رمان گلاویژ پارت 135

3
(2)

 

گوشی روقطع کرد و روبه من گفت:
_به نظرت چیکارکنم؟ چه خاکی باید توسرم کنم؟ چطوری راضیش کنم به حرف هام گوش کنه؟

بی توجه به سوالش باصدایی که از ته چاه درمیومد گفتم:
_عماد بود؟
_اوهوم.. چطور؟
_ص.. صحرا… همون.. همون عشقش اونجاست؟

انگار خودشم تازه متوجه ‌شده بود که جلوی من حرف زده و یا بهتره بگم گند زده!
یه کم مکث کرد و با تعلل طولانی گفت:
_نه بابا.. صحراکجا بود؟ من گفتم صحرا؟

_رابطه ی من وعماد تموم شده! لازم نیست مخفی کنی! خودم شنیدم که صحرا اونجاست!
_ای بابا.. اصلا اونجاهم باشه.. چی میشه مگه؟

دختر عمه اشه.. قرار نیست بخاطر گذشته رابطه ها تا ابد قطع بشه که!
گذشته ها توی همون گذشته مونده وتموم شده! مهم اینه که اون خانوم شوهر داره انتخابش یکی دیگه بوده وتمام!

الانم شنیدن عماد تصادف کرده رفتن عیادت!
بدنم.. دست هام.. حتی صدام میلرزید.. از همشون باتموم وجودم متنفر بودم..
_هوم… خوبه.. موفق باشن.. بهتره بهشون فکرکنم!

_اره.. آفرین.. بهتره کلا یه مدت به عماد فکرنکنی.. واسه خودت وآرامشت خوبه! اما گلاویژ توروخدا کمکم کن من با بهار چیکارکنم؟ چطوری راضیش کنم باهام حرف بزنه

حالم خوب نبود.. زنگ عماد تموم وجودمو بهم ریخته بود..
درحالی که چشم هام سیاهی میرفت ازجام بلند شدم وگفتم؛
_نمیدونم.. واقعا نمیدونم…

_گلاویژ؟؟؟ نگو که میخوای اجازه بدی بهار به تصمیم مسخره اش ادامه بده!
رضا چی میگفت؟ چرا گوش هام سنگین شده وفقط چشمام لب زدن هاشو میدید…

اومد نزدیکم و باصدایی که شبیه به ناله بود گفت:
_تو باورم کردی؟ درکم میکنی مگه نه؟
_هان؟ من؟ آهان.. آره … آره .. باور کردم…

_پس ازت خواهش میکنم کمکم کن گلاویژ من در مقابل دیونه بازی های بهار خیلی ناتوان و تنهام…
نگاهم به صورت رضا بود اما توی ذهنم داشتم تصور میکردم…

الان صحرا اونجا داره چیکارمیکنه؟ یعنی الان تواتاق عماده؟ نکنه دوباره باهم باشن؟ خب چرا نباشن؟ هرچی باشه عماد یه پسر مجرده و صحرا هم یه زن مطلقه…

وای نه.. صحرا نه.. خدایا قلبم تیر میکشه!
باتکون خورد دست رضا جلوی صورتم پلک زدم و از فکر بیرون اومدم..
_کجایی؟ اصلا شنیدی چی گفتم؟

_اووممم.. آره شنیدم.. (دروغ گفتم.. هیچی نشنیده بودم) ببین میگم نظرت چیه من الان برم وفردا بیام راجع بهش حرف بزنیم؟ فردا یه کاریش میکنیم دیگه!

_حالت خوبه گلاویژ؟؟؟؟
خوب نبودم.. حتی داغون هم بودم…
_آره.. آره.. من خوبم.. فردا میام وباهم حرف میزنیم.. فعلا باید برم.. خداحافظ

باقدم های بلند به طرف در رفتم که رضا پرید جلوم و با تعجب گفت؛
_چت شد یه دفعه؟ نکنه بخاطر اون تلفن ناراحت شدی؟

بادیدن صورت متعجب رضا باخودم گفتم واقعا حدس زدن حالم اونقدر سخت وپچیده هست که این همه تعجب کنه؟؟؟
دلم میخواست اگه تو راجع به بهار

همچین چیزی بشنوی یا بفهمی عکس العملت چیه؟ همینقدر راحت و پر تعجب از کنارش رد میشی؟ اما زبون به دهن گرفتم وفقط گفتم:

_بعضی وقت ها اونقدر ازشما مردها تعجب میکنم که دلم میخواد قدرتش رو داشتم همتون رو یک شبه نیست نابود کنم! واقعا شماها به عشق وعلاقه اعتقادی دارید؟

_چرا اینجوری شدی تو؟ مگه من چی گفتم؟ گناه من چیه دخترعمه ی دوستم رفته خونشون؟ من این وسط چه گناهی دارم میشه بگی؟

_شما گناهی نداری و فقط این همه تعجب حرصم رو درآورد.. میشه از جلوی در بری کنار و اجازه بدی من برم؟
با ناراحتی وغم وصدایی که دلم براش سوخت گفت:

_فکرکردم اومدی تا کمکم کنی… فکرمیکردم میتونم روکمکت حساب کنم!
_هنوزم میتونی فکرکنی.. فردا میام باهم درباره اش حرف میزنیم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230128 233719 6922 scaled

دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون…
3

رمان جاوید در من 0 (0)

3 دیدگاه
  دانلود رمان جاوید در من خلاصه : رمان جاويد در من درباره زندگي آرام دختريست كه با شروع عمليات ساخت و ساز برابر كافه كتاب كوچكش و برگشت برادر و پسرخاله اش از آلمان ، اين زندگي آرام دستخوش نوساناتي مي شود.
IMG 20230123 225816 116

دانلود رمان تقاص یک رؤیا 2.3 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۰۷۱۸۶

دانلود رمان همقسم pdf از شهلا خودی زاده 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       توی بمباران های تهران امیرعباس میشه حامی نیلوفری که تمام کس و کار خودش رو از دست داده دختری که همسایه شونه و امیر عباس سال هاست عاشقشه … سال ها بعد عطا عاشق پیونده اما با ورود دخترعموی بیمارش و اصرار…
رمان دلدادگی شیطان

رمان دلدادگی شیطان 5 (1)

13 دیدگاه
  دانلود رمان دلدادگی شیطان خلاصه: رُهام مردی بیرحم با ظاهری فریبنده و جذاب که هر چیزی رو بخواد، باید به دست بیاره حتی اگر ممنوعه و گناه باشه! و کافیه این شیطانِ مرموز و پر وسوسه دل به دختری بده که نامزدِ بهترین رفیقشه! هر کاری میکنه تا این…
رمان آخرین بت

دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری 4 (4)

2 دیدگاه
  خلاصه: رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در…
IMG 20240529 155741 508 scaled

دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع 4 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۸ ۱۷۱۷۲۴۵۸۱

دانلود رمان شهر زیبا pdf از دریا دلنواز 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره دیدن کسی که فراموشش کرده بودم …آره من سخت ترین کار دنیا رو انجام داده بودم… کسی رو فراموش کرده بودم که…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۳۴۲۰۹۶

دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار…
IMG 20240622 010718 301 scaled

دانلود رمان هیچ ( جلد اول ) به صورت pdf کامل از مستانه بانو 3.3 (6)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
الی
الی
2 سال قبل

رمان گلاویژ خیلی خوبه و قسمت های عاشقانه‌ش خیلی ادم رو جذب میکنه و غمگینش ادمو تحت تاثیر قرار میده واین نشان از توانایی نویسنده است و واقعا تبریک میگم به این استعداد
ولی ای کاش یکم زیادتر میشد و هر پارت خیلی زود تموم میشه و شما هر روز یک پارت میزاری اینطوری خیییلی کمه و جذابیت رمان از دست داده میشه ای کاش بصورتpdfمیشد و اینطوری بهترتر میشد ولی به هر حال رمان جذاب باحالیه
دم نویسنده گرم

نینی
نینی
2 سال قبل

چرررررررررررررررت

بی تام
بی تام
2 سال قبل

چرند اندر چرند
مارو………… فرض کرده نویسنده

حدیثه
حدیثه
2 سال قبل

اون از گلاویژ بیچاره این هم از رضا ی بدبخت

به قول حشمت فردوس ای بپکی روزگار

Farzaneh
Farzaneh
2 سال قبل

چ سست عنصر😑😒

Ssss
Ssss
2 سال قبل

سلام،خدافظ….چقد کم☹️

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x