رمان آوای نیاز تو پارت 236

4
(4)

 

 

از شدت هول شدن انگشتای دستم ناخوداگاه از هم باز شد و اون کت خوشبو از پنجره پرت شد و افتاد پایین!…. همون جوری تو همون حالت با چشمای گرد شده ایستاده بودم و نگاهم به پایین بود و گندی که زده بودم اما با صدای جدیش به خودم اومدم و سمتش برگشتم

_ خانم برومند؟

 

نگاهم و که دید ادامه داد

_شرمنده معطل شدید ولی به یه مشکل خوردیم جلسه کلا لغو شد… قرار دادارو مطالعه کردید؟

 

_نه من… یعنی آره آره… مطالعه کردم امضام کردم

 

خیره بهم بود و انگار متوجه هول شدن من شده بود برای این که از شر این وضعیت و نگاه خیرش خلاص شم سمت در دفترش رفتم

_پس من برم دیگه با اجازه

 

×

 

جاوید*

 

خیره به در بسته شده بودم و از کاراش سر در نمی‌اوردم!… فکر میکردم برای انتقام اومده اما الان فقط گیجم کرده بود هر چند که دیگه مهم نبود

نفس عمیقی کشیدم و خواستم سمت کتم برم اما با دیدن چوب رخیته خالی مات موندم!..‌ نگاهم و به اطراف دادم اما ندیدمش و همون لحظه در دفترم باز شد و صدای آیدین اومد

_جاوید داری چیکار میکنی بیا دیگه

 

_کُتم!… کتم نیست!

 

_شاید تو ماشین جا گذاشتی حالا کت میخوای چیکار بیا بریم

 

کلافه نگاهم و از اطراف گرفتم و سمت در رفتم و گفتم:

_یه امروز تصمیم گرفتم تیشرت تنم کنم از شانس گوهم امروز اتفاقی باید بریم قرار کاری و ندونم کتم و کجا گذاشتم

 

آیدین از جلو در کنار رفت

_هی بهت میگم باشگاه و ادامه بده میگی حوصله ندارم حالا از ترس چربیات هی کت تنت کن

 

_ببند دهنتو کم چرت بگو

 

×××

 

 

_نظرته!؟

 

همون طور که یه دستم به فرمون بود و ماشین و می‌روندم نیم نگاهی به آیدین انداختم

_راجب قرارداد با شرکتشون که خب اون طور که تو گفتی همچین آش دهن سوزی نبود اما کلی سود خوبی داره شراکت باهاشون مخصوصا که شرکتشون از ما معتبر تر… البته فعلا معتبر تر

 

_چی میگی!؟… خاک تو سرت من کار و قرارداد و شراکت و اینارو نمیگم که

 

با تعجب نگاهم و بهش دادم که ابرویی انداخت بالا و با شیطنت گفت؛

_دختر شکیبا رو گفتم!‌‌.‌‌.. شهرزاد خانم

 

سری به چپ و راست تکون دادم

_برو بمیر بابا

 

_آره واقعا من باید برم بمیرم این همه جون میکنم و باشگاه این ور اون ور آخر سر نگاه دخترا رو تو میشینه… کثافت مهره مار داری!؟

میمون بوزینه معلوم نیست جادو میکنه جَمبل میکنه چیکار میکنه نگاه همه روشه

 

نیم نگاهی بهش انداختم و با چشمام به موهای روشنش اشاره ای کردم

_دخترا چشم ابرو مشکی دوست دارن نه مثل تو کله قناری

 

دستی به موهاش کشید و گفت:

_آره همین دخترا پس فردام بچه بورِ چشم روشن میخوان… درکی از ژنتیک ندارن انگار!

 

لبخند کمرنگی رو لبم شکل گرفت که ادامه داد

_به هر حال من شماره شهرزاد و گرفتم

 

نگاهم و بهش دادم که سریع اضافه کرد

_شهرزاد خانم… البته برای کار فقط ولی اون گفت شماره تورو بهش بدم

 

اخمی کردم

_خب!؟

 

_هیچی دیگه منم دادم

 

با اخم فقط نگاهش کردم که ادامه داد

_چقدر سخت میگیری بابا!… نه دوست دختر داری‌‌‌… نه دیگه زن داری شل کن سعی کن لذت ببری

 

اخمام بیشتر پیچید تو هم و خواستم حرفی بزنم و تشر برم که سریع به جمله قبلیش اضافه کرد

_زندگی و میگم از زندگی لذت ببری!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Shaghayegh
Shaghayegh
11 ماه قبل

چرا این قسمت انقدر چرت بود

yegan
yegan
11 ماه قبل

واییی شهرزاد کدوم گوهیه دیگهههه ژیلا کم گوه زد به زندگی اینا اینم باید اضافه بشه!!!!
نویسنده جان جدت از این کارا نکن اه

Zahra Ghanbari
Zahra Ghanbari
پاسخ به  yegan
11 ماه قبل

اره له خدا بی خیال

Maryam
Maryam
11 ماه قبل

کاش موضوع دیگه ای باز نشه

🙃...یاس
🙃...یاس
11 ماه قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

Zahra Ghanbari
Zahra Ghanbari
پاسخ به  🙃...یاس
11 ماه قبل

هشتک حمایت به شرطی که خاله فاطی جان پارتا را بیشتر کنی

🙃...یاس
🙃...یاس
پاسخ به  Zahra Ghanbari
11 ماه قبل

😂😂😂😂 عزیزمممم
ولی حمایت کن بی شرط شروط😎😎😎 خوده خاله فاطیو عشق است😎😎😎😎

علوی
علوی
11 ماه قبل

بیا! هی سکوت کن آوا خانم!!
جنس بازار پسند رو زمین نمی‌مونه. البته قبل از آوا این جمله رو باید به خود جاوید گفت.

حالا جالبه تا اینا به خودشون بیان، فرزان دست یه دختره (احتمالاً ژیلا!!) رو بگیره بیاد بگه فامیل، زنم!! زنم، فامیل!

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x