دادم که دست هاشو به میز کوبید وگفت:

_اما ازتو انتظار دیگه دارم.. توباید باورم کنی.. وقتی هیچکس باورت نداشت اولین کسی که سرت قسم میخورد و باهمه وجودش باورت داشت من بودم..

توباید من روباورکنی.. نمیتونی حرف های بهار رو باورکنی چون بهارهم مثل عماد داره فکر میکنه.. به همون اندازه بی رحم.. به همون اندازه سنگدل..

_اگه حرف بهار رو قبول میکردم الان اینجا نبودم.. باور نکردم که اینجام..
_پس تورو به هرکس میپرستی حرفامو به اون خواهر احمقت برسون

چون هیچ چیز اونطور که فکرمیکنه نیست و بهار هیچ جوره نمیخواد به حرفم گوش کنه!
سری تکون دادم و گفتم؛
_یعنی میخوای بگی همه چی سوتفاهم بوده و داره اشتباه فکرمیکنه؟

یعنی سایه عشقت…
میون حرفم پرید و گفت:
_اگه سایه عشقم بود چرا حلقه ی ازدواجم با بهار توی دستمه؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان غرور پیچیده

  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت فیته و سال هاس وعده ازدواجش داده شده، اما سرافینا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فلش بک pdf از آنید 8080

  خلاصه رمان : فلش_بک »جلد_اول کام_بک »جلد_دوم       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژ آشوب pdf از مریم ایلخانی

  خلاصه رمان:     داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب عمارتی به نام دژآشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده   دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم به راه فرزند سفر کرده… کامرانی که به جرم قتل

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد اول

    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه یه محله رو کنه، اما مدام به بنبست میخوره، چون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لانتور pdf از گیتا سبحانی

  خلاصه رمان :       دنیا دختره تخسی که وقتی بچه بود بیش فعالی شدید داشت یه جوری که راهی آسایشگاه روانی شد و اونجا متوجه شدن این دختر یه دختر معمولی نیست و ضریب هوشی بالایی داره.. تو سن ۱۹ سالگی صلاحیت تدریس تو دانشگاه رو میگیره و با سامیار معتمدی پسره مغرور و پر از شیطنت

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
༺Aref༻
2 سال قبل

تشکر😒

Mahi
Mahi
2 سال قبل

چقدر پارت ها طولانیه ، کمتر بذارید نمیرسیم بقیه ی رمان هارو بخونیم ، نویسنده خجالت نمیکشی تو؟؟؟؟ خاک تو سرت کنم من ، اسکل 🙄

‌‌‌‌
پاسخ به  Mahi
2 سال قبل

پارتا کمه ،درست
دیگه خسته شدین ،درست
ولی واقعا توحین کردن به نویسنده ،واقعا بی ادبیه😶

لمیا
لمیا
2 سال قبل

اخ اخ خیلی غم انگیزه…

مهسا
2 سال قبل

همش خو شد 10ثانیه😶

Zahra
2 سال قبل

یعنی چی همین مسخره کردین مارو:/

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Zahra
Tamana
Tamana
2 سال قبل

😑💔ای بابا چقدر بدو بی معنی شده رمانه
چرا اتفاق خوبی نمیوفته همش و همش مکالمه بین دونفر و رفت و آمد از خونه ب جایی دیگه
خدارو خوش میاد دوروز منتظر بمونیم بعد بیاییم این پارت بی معنی رو بخونیم

خلاصه رمان “”چون رضا گلاویژ رو باور کرد از گلاویژخواست ک باورش کنه.
بای تا فردا 😐فردام میخوان باهم یه چای بخورن و رضا حرفای بهارو یبار دیگه توضیح بده
دیگه بیشتر ازاینم نمیشه

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Tamana
Mahla:)
Mahla:)
2 سال قبل

تموم شد؟! خیلی تاثیر گذار بود:/

Tamana
Tamana
پاسخ به  Mahla:)
2 سال قبل

خیلیی واقعا

دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x