رمان آبشار طلایی پارت 44 - رمان دونی

 

 

 

 

شوکه نگاهم را در آشپزخانه چرخاندم.

 

 

زندگی‌ام در یک سرآشیبی بسیار بلند و دلهره‌آور افتاده بود.

 

سرآشیبی که هیچ جوره توان کنترلش را نداشتم…!

 

 

 

_♡_

 

 

 

-خبر جدیدی از بابات هست؟

 

 

صاف نشستم و در قلبم را هم محکم مهر و موم کردم، موضوع به دریایم مربوط بود.

 

 

-همون چیزی که آخرین بار بهتون… بهت گفتم. قمارهای جدید شروع کرده و انگار این بار خیلی جدی‌تر از همیشه‌س و مبلغ های بالایی رو شرط بستن. مطمئن نیستم اما چون دریا میگه اصلاً خونه پیداش نیست، حدس می‌زنم شکار این دفعه‌ش بزرگ باشه!

 

 

دستی به ریشش کشید و متفکر گفت:

 

 

-یعنی اگه ببازه براش بد تموم میشه؟!

 

 

-آره فکر کنم!

 

 

-اوکی اما باختن به تنهایی برای ما بس نیست. باید یه جوری سر و تهشو به هم گره بزنیم که نفهمه از کجا خورده.

 

 

فرزند بدی بودم که از نقشه های پشتِ سر پدرم نه تنها ناراحت بلکه هیجان زده هم می‌شدم؟!

 

 

-چه فکری داری؟

 

 

به سختی جمله هایم را مفرد می‌کردم و شهراد با لبخندی بدجنسانه به دست و پا زدن هایم خیره بود.

 

 

-زیاد دونستن برات خوب نیست کوچولو اما نگران نباش بابات برای من اصلاً شکار سختی نیست، گنده‌تر از اوناشو خام خام خوردم!

 

 

یکدفعه صدایش جدی و چشمانش تبدیل به کوهی از یخ شد!

 

 

 

#پارت۱۹۵

#آبشارطلایی

 

 

 

تاریکی صورتش را فرا گرفته و این اولین باری نبود که او را با این حالت می‌دیدم.

 

 

رنگ از رخم پرید و ترسی که هر روز سعی داشتم فراموشش کنم، دوباره در ذهنم پررنگ شد.

 

 

اگر روزی می‌فهمید من اول با چه قصدی نزدیکش شدم، دقیقاً چه بلایی بر سرم می‌آورد؟!

 

 

_♡_

 

 

 

-خوبه آدم خودش یه کم فهم و شعورش برسه و تو کارها کمک کنه، والا من پیرزن مُردم اِنقدر خم و راست شدم.

 

 

با صدای پری نامادری شهراد از صفحه‌ی موبایلم و پیامک دریا که گفته بود مامان بزرگ اسارتش را برداشته چشم گرفتم و نگاهم را به او دوختم.

 

 

ناخودآگاه از جمله‌ی دریا تپش قلب گرفته بودم و تیکه های تمام نشدنی زن بیشتر حالم را خراب می‌کرد.

 

 

با آنکه هر روز یک خدمه می‌آمد و تمامه کارهای خانه را می‌کرد اما اثری از رضایت در چشمانش دیده نمیشد.

 

 

لحظه‌ای چشم بستم تا مانند همیشه در جوابش سکوت کنم و به طور حتم اگر روزی حالم را نمی‌گرفت، روزش شب نمیشد!

 

 

-شرمنده متوجه نشدم… کاری هست بگید حتماً انجام میدم.

 

 

شهراد گفته بود این کارها وظیفه‌ی من نیست. اما هنوز آنقدر احمق نشده بودم که این را با صدای بلند به زن بگویم. شاید هم از جانم سیر نشده بودم چراکه این پیرزن تنها منتظر یک بلبل زبانی از جانبم بود تا چشم هایم را از حدقه دربیاورد.

 

 

 

 

 

#پارت۱۹۶

#آبشارطلایی

 

 

 

-اگه سختتون نیست ملکه بلندشو ببین لباس کثیف چی هست بزنم ماشین بشوره، این ساعت پول برق کمتر میاد.

 

 

ناخودآگاه لبخند کوچکی روی لب هایم نشست

اما چشم گرفتم و برای فرار از چشمان عصیانگرش سریع سراغ اتاق بچه ها رفتم.

 

 

به طور قطع صفرهای حساب بانکی های شهراد ماجد حتی قابل خواندن هم نبود و آنوقت زن نگران پول برقی که پسرخوانده‌اش باید پرداخت می‌کرد شده بود!

 

 

نمی‌دانستم از این همه مادرانه بودنش و به فکر بودنش شخصیتش را قضاوت کنم یا از قساوت های تمام نشدنی‌اش نسبت به خودم!

 

 

دخترها خواب بودند پس با آرام ترین حالت ممکن سبد عروسکی لباس های کثیفشان را برداشتم و سریع بیرون رفتم و در راهرو مستاصل ایستادم و به اتاق شهراد خیره شدم.

 

 

بعد از ناهار گفته بود می‌خواهد دوش بگیرد اما نمی‌دانستم ورودم به اتاقش آن هم در حالی که خودش حضور دارد تا چه حد کار درستی‌ست!

 

 

-اووف بیخیال دنیز فقط سریع برو و لباس هاشو بیار. اگه بخوای نصفه نیمه کار انجام بدی اون پیرزن شهر قصه ها دهنتو با تیکه هاش آسفالت می‌کنه!

 

 

برای خود درونی‌ام سر تکان دادم و با قدم های بلند به سمت اتاق شهراد رفتم.

 

 

در عین حال سعی داشتم هیچ به این فکر نکنم که وارد اتاق آن مرد شدن و جمع کردن لباس هایش تا چه حد حالت صمیمانه‌ای به خود دارد!

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 149

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان شهر بازي
رمان شهر بازي

  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه

    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه رمان تازه‌ست. یلدای ما با تمام خامی‌ها و بی‌تجربگی وارد

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق صوری پارت 24
دانلود رمان خفقان

    خلاصه رمان:         دوروز به عروسیم مونده و باردارم عروسی که نمیدونه پدر بچه اش کیه دست میزارم روی یه ظالم،ظالمی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2.8 / 5. شمارش آرا 5 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی

    دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی خلاصه رمان: داستان درباره دو برادریست که به جبر روزگار، روزهایشان را جدا و به دور از هم سپری می‌کنند؛ آروکو در ایران و دیاکو در دبی! آروکو که عشق و علاقه او را به سمت هنر و عکاسی و تئاتر کشانده است، با دختری به نام الآی آشنا می‌شود؛

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان 365 روز
دانلود رمان 365 روز به صورت pdf کامل از گل اندام شاهکار

    خلاصه رمان 365 روز :   در اوایل سال ۱۳۹۷ گل اندام شاهکار شروع  به نوشتن نامه‌هایی کرد که هیچ وقت به دست صاحبش نرسید. این مجموعه شامل ۲۹ عدد عشق نامه است که در ۳۶۵ روز  نوشته شده است. وی در نامه‌هایش خودش را کنار معشوق‌اش تصور می‌کند. گاهی آنقدر خودش را نزدیک به او احساس می‌کند که می‌تواند خانواده‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آتشم بزن ( جلد سوم ) به صورت pdf کامل از طاهره مافی

  خلاصه رمان:   « جلد اول :: خردم کن »   من یه ساعت شنیام. هفده سال از سالهای زندگیام فرو ریخته و من رو تمام و کمال زیر خودش دفن کرده. احساس میکنم پاهام پر از شن و میخ شده است، و همانطور که زمان پایان جسمم سر میرسه، ذهنم مملو از دونه های بالتکلیفی، انتخاب های انجام

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
6 ماه قبل

دنیز بیچاره نمیدونه شهراد چه نقشه ای براش کشیده

me/
me/
6 ماه قبل

انگار فقط عاشق کردن و ولش کردن نیست ,با دریا و باباش تحدیدش میکنه شاید

سارا
سارا
6 ماه قبل

هرچی باشه بنظرم تهش بهم رسیدنشون ولی با این تفاوت که شهرادارباب ودنیز مطیع خودش میکنه

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x