رمان آبشار طلایی پارت 40 - رمان دونی

 

 

 

 

با به هم چسبیدن تن هایشان، هر دو وارد راهی شده بودند که حتی اگر صدسال هم به آن فکر می‌کردند به ذهنشان نمی‌رسید.

 

 

مرد دیوانه و دخترک دروغگو با کنار هم قرار گرفتن، سرنوشت هایی شبیه را در تقدیر یکدیگر رقم زدند…!

 

 

 

_♡_

 

 

سوم شخص:

 

 

 

آرامش یا امنیت و یا شاید هم ترکیبی از هر دو و یک حس حامی گونه‌ی عمیق!

 

 

دنیز نمی‌توانست بفهمد آن بوسه و آغوش ناگهانی چطور یکدفعه توانست آتش درونش را خاموش کند!

 

 

پر از حسه زندگی شد و با گونه های سرخ و تنی که در تب می‌سوخت، به چشمانه شهراد ماجد نگاه کرد.

 

 

نمی‌توانست چیزی از آن چشم ها بخواند اما آنقدر عضلاتش نرم شده بودند که ناخودآگاه سپر دفاعی‌اش پایین افتاد.

 

 

و شهراد دلش می‌خواست مانند آوار بر سر دخترک ویران شود اما دنیز هنوز تاوانه غلط های اضافی‌اش را پس نداده بود.

 

 

تاوانه بازی کردن با شهراد ماجد را پس نداده بود!

 

اگر این دختر را به غلط کردن نمی‌انداخت مرد نبود اما قبل آن باید خیلی خوب او را می‌شناخت.

 

 

باید دشمنش را می‌شناخت تا از طریق عفونی ترین زخم هایش به او عمیق ترین ضربه ها را می‌زد!

 

 

و باید او را کامل می‌شناخت چراکه یک بار دیگر نمی‌توانست بخاطر این زن مانند یک احمق هیچ ندان دیده شود!

 

 

 

_♡_

 

 

 

 

#پارت۱۸۳

#آبشارطلایی

 

 

دنیز:

 

 

 

از بخار قهوه چشم گرفته و نگاهم را به شهراد دوختم.

 

 

در تراس خانه‌اش و زیر آسمان تیره‌ی شب رنگ نشسته و قرار بود داستانم را با عماد برایش بگویم.

 

 

دیگر آن مرد را دوست نداشتم اما هنوز هم مرور آن روزها برایم سخت بود.

 

 

-اگه گفتنش برات سخته…

 

 

با صدایش سر بالا گرفتم و تند گفتم:

 

 

-نه فقط دارم فکر می‌کنم از کجا شروع کنم بهتره.

 

 

بعد از آن بحث عمیقمان حدسش را هم نمی‌زدم که بخواهم در کماله آرامش به او از گذشته ها بگویم. اما این مرد در ظاهر مغرور و خودپسند، به شکله عجیبی قلقم را می‌دانست!

 

 

نفس عمیقی کشیدم و مستقیم سر اصله داستان رفتم.

 

 

-از طریقه یکی از دوست های مشترک با عماد آشنا شدم. هنوز سنم خیلی کم بود و عماد مردی که خیلی خوب می‌دونست از زندگیش چی می‌خواد. یه مدت اکیپی بیرون می‌رفتیم. اوایل یه دختری کنارش بود اما بعد نفهمیدم چطوری شد که یکدفعه اون رفت و توجه کردن های عماد نسبت به من شروع شد. توجه های زیرپوستی‌ای که واقعاً قلبمو تکون می‌داد. سنم کم بود و وقتی می‌دیدم یه مرد که تو ظاهر هیچی کم نداشت، اِنقدر خواهانمه و نسبت بهم حس داره، نتونستم تحت تاثیرقرار نگیرم. بهم پیشنهاد داد بیشتر با هم آشنا شیم و منم نتونستم، شایدم نخواستم بهش نه بگم!

 

 

 

 

 

#پارت۱۸۴

#آبشارطلایی

 

 

 

-آشناییت؟ ولی جوری که امروز عماد حرف زد انگار رابطه بینتون خیلی بزرگتر از یه دوستی ساده بوده!

 

 

بزاق گلویم را سخت قورت دادم.

 

 

دقیقاً چطور باید این قسمت را برایش توضیح می‌دادم؟!

 

 

-نمی‌دونم چطور بگم. یعنی عماد می‌خواست به هم نزدیک‌تر بشیم و من نمی‌تونستم این اجازه رو بهش بدم!

 

 

چشمانش تیره شد و همانطور که حدسش. را می‌زدم طبق عادته همیشگی‌اش ابرویش بالا پرید.

 

 

-یعنی ازت رابطه می‌خواست و تو هم نمی‌تونستی اینو تو دوستیتون قبول کنی؟!

 

 

خیلی آرام پرسیده بود اما صدایش که کمی از خشم می‌لرزید، عصبانیتش را هویدا کرد.

 

 

-یه ج..جورایی آره.

 

 

دستی به گوشه‌ی لبش کشید و همانطور که با دقت نگاهش را در سرتاپایم می‌چرخاند، لب زد:

 

 

-بهت نمیاد خیلی به این چیزا پایبند باشی. در اصل خیلی ساله کسی رو ندیدم که پایبند به بکارتش باشه و اونایی هم که بودن، جوره دیگه‌ای از بدنشون استفاده می‌کردن!

 

 

مانند همیشه بی‌خجالت و مستقیم حرفش را می‌زد و با آنکه از خجالت گر گرفته بودم وقته ساکت شدن نبود!

نباید می گذاشتم انقدر راحت همه‌ی زنان را قضاوت کند!

 

 

-درست و غلط از نظر همه یکی نیست آقای ماجد. چیزی که برای شما درسته شاید برای یکی دیگه غلط باشه و یا برعکسش. روابط هر زنی و کارهایی که از نظرمون درست یا غلط به نظر می‌رسه هم فقط از نظر ماست. ما هیچوقت جای اون طرف نبودیم و تجربیاتشو نداشتیم. اگر یه جنس مونث از بدنش هر طور استفاده‌ای می‌کنه، عمدتا با همجنس خودش نیست! با مردهاییه که اسم روابط خودشونو می‌زارن تجربه و اسمه روابط زن ها رو می‌ذارن ولنگ و بازی!

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 153

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان فلش بک pdf از آنید 8080

  خلاصه رمان : فلش_بک »جلد_اول کام_بک »جلد_دوم       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سردرد
دانلود رمان سردرد به صورت pdf کامل از زهرا بیگدلی

    خلاصه رمان سردرد:   مثل یه ارایش نظامی برای حمله اس..چیزی که زندگی سه تا دخترو ساخته و داره شکل میده.. دردایی که جدا از درد عشقه… دردای واقعی… دردناک… مثل شطرنج باید عمل کرد.. باید جنگید… باید مهره هارو بیرون بندازی… تا ببری… اما واسه بردن خیلی از مهره ها بیرون افتادند… ولی باید دردسرهارو به جون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تیغ نگاه به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

        خلاصه رمان:   دختری که توی خاندان بزرگی بزرگ شده و وقتی بچه بوده بابای دختره به مادر پسرعموش تجاوز میکنه و مادر پسره خودکشی میکنه بابای دختره هم میوفته زندان و پدربزرگشون برای صلح میاد این دوتا رو به عقد هم درمیاره و پسره رو میفرسته خارج تا از این جریانات دور باشه بعد بیست

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تژگاه

  دانلود رمان تژگاه خلاصه : داستان زندگی دختری مستقل و مغرور است که برای خون خواهی و انتقام مرگ مادرش وارد شرکت تیموری میشود، برای نابود کردن اسکندر تیموری و برخلاف تصورش رییس آنجا یک مرد میانسال نیست، مرد جذاب و غیرتی داستانمان، معراج مسبب همه اتفاقات گذشته انجاست،پسر اسکندر تیموری،پسر قاتل مادر آرام.. به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی

  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
me/
me/
6 ماه قبل

معنای زندگی میگفت حقیقت حقیقت است و خوب وبد ندارد اما میبینم که بد تلخ است

تاا
تاا
6 ماه قبل

واااای اگه دنیز بفهمه شهراد چه نقش هایی براش داره🥲
(اسپویل نمیکنم دوستان)

خواننده رمان
خواننده رمان
6 ماه قبل

کاش یه کم پارت ها طولانی تر باشه

سارا
سارا
6 ماه قبل

کاش ،اولا خیلی خوب بودن پارتاهم زود پارت میزاشت هم طولانی ولی الان هم دیر بدیر هم کوتاه

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x