چالش🦋 - رمان دونی

+عجیب ترین و یا خنده دار ترین اتفاقی که

تو عروسی یا ختم کسی دیدین ؟؟؟؟بگین برامون؟؟👇🏻✍🏻

 

 

 

(خنده دارین یا باحال ترین اتفاقا رو بگید،👀👏🏻)

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 11

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تقاص یک رؤیا

    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلنجار

    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به چالش میکشد و هرکدام به نحوی با این مسئله و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تمام زمزمه های زمین به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

        خلاصه رمان:   مرال یه عکاس طبیعته که در کودکی، پدر و مادرش از هم جدا شدن.. با این احوال در شرایط نرمالی مرال رو بزرگ کردن.. مرال پس از شنیدن خبر فوت ماهان از دوستان خانوادگی‌شون، به روستای خوش آب و  هوایی میره که عمه اش اونجا خونه داره.. اونجا با خیام آشنا میشه که

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عاشقم باش

  دانلود رمان عاشقم باش خلاصه: داستان دختری به نام شقایق که پس از جدایی خواهرش با همسر سابق او احسان ازدواج می کند.برخلاف عشق فراوان شقایق نسبت به احسان .احسان هیچ علاقه ای به او ندارد کم کم طی اتفاقاتی احسان به شقایق علاقمند می شود و زندگی خوشی را با او از سر می گیرد…. پایان خوش…. به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان اشرافی شیطون بلا

  دانلود رمان اشرافی شیطون بلا خلاصه : داستان درباره ی دختریه که خیلی شیطونه.اما خانواده ی اشرافی داره.توی خونه باید مثل اشرافیا رفتار کنه.اما بیرون از خونه میشه همون دختر شیطون.سعی میکنه سوتی نده تا عمش متوجه نشه که نمیتونه اشرافی رفتارکنه.همیشه از مهمونیای خانوادگی فرار میکنه.اما توی یکی از مهمونی ها مجبور به شرکت کردن میشه و سوتی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلا pdf از خاطره خزایی

  خلاصه رمان:       طلا دکتر معروف و پولداری که دلش گیر لات محل پایین شهری میشه… مردی با غیرت و پهلوون که حساسیتش زبون زد همه اس و سرکشی های طلا…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2.3 / 5. شمارش آرا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
49 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مریم
مریم
11 ماه قبل

سلام‌ .یکی از اقوام پدرشون فوت شد.واسش ختم نگرفتن.هیچ مراسمی براش نگرفتن.
فقط زمان دفنش رو اعلام کردن و همه رفتن سر خاک متوفی همین.
واقعا برام خیلی خیلی عجیب بود

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط مریم اسماعیلی
admin
مدیر
پاسخ به  مریم
11 ماه قبل

بهترین کارو کردن کاش این مراسم های بیخودی جم بشه فقط جیب تالار و غذا خوری ها پر میشه

مریم
مریم
پاسخ به  admin
11 ماه قبل

عزیزم من کار به تالار ندارم چون خودم هم مخالفش هستم ولی کاش یه مراسم ختم ساده داخل مسجد میگرفتن،یه قرآن برای مرده اشون ختم میکردن.
حتی با یک استکان چای و دانه ای خرما.
جریانِ نه به اون شوری شور نه به این بی نمکی هست

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  مریم
11 ماه قبل

چه کار خوبی کردن

مریم
مریم
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
11 ماه قبل

منظورم مراسم تجملاتی نبود.میتونستن یه ختم داخل مسجد بگیرن.خیلی ساده.

نازنین
نازنین
11 ماه قبل

مامان بزرگم به رحمت خدا رفته بود بعد دیدیم پسر کوچیکه خالم که هفت سالشه خودشو انداخته روزمین وهای های گریه می‌کنه خلاصه همه دورش جمع شدیم وگریه میکردیم می‌خواستیم آرومش کنیم وقتی سرشو بلند کرد دیدیم داره ازخنده بیهوش میشه داییم یکی زد پشت گردنش گفت پاشو پدرسوخته مارو عنتر خودش کرده خلاصه همه وسط گریه زدن زیر خنده

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  نازنین
11 ماه قبل

😂😂😂

بانو
بانو
11 ماه قبل

سلام بزارین منم بگم😊
پدربزرگم فوت شده بود بعد خاکسپاری خانوما میومدن تو خونه برا تسلیت،، بعد یکی از دخترعمه هام وایساده بود جلو در ملت بدرقه کنه…موقع خداحافظی مردم میگفتن خدا رحمتش کنه این بدبخت به یکی گفت خدا قسمت شماهم بکنه😂خودشم متوجه نشد ،هیچی دیگه ما ترکیدیم از خنده مجبور شدیم با بچه ها بریم بیاریمش توخونه😬😆

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  بانو
11 ماه قبل

😂😂😂😂😂😂

P:z
P:z
11 ماه قبل

من فیلم عروسی مامان بابامو کامل ندیدم به دلیل اینکه انگار طلسم شده
شاید باورتون نشه ولی هر وقت میرم ببینم یه اتفاقی میوفته نمیشهه😂😂
یه بار مهمون میاد یه بار لپ تاپ خراب میشه
آخرین بارم سی دیش کار نمیکرد باید بریم دوباره از روش بزنیم
شانس ندارم😂😂
ولی یه تیکه ش خیلی برام جالب و خنده دار بود

مامانم و بابام و مادربزرگ پدربزرگم داشتن تو یه اتاقی با هم خدافظی میکردن و همه گریه گریه بعد آهنگ فریدون آسرایی خدانگهدار هم روشه.. وقتی داشتم میدیدم همینطور اشک از چشام میومد.
بعد یهو فیلمبردار دوربینو گرفت اونطرف تر دیدم خاله م محکم به در چسپیده از مامانم پرسیدم چرا به در چسپیده گفت برای اینکه بچه ها نیان تو فیلمم خراب نشه😂😂
باور نمیکنین انقدرررر خندیدم که خدا میدونه
خیلی خیلی بد بودد😂😂😂

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  P:z
11 ماه قبل

😂😂😂😂😂

P:z
P:z
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

بمیرم برا دلت ننه ندا😂😂

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

خااک😂😂

نازنین
نازنین
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

وای خدا🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

ماهی
ماهی
11 ماه قبل

یبار مداح ناشی بود
گفت سه ضرب بزن حالشو ببر

ماهی
ماهی
11 ماه قبل

عروسی…وسط عروسی عروس مادرش پدرش خواهرش
بغض گریه..غش…کلن فیلم هندی بود واقعن

توکای بدبخت
توکای بدبخت
11 ماه قبل

عروسی یکی از اقوام تیپ پسرونه زده بودم، چون قربون خدا برم کاملا صافم مشخص نبود واقعا جنسیتم چیه..😂دیدم یهو مامانم اومد گفت فلانی اومده گفته این پسره کیه؟ چندسالشه؟ کار و زندگی داره؟ تو نگو واسه دخترش پرسیده بوده‌.‌ خلاصه با مامانم رفتیم اونجا از نزدیک که دیدم گفت : اع وا ! مریم تویی؟‌😂😂
بعد از یسال هنوز تو شوکم.. لامصب بدجور تخریب کرد😂😂

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  توکای بدبخت
11 ماه قبل

😂😂😂😂😂😂😂

زن آینده علیرضا
زن آینده علیرضا
11 ماه قبل

نوح خون متن شو رو پاکت واجبی نوشته بود

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  زن آینده علیرضا
11 ماه قبل

الکی؟؟😂

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

دو سه بار بخون 😂

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

😂😂

Fsh
Fsh
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

من نفهمیدم،چند بارم خوندمش

زن آینده علیرضا
زن آینده علیرضا
پاسخ به  Fsh
11 ماه قبل

کسی که نوحه میخوند روی پاکت تیز بر ( پودرای که میزنن به بدن تا موها کنده بشه ) متن شو نوشت بود

زن آینده علیرضا
زن آینده علیرضا
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
11 ماه قبل

والا ، نه فقط من بلکه مردم داشتن می پوکیدن از خنده به زور جلو خودشونو گرفته بودن

P:z
P:z
پاسخ به  زن آینده علیرضا
11 ماه قبل

مگه میشهههه😂😂😂

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

🤣🤣🤣

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

وای🤣🤣🤣
برا من یکی از چیزایی که زیاد یادم میوفته این بود که اون موقع ها عروس مثلاً دلش تنگ میشد که میخواد بره گریه می کرد،،بعد روز عروسیه ما همه گریه میکردن بجز من😐 هر چی زور زدم فایده نداشت حتی شوهرمم گریه میکرد😂😂

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

😂😂
حالا من خیلی آدم احساسیما ولی اون لحظه نمیومد

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

الان بغض کردم 😂

P:z
P:z
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

😂 😂 😂 😂 😂 😂

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
11 ماه قبل

تا من یادم میاد خودت اولیشو بگو

دسته‌ها
49
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x