رمان آوای نیاز تو پارت 163 - رمان دونی

 

 

ساعدم و از رو صورتم برداشتم و نگاهم و بهش دادم

اخماش و کرد توهمو ادای من و درمی‌آوردو ادامه داد:

_آیدین لیوانت بو… میده آیدین فرشت کثیفه… آیدین لباساتو جمع کن… آخرشم که میگی خودتم بو میدی من و میندازی حموم

 

نیمچه لبخندی زدم

_هیچ وقت بزرگ نشو تو

 

لبخندی زد و سمت آشپز خونه رفت

_راضی به زحمت نبودیم غذا داشتیم هر چند همون بهتر خریدی الان کی حوصله داشت برا تو قابلمه بشوره ظرف بشوره تا تو غذا کوفت کنی حالا چی شده راه گم کردی اومدی این طرفا؟

 

روی مبل نشستم

_باید دلیلی داشته باشه بیام بهت سر بزنم؟

 

_دقیقا همینه

کلا وقتی گند میزنی میای پیش من

الانم‌ یه حسی میگه یه چیزی شده اومدی این جا دروغ میگم بگو دروغ میگی

 

نفس عمیقی کشیدم

_گندو که تو همیشه میزنی

 

_عجب آدمیه ها… حالا چون من گندامو رو بازی میکنم ولی تو در خفا گند میزنی به زندگیت دلیل بر این‌ نمیشه که تو کلا گند نمیزنی… بیا شام

 

 

از جام بلند شدم و سمت آشپز خونه رفتم

همین طور که وسایل و رو میز‌ ناهار خوری میچید نیم نگاهی بهم کرد و با کنایه گفت:

_خانم چطورن راستی؟

 

اخمام رفت توهم، می‌دونستم نیتش از این جمله کنایه دار چیه… اون شب تو عمارت آقا بزرگ دسط مهمونی رد گافی جلو آیدین داده بودم!

با این حال به روی خودم‌ نیاوردم و روی صندلی میز‌ناهار خوری نشستم و کوتاه گفتم:

_برام مهم نیست چه فکری میکنی چیزی بین من و ژیلا نیست

 

 

روبه روم نشست و نیشخند زنان جوابمو داد

_اره میدونم از شب مهمونی عید همه چیو به خاطر دارم

 

هیچی نگفتم ولی ادامه داد

_اصلا به من ربطی نداره روابط خصوصی کسی ولی ژیلا امید داره به این که زندگیش با تو ادامه داره

وَ منو توهم می‌دونیم زندگی شما دو تا به بن بست می‌خوره پس الکی بیشتر ازین وابسته خودت نکنش هر چقدرم بد باشه آدمه!

آوام برمی‌گرده من می‌دونم

 

 

نیشخندی به جمله آخرش زدم و سری به چپ و راست تکون دادم

_آوا؟… اگرم برگرده من دیگه آوایی نمیشناسم همه چی تموم شد!

همه پلای پشت سرمون و خراب کردیم رفت… نمیگم خراب کرد… یا خراب کردم چون هردومون به یه نحوی خراب کردیم اما من یه حساب دیگه ای روش باز میکردم که رو هیچ‌ کس دیگه حتی خودمم باز نمیکردم و میدونی همین مضوع آزار دهندست

این که رو یکی بیش از کپنش بها بدی و براش ارزش قائل شی

 

 

خیره بهم بود د منم سفره ی دلمو باز کردم:

– رابطه ی ما تموم شد چال شد فاتحشم خوندیم جمعا… منم به کسی دیگه تعهد ندارم درست مثل خود آوا

با این حال خودمم مخالف ادامه رابطم با ژیلام و برنامم‌ همون برنامه ی قبل و چیزی برام عوض نشده الانم اگه داری هی تیکه بارم میکنی سر اون شب تو مهمونی باید بگم از عصبانیت یه گندی زدم که خریت محض بود اگنه هیچی قبلش بین من و ژیلا نبوده و الانم نیست… هر چند اون اصرار داره باشه!

 

_نمیدونم چی بگم ولی هنوزم اعتقاد دارم آوا از سر لجبازی یا چمدونم انتقام حرص داره این کار‌ و میکنه یعنی اصلا مثل روز مشخص

 

دستام و مشت کردم و لیوانی که محتوای توش نوشابه بود و برداشتم و قلپی ازش خوردم و نیشخند زنان لب زدم

_مشکل این جاست که به قول تو از بازی که میکنه خوشش اومده و توش غرق شده

اگنه تو ندیدی چیجوری تو آغوش مردی رفته بود که از دور فهمیدم هیچ حسش نسبت به آوا دوستانه و برادرانه نیست!

 

 

سکوت کرد که نگاه نیشخند زنانمو بهش دادم و ادامه داد

_منم یه مردم… نگاه همجنس خودمو میشناسم مخصوصا که اون مرد برادرم باشه

 

مات مونده بود و با چشمای گرد گفت:

_آوا میدونه قضیه‌ تو فرزانو؟

 

_خودش گفت که می‌دونه

 

چند لحظه سکوت شد که خودش ادامه داد

_پشیمونی؟!

 

نمی‌دونستم جواب این سوال و نمی‌دونستم

سوالی که تو ذهن خودم برای خودم بارها تکرار شده بود اما به خودمم جوابی نداده بودم و میترسیدم جوابم به خودمم آره باشه

 

بدون جواب خیره به صورتش بودم که گوشیم زنگ خورد و باعث شد از جواب دادن به این سوال مسخره دوباره در برم و همین طور که گوشیم و از جیبم در میاوردم با دیدن اسم ژیلا روی صفحه گوشی پوف کلافه ای کشیدم و سرد جوابشو دادم

_بله؟

 

_جاوید؟!

 

صدای گریه بلندش باعث شد دلم شور بزنه و از جام بلند شدم

_چی شده؟ چرا داری گریه میکنی؟!

 

_آقا بزرگ حالش بد شده کجایی؟!

 

از جمله ای که گفت حال بدم بدتر شد و فقط نگاهم به نگاه آیدین که با نگرانی نگاهم میکرد زوم موند

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ارتعاش pdf از مرضیه اخوان نژاد

    خلاصه رمان :     روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی میبینه.! در حالیکه گروهی در حال تیراندازی بودن. و اون دختر از مهلکه نجات میده.   آیسان دارای گذشته ای عجیب و تلخ است و حالا با برخورد با شهراد و …      

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به نام زن

    خلاصه رمان :       به نام زن داستان زندگی مادر جوانی به نام ماهور است که در پی درآمد بیشتر برای گذران زندگی خود و دختر بیست ساله‌اش در یک هتل در مشهد به عنوان نیروی خدمات استخدام می شود. شروع ماجرای احساسی ماهور همزمان با آن‌چه در هتل به عنوان خدمات به مسافران خارجی عرضه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اغیار pdf از هانی

  خلاصه رمان :     نازلی ۲۱ ساله با اندوهی از غم به مردی ده سال از خود بزرگتر پناه میبرد، به سید محمد علی که….   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گیتاریست شرور به صورت pdf کامل از ماه پنهان و هانیه ثقفی نیا

    خلاصه رمان :   داستان درباره دختری به اسم فرنوشه که شب عروسیش، بی رحمانه مورد تجاوز گیتاریست شیطان پرستی قرار میگیره و خانوادش اونو از خودشون میرونن. درنهایت فرنوش مجبور میشه به عقد اون مرد مرموز دربیاد ولی با آشکار شدن رازهای زیادی به اجبار پا به دنیایی میذاره که به سختی ازش فرار کرده بوده و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه

    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه رمان تازه‌ست. یلدای ما با تمام خامی‌ها و بی‌تجربگی وارد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسو pdf از نسرین سیفی

  خلاصه رمان :       صدای هلهله و فریاد می آمد.گویی یک نفر عمدا میخواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای¬کوبان فریاد .شادی سر داده بودند من ترسیده و آشفته میان اتاق نیمه تاریکی روی یک صندلی زهوار دررفته در خودم مچاله

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
وووواخرییمدبت
وووواخرییمدبت
1 سال قبل

لطفا رمان شهر بی یارو بزاریدددد🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x