صدای سکوت پارت یازدهم - رمان دونی

صدای سکوت پارت یازدهم

سر کلاس بودیم و با سپهر کلاس داشتیم

مثل همیشه با حوصله درس میداد اما من تمرکز نداشتم

و دلشوره عجیبی به دلم افتاده بود، انگار که قراره یک اتفاق بدی بی افته دستام میلرزیدن همیشه وقتی استرس و دلشوره داشتم اینجوری میشدم

برای چند لحظه احساس کردم تمام محتویات معدم داره میاد توی دهنم و سریع از جام بلند شدم که سپهر برگشت به سمتم

-چیزی شده خانم آقایی؟

تا خواستم لب باز کنم حالم بد شد و به سمت دستشویی رفتم.

انگار راهش از همیشه طولانی تر بود اما هر چی که بود بلاخره رسیدم.

هر چی بود و نبود توی معدم رو بالا آوردم

-هدیه هدیه خوبی؟

صدای کوثر بود که داشت به در میزد و سیمین هم پشت سرش مزه می‌ریخت و میگفت

-فکر کنم مرده

صدام رو بلند کردم تا از خوب بودم حالم بهشون اطلاع بدم

-من حالم خوبه

سیمین-خب باز کن این در لعنتی رو

در رو باز کردم و به دخترا نگاه کردم

کوثر زد روی صورتش

-وای هدیه خاک تو سرت،چرا این شکلی شدی

-چه شکلی شدم مگه؟

رفتم سمت آینه و روشور ها

به خودم توی آینه نگاه کردم رنگ از صورتم پریده بود و چشمام از زور بی حالی خمار شده بود.

“راوی”

سپهر در کلاس نگران تک خواهر بود و روی صندلی نشسته بود تا کوثر و سیمین خواهرش را به کلاس بیاورند.

دانشجویان کلاس پچ پچ می‌کردند و هر کدام نگرانی خود را نشان می‌دادند.

اما در این حین پویا از همه نگران تر بود و دلش می‌خواست هیچکس اینجا نباشد تا به دنبال هدیه برود.

هدیه ای که نمی‌دانست کی و چگونه خودش را در دل پویا جای داده بود.

هدیه با دیدن رنگ و رخسار خودش در آینه نگران شد و در دل میگفت -نکنه مسموم شده باشم؟ و هزاران احتمال دیگر.

سیمین مشتش را پر از آب کرد و به صورت هدیه پاشید و کوثر از سرویس بیرون رفت تا چیزی برای هدیه بخرد شاید حالش بهتر شود.

سیمین-چت شد یهو تو هدیه؟

-خودمم نمیدونم بخدا

-بیا بریم دیگه خوبی الان؟

-آره بهترم

از سرویس بیرون آمدند که کوثر با آبمیوه و کیکی جلویشان ظاهر شد

-بدو هدیه این رو بخور تا بریم کلاس

هدیه اولش اشتها نداشت اما بعد از مدتی نوشیدن آبمیوه و گاز زدن به کیک اشتهایش باز شد.

…. به راه افتادند تا به کلاس بروند.

کوثر-صبح چی خوردی هدیه؟

-صبحونه کاملی خوردم نمیدونم چرا اینجوری شدم.

سیمین-فاسد ماسد نبود؟

-فکر نکنم!

به کلاس رسیدند و حرف هایشان را قطع کردند.

 

کوثر چند نقه به در زد و پس از شنیدن صدای سپهر که گفت بفرمایید وارد شدند.

سپهر با دیدن حال خوب خواهرش نفسی از سر آسودگی کشید و کاوه و پویا هم خیالشان راحت شد.

پسر پر شر و شور کلاس که همیشه در حال مزه پراندن بود صدایش را بلند کرد.

-والا هدیه خانم اونجور که شما دوییدید فکر کردیم که اسبی چیزی هستید حالا اشکال نداره ایشالا دفعه بعدی مثل یوزپلنگ بدویید (دستانش را بلند کرد) اینجوری فیشش بدویید برید.

با گفتن این حرف کل کلاس به خنده افتادند، هدیه هم به خنده افتاد و گفت

-والا جناب دستتون درد نکنه با حرف هاتون حال ما رو خوب میکنید.

سپهر که دید اگر این بحث ادامه داشته باشد بد می‌شود جدی شد و گفت

-خب دیگه خانم آقایی انشالله حالا که حالتون خوبه بفرمایید بنشینید و بهتره بحث رو تموم کنیم تا به ادامه درس برسیم،وقت کمی داریم.

………………….

کلاس که تمام شد همگی به بیرون رفتند و بر روی نیمکت حیاط نشستند

کاوه- هدیه چت شد تو یهو؟

-بخدا نمیدونم چم شد

پویا درحالی که به درختی که چند متر دورتر بود خیره بود ناخودآگاه گفت

-بهتره بیشتر مراقب خودت باشی

این حرف را بی اراده زده بود،اما از گفتنش راضی بود.

در دل میگفت شاید اگر من کمی به او گوشزد کنم بیشتر مراقب خودش باشد و کمتر مرا نگران کند.

هر چند که تنها او نبود که نگران هدیه بود، همه نگران او بودند.

کوثر-بگذریم دیگه چخبر؟ کاوه تو کیس جدیدی سراغ نداری؟

با گفتن این حرف چهره سیمین کمی گرفته شد. اما نشان نداد و با سر تایید کرد

-آره چند وقته خبری نیست

کاوه – وا چرا همش به من گیر میدید؟ آخه من کیو دارم ؟ یکم به این پویای بی احساس گیر بدید شاید یکی بوده باشه.

کاوه که این حرف را زد،هدیه یادش آمد که فاطمه نامی هم وجود دارد.

الان بهترین زمان برای پرسیدن بود.

-پویا؟

پویا سرش را برگرداند و به هدیه خیره ماند.

-میخوام باهات حرف بزنم میشه بریم؟

سرش را به معنی باشه تکان داد و راه افتاد

سیمین-چه حرفی با پویا داری کلک؟

هدیه لبخندی زد

-شاید بعدا بهتون گفتم

کاوه-یعنی با هم رابطه دارید؟

کوثر-نه بابا اینا نقطه مخالف همن چجوری با هم باشن آخه؟

-دقیقا راس میگه فعلا بوس بای

و راه افتاد و خودش را به پویا رساند.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان خطاکار

    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما رادمان چون میدونه بخاطر خدمات و موفقیتهای طلا ممکن نیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان از عشق برایم بگو pdf از baran_amad

  خلاصه رمان :   جلد دوم ( جلد اول یکبار نگاهم کن)       نقش ماکان تو این داستان پر رنگ تر باشه و یه جورایی ارشیا و ترنج کم کم می رن تو حاشیه و ماکان و چند شخصیت جدید وارد ماجرا می شن که کلی میشه گفت یجور عشق ماکان رو نشون میده! به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند

  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه آقا؟! و برای آن که لال شدنم را توجیه کرده

جهت دانلود کلیک کنید
رمان بوسه گاه غم

  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده، پیشنهادی که تنها از یک عشق قدیمی و سوزان نشأت

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فاطمه
فاطمه
2 سال قبل

پارت جدیددددددددد کوووو کجاس

ℍ𝕖𝕒𝕣𝕥 𝕜𝕚𝕝𝕝𝕖𝕣
ℍ𝕖𝕒𝕣𝕥 𝕜𝕚𝕝𝕝𝕖𝕣
2 سال قبل

سلام نویسنده جون
رمانت خیلی قشنگه اگه میشه هر روز پارت براز

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x