"خدمتکار عمارت درد" پارت 50 - رمان دونی

“خدمتکار عمارت درد” پارت 50

 

 

” ماهان”

 

+ راشد خان من زن بگیر من نیستم

من نمیخوام زن بگیرم

اون دختری ام که انتخاب کردی برا خودت

 

راشد خان: تو غلط کردی رو حرف من حرف میزنی پدرسگ

+ چند بار بهتون گفتم من بخاطر منافع شما نمیتونم دختر مردمو بدبخت کنم

 

سوئیچ ماشینو از رو میز برداشتم رفتم

 

صدای بابابزرگ همین میومد که داشت صدام می کردم

 

من نمیدونم چرا عروسک خیمه شب بازی دست اینا شدم

طف بهش…

 

از خونه زدم بیرون همین طور تو خیابانو الکی دور میزدم

بی مقصد…

 

تصمیم گرفتم برم گل فروشی یه دست گل رز بگیرم برم سر خاک مامان و بابا…

 

درسته منو ول کردن

ولی حقم نبود من فقط 5 ساله ام بود چه گناهی داشتم…

 

نزدیکای بهشت زهرا رسیدم رفتم یه بطری آب برداشتم که سنگ قبرا رو بشورم

 

بعد اینکه کارمو کردم دسته گلا رو گذاشتم رو سنگ قبر

 

یادم میومد اون راشد خان چه بلاهایی سرم میورد…

 

فقط یه اشتباه میکردم منو میبرد تو انباری تا سه روز درو می‌بست

هیچکس حق هیچ کمکی بهم نداشت

 

انگشتامو میذاشت لای انبردست فشار میداد…

 

من باید گریه می کردم نه نباید گریه می کردم

مرد که گریه نمیکنه

تا نزدیکای غروب اونجا بودم دیگه تصمیم گرفتم که برم…

 

بازم همین طور بی هدف تو خیابانا گشت میزدم

 

گوشیم زنگ خورد با دیدن اسم مخاطب اخمم رفت تو هم

 

+ بله

 

راشد خان: کجایی پسر؟! مگه دیشب بهت نگفتم شب باید بریم خونه شریک مون

 

+ بابا بزرگ منم دیشب جوابمو بهت دادم

شریک شماست نه من

من اونجا فقط یه وسیله فروشی ام

شما منو به اونا میدن اونام در عوضش دخترشون به شما میدن

 

راشد: این یه امره خیره یه وصلت

کجا چیزی فروخته شده؟!

 

+ ریدم به این امر خیرتون

خودتونم معلوم نیست دارین چیکار میکنین

فقط رو کاراتون سرپوش میذارین

 

راشدخان: ماهان نیایی من میدونم و تو؟!

 

بازم همون حرفای قدیمی همون تهدیدای همیشگی

 

+ برام مهم نیست…

 

گوشیو قطع کردم

زنگ بهرام رفیقم زدم باید یه کاری کنم…

 

من دیگه نمیتونم با کارای بابا بزرگم ساکت بشینم

 

+ چطوری داداش؟!

 

بهرام: خوبم داداش؟!

کجایی؟!

 

+ تو خیابون…

 

بهرام: اونجا چیکار میکنی؟!

راستی چیشد قضیه ازدواجت؟!

 

+ برا همین زنگ زدم

میگم یادت میاد پرونده های شرکتو باهم چک کردیم یه چیز نبود

 

بهرام: من ازدواجت میگمم تو گیر اون پرونده اون روزیی…

 

+ خیلی خوشت میاد زن بگیرم

 

بهرام: از خدامه

 

+ دهنت بهرام

اینا بهم ربط داره میدونی چند نفر ورشکست شدن؟!

نون چند نفر آجر شده؟!

 

بهرام: بخاطر زن‌گرفتن توئه؟!

 

+ حالت خوبه؟!

شب میام خونتون

 

بهرام: دادا من خونه نیستم شب سر قرارم

میخوای بیای؟!

 

+ مزاحم نمیشم باشه برو

 

بهرام: مزاحم چیه بیا سوگل با دوستشه

 

+ خبرت میدم حالا

برو آماده شو

 

با خودم داشتم همین جور فکر می کردم

تو گاو صندوق پروندهارو گذاشته

آره دقیقا

باید شب که بابا بزرگ نیست برم

خدا باید از خونه خودم دزدی کنم

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان ازدواج با مرد مغرور

  دانلود رمان ازدواج با مرد مغرور خلاصه: دختر قصه ی ما که از کودکی والدینش را از دست داده به الجبار با مردی مغرور، ترشو و بد اخلاق در سن کم ازدواج می کند و مجبور به تحمل سختی های زیاد می شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیطره ستارگان به صورت pdf کامل از فاطمه حداد

          خلاصه رمان :   نور چشمامو زد و پلکهام به هم خورد.اخ!!!از درد دوباره چشمامو بستم. لعنت به هر چی شب بیداریه بالخره یه روز در اثر این شب بیداری ها کور میشم. صدای مامانم توی گوشم پیچید – پسرم تو بالخره یه روز کور میشی دیر و زود داره سوخت و سوز نداره .

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستم به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

      خلاصه رمان :   آمین رستگار، مردی سی ساله و خلبان ایرلاین آلمانیه… به دلیل بیماری پدرش مجبور به برگشتن به ایران میشه تا به شغل خانوادگیشون سر و سامون بده اما آشناییش با کارمند شرکت پدرش، سوگل، همه چیز رو به هم می‌ریزه! دختر جوونی که مورد آزار از سمت همسر معتادش واقع شده و طی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هیچکی مثل تو نبود

  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و نظرات خانواده اش گاهی با اون یکی نیستن مجبوره زیر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه ترنج
دانلود رمان کافه ترنج به صورت pdf کامل از مینا کاوند

    خلاصه رمان کافه ترنج :   بخاطر یه رسم و رسوم قدیمی میخواستن منو به عقد پسرعموم دربیارن، واسه همین مجبور شدم پیشنهاد ازدواج برادر دوست صمیمیم رو قبول کنم با اینکه میدونستم بخاطر شرط پدرش میخواد باهام ازدواج کنه ولی چاره ای جز قبول کردنش نداشتم، وقتی عاشق هم شدیم اتفاقایی افتاد که       به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریکاوری
دانلود رمان ریکاوری به صورت pdf کامل از سامان شکیبا

      خلاصه  رمان ریکاوری :   ‍ شاهو یه مرد کورد غیرتیه، که به جز یه نفر خاص، چشماشو رو بقیه دخترا بسته و فقط اونو میبینه. اما اون دختر قبل از رسمی شدن رابطشون میزنه زیر همه چیز و با برادر شاهو ازدواج میکنه و این اتفاق باعث میشه که اون از همه دخترا متنفر بشه تا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
روژین
روژین
1 سال قبل

چرا زود ب زود پارت نمیزارین؟! ☹️

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x