صبح بااسترس ودلشوره ی بدی از خواب بیدارشدم ..
یعنی اگه بگم تموم مدت درحال دیدن کابوس بودم دروغ نگفتم..
توی جام نشستم و زیرلب زمزمه کردم:

_حالا من با چه رویی تو چشم های آرش نگاه کنم ای خدا!
ساعت نزدیک به ۹ صبح بود وبیشتر از اون نمیتونستم توی اتاق بمونم!

اجبارا دستی به سر وروم کشیدم و آرایش کمرنگی کردم و ازاتاق رفتم بیرون!
زیرلب ذکر میگفتم و دعا میکردم آرش خونه نباشه اما هیچ موقعه شانس بامن یار نبود!

ارسلان رفته بود و آرش ومادرش هم توی پزایریی مشغول نوشتن چیزی بودن!
با خجالت سری افتاده سلام کردم و اولین کسی متوجهم شد آرش بود..

آمنه با خوش رویی جوابم رو داد و آرش هم با صدایی که بدون شک خودشم نشنیده باشه سلام کرد..
_معذرت میخوام من خواب موندم…
آمنه میون حرفم پرید وگفت:

_این حرفا چیه عزیز هنوز که کله صبحه! بیا، بیا اینجا توهم نظرتو بده واسه امشب!
درحالی که سعی میکردم آرش رو نادیده بگیرم رفتم کنارشون ایستادم و نگاهی به برگه ی روی میز انداختم وگفتم:

_خیرباشه آمنه جونم امشب خبریه؟
_خیره مادر.. امشب مهمونی داریم نوبت دوره ی من رسیده و میخوام همه چیز خوب به نظر برسه!
واسه شام سه نوع پلو و دو نوع کباب و یک نوع خورش درنظر گرفتم و….

با یادآوری مهمونی آه از نهادم بلند شد ودیگه هیچکدوم از حرف های آمنه رو نشنیدم!
خبرمرگم اومده بودم ازش مرخصی بگیرم ویه جوری خودمو ناپدید کنم!
با بشکنی که آرش جلوی چشمم زد به خودم اومدم وگیج نگاهش کردم!

چشمکی زد وگفت:
_حواست کجاست؟ اینجا نیستیا!
معذب به آمنه که با لبخند داشت نگاهم میکرد، نگاه کردم وگفتم:
_معذرت میخوام.. حواسم پرت شد!

آمنه که انگار حسابی کیفش کوک بود برعکس همیشه که میپرسید چی شده وچرا تو فکری و… گفت:
_داشتم میگفتم نظرت راجع به غذاها چیه؟ منوی خوبی انتخاب کردم؟

درحالی که حتی اسم غذاهارو نشنیده ومتوجه نشده بودم سرم رو به نشونه ی تایید تکون دادم وگفتم:
_عالیه آمنه جونم بهترین غذاهارو انتخاب کردید به نظر من هم خیلی خوب میشه!
صدای تک خنده ای آرش باعث شد باشک بهش نگاه کنم!

باخنده گفت:
_انگار واقعا توباغ نیست! مامان که هنوز غذایی انتخاب نکرده!
ای واییی سارا از این خنگ ترت کنه خب چی میشد قبل زر زدن سوال کنی!

اجبارا خندیدم وگفتم؛
_ وای ببخشید.. من که گفتم حواسم نبود.. چه غذاهایی انتخاب کردید آمنه جون؟
کاغذ رو از دست آرش کشید و گفت:

ببین اینارو بخون! من میگم این لیست باشه اما آرش میگه دارم شلوغش میکنم و ولخرجی میشه! راست میگه؟ یه وقت فکرنکنن دارم خودنمایی میکنم یا چیزی رو به رخ میکشم!

به لیست غذاها نگاهی کردم و روبه آرش گفتم:
_نظر شما چیه؟ شما دوست دارید چی باشه!؟!
شونه ای بالا انداخت و گفت:
_من که نیستم اما به نظرم این همه ریخت وپاش واسه کسانی که هر هفته همدیگه رو می بینن زیادیه!

آمنه با عصبانیت و پرخاش گفت:
_تو بیخود میکنی نباشی! دفعه های قبلم پیچوندی واین دفعه بخوای حتی برای یک ثانیه هم جیم بزنی آرش بدجوری قاطی میکنم آرششش!

آرش اما درمقابل پرخاش تند مادرش با آرامش جواب داد:
_مامانم من هزارتا مشکل و گرفتاری….
آمنه یه جوری صداشو بالا برد وحرف آرش رو قطع کرد که بجای آرش من غالب تهی کردم!

_هیچ بهونه ای قبول نمیکنم آرش یک کلام! حرفم عوض نمیشه و یه کاری نکن کلاهمون توی هم بره! امروز ازخونه تکون نمیخوری، پات از اون در بره بیرون قلم پاتو خورد کردم.. شیرفهم شد؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۳.۶ / ۵. شمارش آرا ۷

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نقطه سر خط pdf از gandom_m

  خلاصه رمان :       زندگیم را یک هدیه می دانم و هیچ قصدی برای تلف کردنش ندارم هیچگاه نمی دانی آنچه بعدا بر سرت خواهد آمد چیست… ولی کم کم یاد خواهی گرفت که با زندگی همانطور که پیش می آید روبرو شوی. یاد می گیری هر روز، به همان اندازه برایت مهم باشد. و هر وقت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اکو
دانلود رمان اکو به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

  دانلود رمان اکو به صورت pdf کامل از مدیا خجسته خلاصه رمان:   نازنین ، دکتری با تجربه اما بداخلاق و کج خلق است که تجربه ی تلخ و عذاب آوری را از زندگی زناشویی سابقش با خودش به دوش میکشد. برای او تمام مردهای دنیا مخل آرامش و آسایشند. در جریان سیل ۹۸ ، نازنین داوطلبانه برای کمک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد اول ) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

        خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تقاص یک رؤیا

    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی

  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا و مادرش هستند. بعد از اینکه عموی محیا فوت کرد،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت

  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی قبولش کرده اند، در تمام لحظات همراهش بوده اند؛ اما

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پ ا
پ ا
2 سال قبل

یعنی چی واقعا ؟؟؟ من نمی فهمم ! چقدر دیگع قراره التماس کنیم
هر کسی که این رمان و میزاری روز به روز پارت هاشو (نویسنده یا هرکس) لطف کن به نویسنده عزیز هم بگو یا ننویس یا درست بنویس این چ وضع نوشتن هر پارتت کلا سر جم ۲۰ خط نمیشه اتفاقایی هم میوفته هیچی نیست یا پارت نده یا میدی بشین درست بنویس ملت علاف نیستن که پارت ۸۰ هم فردا میاد هنو هیچ اتفاقی نیوفتاده تکلیف و مشخص کن دیگه معلوم نیست این دختره پسر باز با کدومه😏 با این وضع پارت گذاری فک کنم نوه هام باید بیان سر قبرم بقیشو تعریف کنن

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط پ ا
دختری تنها
دختری تنها
2 سال قبل

این قسمت ختم شد به بیدار شدن سارا و انتخاب منو غذا برای مهمونی😒😒😒😒

مهتاب
مهتاب
2 سال قبل

قبلا باید از نویسنده رمان گلاویژ خواهش میکردیم پارت هارو طولانی کنه حالا باید از نویسنده این رمان خواهش کنیم پارت هارو طولانی کنه
خداااااااااا

مانلی
مانلی
2 سال قبل

هعیییی گلاویژ طولانی شد این یکی پارتاش کم شد خودااااااا

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x