رمان آوای نیاز تو پارت 240

5
(2)

 

 

پوفی کشیدم، پشتم و کردم به در دفترو ناخواسته از سر عادت لب زدم

_اصلا به ما چه هان!؟

به ما چه که بهَم چی میگن دو ساعت یعنی در اصل به من چه چون به من ربطی نداره دیگه ولی به تو داره چون بابای تو

دوست دارم دست بزارم دور گردن بابات اول حسابی اون عطر لعنتیش و تو ریه هام بفرستم بعد خفش کنم

همه چیمو گرفت… من و از دنیا کوچیک خودم کشید بیرون و اورد این بالا مالاها بعدم که ولم کرد الانم که عین خیالش نیست انگار نه انگار قبلا بین ما چیزی بوده

 

با لگدی که زد اخمی کردم و زیر لب ادامه دادم

_طرف داریش و میکنی!؟ آره خب نمیدونه تو بچه اونی اما اگرم بدونه فکر نکنم تغییری تو رفتاراش ایجاد بشه من اون و میشناسم

میدونی جانان اصلا از همین میترسم که بهش چیزی نمیگم.‌.. چون من دوباره طاقت این که تو زندگیش باشم ولی اون با یه نفر دیگه باشه رو ندارم میترسم فقط تو رو بخواد و منو…

 

_با کی حرف میزنی!؟

 

با شنیدن صدای یهویی بَم مردونش تو جام پریدم و سمتش برگشتم و با پته پته مثل این احمقا گفتم:

_ب..ا… با جانان!

 

گیج‌ نگاهم کرد که دستم و روی شکمم گذاشتم!

با دیدن این حرکتم فکر کنم متوجه شد منظورم کیه که اخماش حسابی پیچید توهم، نزدیکم اومد و گوشه فکش و خاروند

_وسط شرکت من جای حرف زدن با بچه تو شکمتون نیست

 

هیچی نگفتم و  به خاطر نزدیکیش بوی عطر خوش بوش تو بینیم پیچیده شده بود و من کلا کل حواسم رفته بود پی عطر خوشبویی که ویارم شده بود و دوست داشتم تا میتونم تو ریه هام بفرستمش!… ناخوداگاه سمتش کشیده شدم نفس عمیقی کشیدم و انگار اصلا حواسم نبود این مرد نمیدونه من از اون حاملم که سرم و بیشتر نزدیک بردم و کاملا تو سینش رفتم و بوی عطرش و به ریه هام فرستادم!… وارد خلسه شیرینی شده بودم اما با به عقب هول داده شدنم از وسط اون خلسه سقوط کردم و به خودم اومدم!

با دستاش به عقب کشونده بودتم و با اخم بهم نگاه میکرد!… قفسه سینش بالا و پایین میشد و من تازه فهمیدم باز گند زدم و انگار حاملگیم اون یه ذره هوش و حواسمم از بین برده… با خجالت خیره بودم بهش که نگاهی به اطراف کرد و وقتی مطمعن شد کسی جز خودمون تو سالن نیست از لای دندوناش خیلی آروم گفت:

_برعکس اون چیزی که نشون میدی آدم عوضــــی هستی!

آدمی که حتی با وجود بچه تو شکمش سمت من میاد و خیانت میکنه؛ فرزان تورو با چه ذهنیتی فرستاده اینجا خدا داند ولی میدونی من هر چی باشم مثل تو عوضی نیستم آوا… فکر کردی نمیفهمم داری چه غلطی میکنی فکر کردی نگاهای خیرتو نمیبینم!؟ ‌

تو حتی لایق مادر شدنم نیستی حیف اسم مادر!… فکر میکردم برای انتقام اومدی اما…

 

سری به چپ و راست تکون داد

_نزدیک من نشو چون وقتی می‌تونستی بیای و گفتم قبول من اشتباه کردم نیومدی!… دیگه حتی نمیخوام ببینمت

نه برای این که بارداری یا قبلا اونی بودی که دوستش داشتم نه!… برای این که نمیخوام با هر بار دیدنت یاد آوری کنم به خودم عاشق چه آدم عوضی و پستی شدم که حتی با وجود حاملگیش از فرزان سمت من میاد

 

وجود اشک و تو چشمام حس میکردم و اون خیره بهم بود… خواستم دهن باز کنم بگم من عوضیم یا تویی که ول کردی رفتی تا به سهام و پولت برسی!

دوست داشتم جیغ بزنم بگم این بچه تو عوضی نه فرزان اما فقط ناباور نگاهش میکردم که صدای شهرزاد باعث شد هر دومون دست از نگاه به هم دیگه برداریم

_جاوید کجا رفتی یهو؟

 

جالب بود از آقای آریانمهر رسیده بود به جاوید!

جاوید نگاهی به شهرزاد کرد

_یه بحثی شروع شد بین من و خانم برومند گفتم تمومش کنم منشیمم الان نیست تا پوشه هایی که میخواین و بهتون تحویل بدم

 

اگه دو دقیقه بیشتر میموندم بغضم می‌شکست برای همین روبه جاوید گفتم:

_متوجه شدم!

 

با پایان جملم سمت دفترم قدم برداشتم اما صدای شهرزاد به گوشم رسید

_کارمون که تموم شد منشیتم نیست پرونده هارو بده بیا بریم ناهارو باهم بخوریم..‌. دلم لک زده برای غذاهای ایرانی

 

دیگه جواب جاوید و نشنیدم فقط قطره اشکی رو صورتم ریخت و همین که وارد دفترم شدم درو بستم و بغضم شکست.

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.3 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سحر
سحر
11 ماه قبل

آوا حق داره اون جاوید کثافت بخاطر پول ولش کرد و رفت… فرزان به مامانش گف که اوا مث خواهرمه بعد جاوید انگ خیانت میزنه بهش، معلومه که اصلا آوا رو نشناخته که جاوید میگه من فک کردم بخاطر انتقام اومدی تو شرکتم.. خاک تو سرت جاوید آشغال برو همون شهرزادو بگیر که دوبار بیشتر ندیدتت طوری جاوید جاوید میکنه انگار ده ساله میشناستش.
اوا احمقه اگر ک بخواد قضیه بارداریشوبگه

Zahra Ghanbari
Zahra Ghanbari
11 ماه قبل

ای بابا از دست این اوا

علوی
علوی
11 ماه قبل

قابل توجه همه دوستان
قبلاً هم یک بار فکر کنم تو پیام‌های زیر عشق ممنوعه استاد گفته بودم.
هر اتفاقی یک بار، فقط یک بار تو یه داستان جالب، نفس‌گیر، معضل، یا درگیرکننده فکر حساب می‌شه. برای بار دوم همون اتفاق یا نباید پیش بیاد، یا حتماً حتماً حتماً دلیل خیلی منطقی داشته باشه. دلیلی که خواننده بتونه دقیق خودش تشخیص بده.
الان این دختره نکبت شهرزاد یک اتفاق تکراریه، قبلاً ژیلا رو داشتیم که خیلی قوی‌تر داشت این نقش رو با پایه‌های محکم تو داستان بازی می‌کرد.
خطر از دسترس خارج شدن جاوید رو نویسنده با حداقل ده برنامه مدون دیگه می‌تونه پیش چشم آوا بیاره. یکیش اینه: (آیدین تو جدی جدی حق داری. من بی‌انگیزه و خسته شدم از شرکت، کارها که رو رواله. دارم ردیف می‌کنم تا سه ماه آینده کارهای شریکت رو بسپارم دستت، خودم برای سه سال برم خارج، اونجا دنبال انگیزه جدید برای زندگی بگردم. اگه از پس کار تنهایی بر نمیای، می‌تونی تا سقف 10 درصد از سهام رو به فرزان بفروشی، اون حواسش رو می‌ده که شرکت ضرر نکنه.)

خلاصه اگه شما قصد نوشتن دارید، به انواع گزینه‌ها فکر کنید، نه فقط یک اتفاق خاص هی با اسامی مختلف حول شخصیت اصلی تکرار بشه

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط علوی
Sara
Sara
پاسخ به  علوی
11 ماه قبل

حق👌

camellia
camellia
11 ماه قبل

رمان نيست كه.درام ه.كشت ما رو.خودمون كم بدبختي داريم اينم شده قوض بالا قوض.ديگه خيلي باورمون شده.

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط camellia
🙃...یاس
🙃...یاس
11 ماه قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

Nazi
Nazi
11 ماه قبل

خب مثل آدم بگو دیگه هی کشش میدی که چی بشه

camellia
camellia
پاسخ به  Nazi
11 ماه قبل

فكر ميكنم اوا لاله جطوريه حقيقت رو نميكه.جرا از خودش دفاع نميكنه.ديكه دست سريلاي ابكيه تركي رو از بشت بستن.دروغ ها رو همه زود ميفهمن ولي واقعيت رو همه خنك ميشن.به نظرم ديكه خيلي حوصله سر بر شده.

yegan
yegan
11 ماه قبل

بعد یه چیزی ینی یه کلمه از حرفاشو نشنیددددد!!!؟؟ وایی خداااا لامصب اگه میشنید ک دیگه نیازیم نبود آوا بهش بگه خودش فهمیده بوددد

yegan
yegan
11 ماه قبل

هر چی بیشتر بگذره و نگه جاویدم میره با این شهرزاد تازه از راه رسیده..خب بدتر میشه ک
نمیدونم به جای مغز چی تو کله این آواس پهن یا گوه😂😂😶احتمالا ک نه قطعا باز برمیگردیم به زمان ژیلا و اون حرص خوردنا اههه

yegan
yegan
11 ماه قبل

آوا میگه من اگه بهشم بگم براش مهم نیس و یا اگرم باشه منو فقط بخاطر تو میخواد خب کصمغز اون وقت میفهمه ک تو بهش خیانت نکردی دیگههههه خداااااا دیگه دارم زده میشم از این رمان..اندازه سر سوزن مث اوایلش جذاب نیستتت

آرتا
آرتا
پاسخ به  yegan
11 ماه قبل

اصلا بحث سر ثابت کردن آوا به جاوید نیست که خیانت نکرده.بحث سر اینه که اگه جاوید بفهمه اون بچه از خودشه،تنها دلیلی که باعث میشه رابطه آوا و جاوید دوباره جوش بخوره، فقط همون بچه ست. نه خود آوا، نه علاقه خودشون.

Bahareh
Bahareh
11 ماه قبل

الانم باید حرص جاوید و شهرزاد الاغ و بخوریم اه. اون از دلارای احمق که به ارسلان هیچی نگفت اینم از آوای احمق.

هامون
هامون
11 ماه قبل

ای بابا چرا بیخود انقدر کشش میدی و هی یه دختر وارد بازی می کنی دیگه خیلی تکراری شده تمومش کن دیگه اون قشنگی اوایل رو نداره یا آوا و جاوید یا آوا و فرزان هرچند به نظرم آوا شخصیت بیخودی داره

Bahareh
Bahareh
پاسخ به  هامون
11 ماه قبل

دقیقا

نگار
نگار
11 ماه قبل

نویسندهههه یکاری کن آوا بهش بگه دیگه بخدا ک دیوونه شدم

Asal
Asal
11 ماه قبل

ای بابا دغ میدی آدمو یکم این پارتای لامصبو بیشتر کن همش دو خط مینویسی😑😑😑

دسته‌ها

17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x