رمان آوای نیاز تو پارت 166 - رمان دونی

 

 

 

به یک باره دستمو گرفت و به عقب هولم داد!

چون توقعش رو نداشتم به عقب کشیده شدم و روی تختش افتادم و آخی گفتم

گیج بودم که تو صورتم خم شد و همین طور که تو صورتم زل زده بود با قیافه ای که هیچ وقت این طوری ندیده بودمش از لای دندونای قفل شدش در گوشم لب زد طوری که ترس به تمام بدنم القا شد و چشمام رو محکم بستم

_سرت و انداختی پایین مثل گاو وارد اتاق من شدی که این چرندیاتو تحویل من بدی

که ی چیکار کردی… چی شده و چه بلایی سر نازنین یگانه ی قلبت آوردی؟

اصلا مگه مهم!؟

بدبخت اون هدفشو زندگیشو به تو اولویت داده حالا اومدی سر این که چی شده چیکار کردم و اِله و بله سر من داد و بیداد میکنی؟!

جِز کیو داری می‌زنی؟

مگه بهت نگفتم خیریه نزدم؟

مگه بهت نگفتم کمکی بهت نمیکنم دارم باهات بازی رو شروع میکنم که خودم بی نصیب نیستم ازش؟

اصلا مگه تو نبودی با چشمای بسته همه چیو قبول کردی حالا چیه؟ چرا هار شدی داد می‌زنی پاچه می‌گیری فکر کردی چه خبره؟!

من بهت گفته بودم هیچ کمکی در کار نیست گفته بودم‌ یا نگفته بودم؟!

 

اشکم داشت در میومد که فکم و با دست گرفت و صورتم و با زور سمت صورت خودش برگردوند… حرکتش باعث شد چشمامو باز کنم

انگار قیافه واقعیش الان دیده میشد… وحشت زده خیره بودم به مردی که تیکه های پازلش و چیده بودم بهم!

 

چشمای بازمو که دید فکم و فشرد و ادامه داد و با پایان هر جملش فشار دستش و بیشتر و بیشتر می‌شد

_آره من برادر جاویدم…

آره اونی که دوستش داری گند زد… گند زد تو کل زندگیم…

آره حالم ازش بهم میخوره دست خودمم نیست…

آره تورو مثل ژیلا میدیدم…

آره همه ی اینا آره ولی یک بار دیگه بیای جلو من بلبل زبونی کنی و روانی و دیوونه ببندی به ریش و قبای من بهت نشون میدم دیوونه روانی ندیدی!

یک بار دیگه موضوع خانواده و برادر کوفت جلو من بیاری آوا خودم خودم با دستای خودم…

با دستای خودممم…

 

دیگه حرفی نمیزد و فقط دندوناش و فشار میداد بهم و از طرفی این قدر فک من و فشار میداد که بغضم شکست اما ول نکرد

می‌فشرد اما نمی‌دونم بالاخره چی شد که ولم کرد و عقب عقب رفت

با دو تا دستاش چنگی بین موهاش زد و شروع به نفسای عمیق کشیدن کرد و انگار سعی داست دوباره حالت ریلکسش و برگردونه

حالتی که پوششی شده بود تا این روی واقعی دیوونشو کسی نبینه

 

 

ترسیده نگاه میکردم به مردی که هیچ کدوم از حالتاش به آدم سالم نمیخورد ولی کم نیاوردم و صاف رو تخت نشستم و همین طور که اشکام صورتم و خیس می‌کرد ادامه لب زدم

_میگم میگم….

تو دیونه ای روانی .

احمق جاوید بچه بود بیماریش دست خودش نبود سوختن پدرت رفتن مادرت تقصیر جاوید نبود اونــــ…

 

 

هوار زد

_وقتی چیزی‌ نمیدونی آوا… خفشو خفشو خفشو خــــفــــشــــو…

 

 

با صدای دادا آخرش ساکت شدم و خیره بهش موندم

احساس میکردم چشماش بغض دار شده که دستی رو صورتش کشید و پشتش و بهم کرد و با صدای آروم تری لب زد

_برو بیرون آوا… حالا!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دودمان
دانلود رمان دودمان قو به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان دودمان قو :   #پیشنهاد ویژه داستان در مورد نوا بلاگر معروفی هست که زندگی عاشقانه ش با کسی که دوستش داشته به هم خورده و برای انتقام زن پدر اون آدم شده. در یک سفر کاری متوجه میشه که خانواده ی گمشده ای در یک روستا داره و در عین حال بطور اتفاقی با عشق

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان

  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد و با مردی درد کشیده و زخم خورده آشنا می

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دختران ربوده شده
دانلود رمان دختران ربوده شده به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاده

      خلاصه رمان دختران ربوده شده :   مردی متولد شده با بیماری “الکسی تایمیا” و دختری آسیب دیده از جامعه کثیف اطرافش، چه ترکیبی خواهند شد برای یه برده داری و اطاعت جاودانه ابدی. در گوشه دیگر مردی تاجر دختران فراری و دختران دزدیده شده و برده هایی که از روی اجبار یا حتی از روی اختیار همگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مجنون تمام قصه ها به صورت pdf کامل از دل آن موسوی

    خلاصه رمان:   همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیب‌ها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آن‌ها می‌شود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کم‌کم احساسی میان این دو نفر شکل می‌گیرد. احساس و عشقی که می‌تواند مرهم برای زخم‌های

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان انار از الناز پاکپور

    خلاصه رمان :       خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته دختری که در نوجوانی به دلیل جدایی پدر و مادر ماندن و مراقبت از پدرش که جانباز روحی جنگ بوده رو انتخاب کرده و شاهد انتحار پدرش بوده و از پسر عمویی که عاشقانه دوستش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nastaran
Nastaran
1 سال قبل

واقعا این فرزان روانیه آوا خیلییی احمقه

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x