رمان آرزوی عروسک پارت 82 - رمان دونی

 

باآخرین توانم قدم برداشتم ورفتم داخل..
همزمان صدای آرش روی روحم خط کشید..
_دل به چیه این لات بی سروپا خوش کردی؟ من نمیدونم شما دخترها چرا هرخری رو واسه زندگی انتخاب میکنین!

دلم میخواست چیزی بگم.. دلم میخواست مثل گذشته که هرکس از کوهیار بد میگفت یا انتقادی میکرد، جوابش رو بدم اما جوابی نداشتم.. حرفی برای گفتن نداشتم.. خیلی وقت بود کوهیار ورفتار های زشتش تو ذوقم خورده بود!

نه بخاطر اینکه آرش جدیدا توزندگیم رنگ ونقش خاصی پیدا کرده بود، نه بخدا.. اما ازوقتی صدای اون زن رو پشت تلفن شنیده بودم همه ی بدی های کوهیار جلوی چشمم پررنگ شده بود و بعداز اون همه سال تازه شخصیتش به چشمم اومده بود!

بدون هیچ دفاعی باهمون سرپایین افتاده ام گفتم:
_نمیدونم آدرس اینجارو ازکجا پیدا کرده.. خیلی زشت شد.. واقعا معذرت میخوام!

_توکاری نکردی که بخاطرش معذرت خواهی کنی! برو تو به مامانم کمک کن.. بعدا درباره اش حرف میزنیم!
اومدم برم که باصداش مانعم شد..
_ضمنا..
بهش نگاه کردم..
سویچ ماشینشو به نشونه ب تاکید جلوی چشمم تکون داد..

_من نمیدونم قرار مرار چی بوده بینتون! امروز هرچی هست رو کنسل کن مامانم تنها نباشه..
باخجالت گفتم:
_ازاولشم قرارنبود برم.. فقط میخواستم ازسر بازش کنم..
_واسه ازسر باز کردن راه های بیشتر وبهتری هست!
برو داخل.. منم برم به کارهام برسم..فعلا

آرش یه جوری باهام حرف میزد.. یه جوری که اصلا دوست نداشتم.. احساس بدی بهم دست داده بود.. انگار یه کارخیلی زشت کرده بودم.. ای خدا لعنتت کنه کوهیار که هرچی میکشم از دست توئه!

آمنه رو پیچوندم ورفتم به کوهیار زنگ زدم!
_جانم؟
_جانم وزهرمار! تو به چه حقی اومدی محل کارم وآبروی منو بردی؟هان؟ به حقی گفتی من زنتم؟ من کی زن تو شدم خبر ندارم؟ کوهیار واسه چی اومدی اینجا؟ اومدنت تهدید بود؟ آره؟

_اومدم ببینم وقتایی که جواب منو نمیدی کجا سرگرمی که جوابمو پیدا کردم!
قلبم بهم ندای اشتباه نمیده و دیدی که زدم به هدف!
_خیلی احمقی! آخر این حماقتت کار دستت میده! دیگه نمیخوام شماره ات رو روی گوشیم ببینم!

هیچ فرصتی برای من وتو وجود نداره! هرچی بین ما بوده تموم شده!
_چرا؟ چون من اون آقا خوشگله پولدارنیستم؟
باحرص خندیدم..
_بخدا که جون به جونت کنن بازم با این حرف های احمقانه میخوای تهمت بزنی!

_احمقانه؟ تو ماشین غریبه ها دیدمت بازم احمقانه اس؟ برای این هم دلیل وجوابی داری؟ فقط بگو چرا سارا؟ یعنی توهمین مدت کوتاه منو به اون فروختی؟
_اولا اون صاحبکارمه وبازداری چرت وپرت میگی!

دوما اصلا هرچی توبگی من همونم! اگه همین الان جلو چشمم خودتو بکشی وبمیری دیگه برام مهم نیستی!
فقط دست از سرم بردار..
_نه سارا.. دیگه مردنی درکار نیست! تا جون تو واون بچه قرتی رو نگیرم نمی میرم!

_بری به جهنم! هرغلطی دلت خواست بکن! فقط خدانکنه یکبار دیگه سرراه من آفتابی بشی چون قسم میخورم به جون بابا قسم میخورم ازت شکایت میکنم!
گوشی رو قطع کردم وانداختمش روی تخت!

بانفس های بریده بریده به گوشی قطع شده زل زدم و بانفرت نالیدم .
_خدا لعنتت کنه یه جوری به روان آدم نفوذ میکنی و آدمارو به هم میریزی که…
صدای تقه ی در باعث شد خفه خون بگیرم وبه آمنه که حالا در رو باز کرده بود نگاه کنم!

_خوبی مادر؟ صدای توبود؟
انگار بازهم بی اراده و ناخواسته صدام بالا رفته بود!
باخجالت گفتم:
_من.. من.. معذرت میخوام.. یه مشکل خانوادگی پیش اومده.. تموم شد!

_میخوای امروز رو بری مرخصی؟ از صبح انگار حالت روبه راه نیست.. نمیخوام به اجبار اینجا نگهت دارم.. من میتونم از پس کارهام بربیام.. البته کاری هم نمونده.. غروب هم نیرو کمکی میرسه!

_نه ممنون.. من خوبم.. مشکل برطرف شده.. اونجا نباشم بهتره.. ترجیح میدم دور بمونم..
_به هرحال من هم جای مادرتم.. خجالت نکش ومعذب نباش.. هروقت خواستی میتونی بری!

رفتم گونه اش رو بوسیدم و گفتم:
_چقدرخوبه که یه مادر دوم به مهربونی شما دارم.. خداواسم حفظتون کنه!
اگه تاغروب حل نشد اگه نیروی کمکی اومد ونیازی به حضور من نبود یه نصف روز رو مرخصی بگیرم اشکالی نداره؟

_نه که نداره دخترگلم.. همین الانشم میتونی بری!
_الان فقط دلم میخواد از عالم وآدم دور باشم وبه مهمونی امشب فکرکنم..
بریم واسه درست کردن دسر؟
چشم هاشو روی هم گذاشت وبامهربونی گفت:
_بریم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان شهر بازي
رمان شهر بازي

  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طالع دریا

    خلاصه رمان:     من دنیزم اتفاقات زیادی و پشت سر گذاشتم برای اینکه خودمو نکشم زندگیمو وقف نجات دادن زندگی دیگران کردم همه چیز می تونست آروم باشه… مثل دریا… اما زندگیم طوفانی شد…بازم مثل دریا سرنوشتم هم معنی اسممه مجبورم برای شروع دوباره…یکی از بیمارارو نجات بدم… روانشو درمان کنم بیماری که دچار بیماریه خطرناکیه که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی

            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر برنامه هاش سر یه هفته فرار می کنن و خودشونو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تردستی pdf از الناز محمدی

  خلاصه رمان :   داستان راجع به دختری به نام مریم که به دنبال پس گرفتن آبروی از دست رفته ی پدرش اشتباهی قدم به زندگی محمد میذاره و دقیقا جایی که آرامش به زندگی مریم برمیگرده چیزایی رو میشه که طوفانش گرد و خاک بزرگتری توی زندگی محمد و مریم به راه میندازه… به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی چهرگان به صورت pdf کامل از الناز دادخواه

    خلاصه رمان:   رویا برای طرح کارورزی پرستاری از تبریز راهی یکی از شهرهای جنوبی می‌شه تا دو سال طرحش رو بگذرونه. با مشغول شدن در بخش اطفال رویا فرار کرده از گذشته و خانواده‌اش، داره زندگی جدیدی رو برای خودش رقم می‌زنه تا اینکه بچه‌ای عجیب پا به بیمارستان می‌ذاره. بچه‌ای که پدرومادرش به دلایل نامشخص کشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پ ا
پ ا
2 سال قبل

چرت شد این رمان واقعا چرت شد این کوهیارم زهرشو می‌ریزه سارا هم دیگه مشخص شد دلشو داده به آرش اونم بد جور

تقریبا عین رمانای دیگه ی روز کوهیار سارا رو گروگان میگیره و شکنجه میده و آرشم زجه و …

هوفففف دیگه این دنیا به درد نمیخوره

Nahar
Nahar
2 سال قبل

پارت بعد سه روز داخل آشپزخونه بعد آرش میاد بعد دعوا بعد کوهیار ب ارش چاقو میزنه ( بخدا ترهمه رمانا اینطورع یا با تفنگ اونو میزنه)

Sara
Sara
2 سال قبل
پاسخ به  Nahar

بیش از حد حق گفتی

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x