"خدمتکار عمارت درد" پارت 6 - رمان دونی

خودمو انداختم رو تخت…

به قاب عکس نگاه میکردم

الان که بیشتر نگاه میکنم

کوروش جذاب تر شده هم خوشگل تر

 

هی خدا مبارک صاحبش‌…

 

میشه من زنش بشم؟!

نه مارال بس کن تو کوجا کوروش کوجا؟!

 

چرا نشه خوب من یه خدمتکارم اون صاحب شرکت فرقمون چیه؟!

 

خدمتکار خودمم دارم میگم خدمتکار…

 

یکی داشت در میزد

 

+ بیا تو

عه سارا تویی

چه عجب تو در زدی!

 

سارا: زیاد حرف نزن بگو ببینم عطر تو شکوندی؟!

آقا تورو زد؟!

درد داری؟!

دختر قاب عکسو دزدیدی

 

+اوها بسه سارا چته دختر

نفس بگیر خفه نشدی؟!

چقدر سوال میپرسی…

 

سارا: مگه تو میزاری!

اصن تو اتاق آقا چیکار میکردی؟!

وای مارال نکنه یواشکی رفتی؟!

 

+ سارا الهی نترکی

اصن میزاری من حرف بزنم یا نه؟!

 

سارا: حرف بزن زود…

 

+ عطرو من شکوندم

قاب عکسو خودش بهم داد ندزدیدمش

بعدشم خودشم اجازه داد برم اتاقش

 

سارا: دختر بلا ملایی سرت آورده

 

+ چرت نگو بلا چرا سرم بیاره

فقط گفت فردا نمیتونم تو مهمونی باشم.‌‌..

 

ذهنم حکم میکرد قضیه بغل کردن کوروش به سارا نگم

خودمم نمیفهمیدم چرا؟!

 

سارا محکم با دوتا دستش زد تو صورتش

 

+چته دختر

یواش

صورتت سرخ شد

 

سارا: شانست پر کشید

من برات لباس و نقاب گرفتم

 

+نقاب برا چی؟!

 

سارا: دخترا میگفتن این مهمونی رو یه دختر گرفته

و به همه گفته نقاب بزنن

 

+ مگه مهمونی کوروش نیست؟!

این دختره کیه؟!

 

سارا: چیزه مارال میخواستم زود بگم بهت این دختر..‌.

 

+مارال چی رو زودتر بگی؟!

این دختر چی؟!

 

یه دفعه تند و سریع گفت این دختره

دوست دختر کوروشه

 

خدای من کوروش دوست دختر داشت

بگو چرا سرش تو گوشی بود هی پوزخند میزد

 

الان من باید ناراحت باشم

خوب داشته باشه من چیکار کنم؟!

من کاری نمیتونم بکنم

فوقش بتونم بگم پایدار..‌.

وای خدا حتی نمیتونم بگم باهم باشن

 

+ چیکار کنم سارا؟! داره که داره

 

سارا: دوست دختر دانشگاهشه

 

+ باور کن برام مهم نیست

 

دورغ گفتم به سارا ته دلم میسوختم چرا اون هست من نیستم

 

سارا: من لباسا رو واست میارم

تو  کمد میزارم

حتماً باید تو این جشن باشی…

 

+نشنیدی کوروش بهم چی گفت؟!

 

سارا: بگه تو رو که نمیشناسه

فردا سرگرم دوست دخترشه

حتی تورو نمیبینه…

الان من میرم واسه فردا خوب استراحت کن

نمیخوام چشات پف کرده باشه

مارال تو گریه کردی؟!

اینو یادم رفت بپرسم…

 

وای خدا مگه چقدر گریه کردم سارا فهمیده…

 

+ نه بابا حساسیت فصلیه

 

سارا: تا جایی که من یادمه تو حساسیت نداشتی؟!

 

وای خدا دارم از دستش کلافه میشم

 

+  سارا بیا برو من خستمه

حساسیته دیگه چیکار کنم تو یادت نیست

بیا برو من بخوابم

 

پتو رو سرم کشیدم چشامو بستم

 

سارا: بخواب عزیزم بخواب فردا

کلی کار دارم باهات

 

با بسته شدن صدای در فهمیدم رفته

 

با فکر اینکه فردا چی میشه خوابم برد…

تو خوابو بیداری بودم که یدفعه یکی یه پارچ آب یخ ریخت رو صورتم

 

+یا شازده قاسم

 

نفس نفس میزدم

موهای خیسمو از جلو صورتم پس زدم ببینم کار کیه تا فش کشش کنم

 

سارا: پاشو ببینم خوبی بهت نیومده؟!

لنگه ظهره

 

+الهی درد بگیری…

کی رو اینطوری بیدار میکنن که تو منو بیدار میکنی…

بنده خدا میثم  نامزدت چی میکشه از دست توئه افریته…

 

یکی زد محکم تو سرم

 

سارا: زیاد حرف میزنی

تو نمیخواد دلت واسه نامزد من بسوزه…

منو باش از کارو زندگی زدم واست که بیام آمادت کنم…

نگاه ساعت 1 ظهره نه نمازیی نه خدایی

پاشو برو حموم تا منم برم وسایلو یواشکی بیارم…

 

سارا از اتاق رفت بیرون منم رفتم سمت حموم

 

کامل خودمو حسابی شستم دیگه بس بود…

 

داشتم حوله رو دور خودم میپیچیدم…

 

همین طور که سرم پایین بود

چشمم به یه جفت کفش  مشکی خورد

 

سرمو بلند کردم ببینم کیه؟!

 

کوروش که دیدم جیغ کشیدم

 

اونم هولش شد دستشو گذاشت رو دهنم

 

کوروش: مارال دستمو ور میدارم ولی دیگه جیغ نکش..‌.

 

دستشو که ور داشت منم به خودم اومدم

 

+ آه آقا شما اینجا چیکار میکنین؟!

 

کوروش: واقعن شما دخترا حنجره تون چی داره؟!

 

خودمو با کوروش تو اون حالت دیدم خجالت کشیدم

موهام خیس همین طور آب ازشون میچکه…

 

کوروش ام  دیدم خجالت کشیده یه قدم رفت عقب…

موهاشو خاروند نگاهشون سمت در برد

 

کوروش: میخواستم بهت بگم توی جشن نبینمت

نمیدونستم تو حمومی

 

اینو که گفت سریع رفت بیرون

 

تو بهت مونده بودم وای خدا کوروش منو اینجوری دیده

الان چجوری نگاش کنم

 

نشستم رو زمین زانوهامو بغل کردم

بعد چند دقیقه سارا اومد داخل اومد کنارم نشست

 

سارا: دختر پاشو چرا اینجا نشستی؟!

ولش بگو کی رو دیدم

آقا رو دیدم …

ولی اینجا  تو طبقه خدمه ها چیکار داشت؟!

 

+ پیش من بود

 

سارا وسط حرفم پرید

 

سارا: چی ؟! پیش تو بود!!!

دختر تو این وضع…

 

+ ار منو دید الان چیکار کنم؟!

چجوری تو صورتش نگاه کنم؟!

 

سارا: ولش مهم نیست

اولین بارش که نیست یه دخترو با حوله اونم یه تن پوش کامل دیده

شاید بدتر اینا دیده

 

بعد زد زیر خنده قشنگ داشت دستم مینداخت…

 

سارا: نکنه چیزای بهتری توی تو دیده

بلا بگو چیشده؟!

 

+ سارا چرت نگو

جلوی آقا خیلی زشت شد

 

سارا: پاشو لباس بپوش ببینم هی میگم چیزی نشده هی میگه بد شد

پاشو لباس بپوش من آمادت کنم…

 

بلند شدم لباسو از تو کمد ور دارم بپوشم

 

+ چیه روتو اون ور کن من بپوشم

 

سارا: نوچ نمیکنم بپوش من دخترما

 

+ گمشو بیرون سارا یا روتو اون ور کن

عمتم دختره

سارا: باشه بابا تفحه ایم نیستی

اون چیزایی که توام داری منم دارم

 

+  سارا بسه دیگه

بیا زود تر آماده بشیم

الان اون آقات داشت چک می‌کرد من نرم تو جشن…

 

سارا: واقعن؟! عمراً بزارم منصرف بشی

زود بپوش من رومو اون ور میکنم

 

لباسو پوشیدم پشت میز نشستم دیگه خودمو به سارا سپردم…

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سیاهپوش pdf از هاله بخت یار

    خلاصه رمان :   آیرین یک دختر شیطون و خوش‌ قلب کورده که خانواده‌ش قصد دارن به زور شوهرش بدن.برای فرار از این ازدواج‌ اجباری،از خونه فراری میشه اما به مردی برمیخوره که قبلا یک بار نجاتش داده…مردِ مغرور و اصیل‌زاده‌ایی که آیرین رو عقد میکنه و در عوضش… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فلش بک pdf از آنید 8080

  خلاصه رمان : فلش_بک »جلد_اول کام_بک »جلد_دوم       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تژگاه

  دانلود رمان تژگاه خلاصه : داستان زندگی دختری مستقل و مغرور است که برای خون خواهی و انتقام مرگ مادرش وارد شرکت تیموری میشود، برای نابود کردن اسکندر تیموری و برخلاف تصورش رییس آنجا یک مرد میانسال نیست، مرد جذاب و غیرتی داستانمان، معراج مسبب همه اتفاقات گذشته انجاست،پسر اسکندر تیموری،پسر قاتل مادر آرام.. به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند

  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه آقا؟! و برای آن که لال شدنم را توجیه کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در جگر خاریست pdf از نسیم شبانگاه

  خلاصه رمان :           قصه نفس ، قصه یه مامان کوچولوئه ، کوچولو به معنای واقعی … مادری که مصیبت می کشه و با درد هاش بزرگ میشه. درد هایی که مثل یک خار میمونن توی جگر. نه پایین میرن و نه میشه بالا آوردشون… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند pdf از صدیقه بهروان فر

  خلاصه رمان :       داستانی متفاوت از عشقی آتشین. عاشقانه‌ای که با شلاق خوردن داماد و بدنامی عروس شروع میشه. سید امیرعباس‌ فرخی، پسر جوون و به شدت مذهبیه که به خاطر حمایت از زینب، دختر حاج محمد مهدویان، محکوم به تحمل هشتاد ضربه شلاق و عقد زینب می شه. این اتفاق تاثیر منفی زیادی روی زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
2 سال قبل

 🤗 الان خوشگل میشع

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x