"خدمتکار عمارت درد"پارت11 - رمان دونی

 

 

کوروش:فرهاد رزا رو برسون خونه

 

رزا: من جایی نمیرم… اینجا چه خبره؟!

اصن مارال چه ربطی به تو داره

 

کوروش محکم به موهامو چنگ زد

 

کوروش: میخوای بدونی چه خبره؟!

 

دیگه تحمل دردو نداشتم

دستم دیگه مطمئن بودم شکسته…

 

+ توروخدا کوروش

توروخدا ولم کن

موهام …آخ درد داره

 

التماس کردم موهامو محکم تر کشید…

 

رزا از ترس چیزی نمیگفت همین طور فقط نگاه می‌کرد…

 

کوروش: درد داره نه؟!

مارال مگه بهت نگفتم نباید بیای تو جشن…

 

فرهاد کوروشو هلش داد

 

فرهاد: ولش کن داری چیکار میکنی؟!توحق نداری‌ بزنیش…

دستشو شکوندی کوروش ولش کن

با توام کوروش…

 

با ضربه فرهاد کوروش دستمو ول کرد رفت سمت میز کنار سالن

 

هر چی لیوان بود شکوند هی داد میزد

 

کوروش: مارال گفتم نیای جشن

ها چند بارم بهت گفتم

چقدر تاکید کردم

عمداً این کارو کردی

نگاه سر وضعت کن…

 

فرهاد کت شو در اورد انداخت رو شونه هام

 

فرهاد: پاشو مارال ببرمت خونه

بعداً با هم حرف میزنیم

 

هی دلش چه خوشه..‌.

کدوم خونه‌…

نمیدونی آقا فرهاد من خدمتکارم این خونه ام

فقط  یه اتاق شش متری دارم

 

با دادی که کوروش زد چهار ستون عمارت لرزید

 

کوروش:مارال هیچ جایی نمیره

 

فرهاد: مگه اسیرته؟!

 

کوروش اومد کنار فرهاد یقشو گرفت

 

کوروش: ار اسیرمه

الان خواهرتو ور دار از اینجا برو

 

فرهاد: کسی اسیر کسی نیست

الانم من مارالو با خودم میبرم

 

کوروش:دکتر جون تو کاری که بهت مربوط نیست دخالت نکن

تو با اجازه کی خدمتکار خونه مو میخوای ببری؟!

 

با گفتن اسم خدمتکار گریه ام گرفت

دیگه هیچی مهم نبود برام…

من جایگاه یه خدمتکارو داشتم

 

کوروش یقه فرهاد ول کرد کتی که رو مال فرهاد بود رو از رو شونه ام برداشت

 

کوروش: پاشو گمشو برو تو اتاقت تا همینجا نزدم چالت نکردم

 

فرهاد: خدمتکار؟! نه اصن امکان نداره

مارال گفت دوست خونوادگی…

 

رزا دست فرهادو کشید

 

رزا: داداش بیا بریم

این دختره خدمتکار کوروشه ارزش نداره…

 

فرهاد دوستشو از دست رزا در آورد

 

فرهاد: وایسا رزا من هنوز کار دارم

تو برو خونه

 

رزا: داداش…

 

فرهاد: گفتم الان برو خونه…

 

رزا کلیدو برداشت رفت

 

فرهاد کوروش صدا کرد

 

فرهاد: کوروش خان بیا اینجا مگه نمیگی این دختر اسیرته و خدمتکارته

من میخوام این اسیرو ازت بخرم

هر چقدر قیمتش باشه…

 

یه آن صدای شکستن قلبمو شنیدم

مثل کالا داشتم فروخته میشدم

 

کوروش فقط نگاه فرهاد می‌کرد وکنار لبش یه پوزخند بود

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان مهمان زندگی
دانلود رمان مهمان زندگی به صورت pdf کامل از فرشته ملک زاده

        خلاصه رمان مهمان زندگی :     سایه دختری مهربان و جذاب پر از غرور و لجبازی است . وجودش سرشار از عشق به خانواده است ، خانواده ای که ناخواسته با یک تصمیم اشتباه در گذشته همه آینده او را دستخوش تغییر میکنند….. پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خدا نگهدارم نیست

    خلاصه رمان :       درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادروپدرش برگردن توی اون مدتت یغما متهم به چشم داشتن زن عموش میشه و کلی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیلوفر آبی

    خلاصه رمان:     از اغوش یه هیولابه اغوش یه قاتل افتادم..قاتلی که فقط با خشونت اشناست وقتی الوده به دست های یه قاتل بشی،فقط بخوای تو دستای اون و توسط لب های اون لمس بشی،قاتل بی رحمی که جذابیت ازش منعکس بشه،زیبایی و قدرتش دهانت رو بدوزه و اون یا گردنت رو می شکنه یا تورو به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلوع نزدیک است pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:         طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه می‌کنه که خدا سخت‌ترین امتحانشو براش در نظر می‌گیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش می‌باره و در عجیب‌ترین زمان و مکان زندگیش گره می‌خوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای شهر و حالا طلوع مونده و راهی که سراشیبیش تنده.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کنعان pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام می شود و با فرهام زند، طراح دیگر کارخانه همکار و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهی زلال پرست pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     جناب آقای سید یاسین میرمعزی، فرزند رضا ” پس از جلسات متعدد بازپرسی، استماع دفاعیات جنابعالی، بررسی اسناد و ادلهی موجود در پرونده، و پس از صدور کیفرخواست دادستان دادگاه ویژۀ روحانیت و همچنین بعد از تایید صحت شهادت شاهدان و همه پرسی اعضای محترم هیئت منصفه، این دادگاه در باب اتهامات موجود در

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
19 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
2 سال قبل

ای وای 😑 

ثنا
ثنا
2 سال قبل

 😱 

دریا فرهمند
دریا فرهمند
2 سال قبل

نویسنده عزیز یه ساعت مشخص تآیین کن همون ساعت دوتا یا یه پارت بزار که بفهمیم ساعت جند بیاییم‌ واسه خوندن

ساحل
ساحل
2 سال قبل

عالی بود❤
فرشته خانم پارت بعدی کو🤨
قرار شد روزی دوتا پارت بدی🥺💔

غزال
غزال
2 سال قبل

یه پارت دیگهههه😭😭

نفس
نفس
2 سال قبل
پاسخ به  fershteh mohmadi

کجاس؟؟؟

نفس
نفس
2 سال قبل
پاسخ به  fershteh mohmadi

عههه میگم این امیلی نی؟؟

anisa
anisa
2 سال قبل
پاسخ به  fershteh mohmadi

خوبع ولی ماری باید خوشگل تر میبود 😂😂🤧

نفس
نفس
2 سال قبل
پاسخ به  fershteh mohmadi

پیجت کجاس؟

ساحل
ساحل
2 سال قبل
پاسخ به  fershteh mohmadi

خوبه
کورش زشته ولی😂😂😂

نفس
نفس
2 سال قبل

موفق باشی عخشم🥺♥️

نفس
نفس
2 سال قبل
پاسخ به  fershteh mohmadi

خدانکنه❤

صغرا ۱۱
صغرا ۱۱
2 سال قبل

پارت خیلی قشنگی بود ولی من بیشتر دوست داشتم جوری بزنم که پا نشه😂😂

anisa
anisa
2 سال قبل

هعی 🤕🤕

دسته‌ها
19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x