رمان آوای نیاز تو پارت 181 - رمان دونی

 

 

 

هنوز نگاهش روم بود و خواستم سوالی که این همه مدت ذهنم و درگیر کرده بود و بپرسم اما باز سوالمو خوردم چون می‌ترسیدم باز با یاد خاطرات حالش بد بشه!

 

_چی میخوای بگی؟

 

_چی؟

 

_میگم چی میخوای بگی این چند روزه خیلی از حرفات و میخوری بگو راحت باش

_نه من…

 

_بگو؟

 

_خب…میترسم حالت باز…

 

سکوت کردم که تو جاش مثل من نشست و لب زد

_خودم انتخاب کردم همه چیو بهت بگم پس هر چی می‌خوای بگو

 

_خب‌‌… خب چرا بین این همه آدم من و انتخاب کردی تا رازتو بهم بگی؟!

 

یکم سکوت کرد و بعد مدتی لب زد

_آدما مثل آتیشن یعنی حداقل تو زندگی من که این جوری بوده… میگم آتیشن چون وقتی خیلی نزدیکشون بری میسوزوننت وقتی خیلی ازشون دور شی سرد میشن پس بهتره همیشه تو حد وسط وایسی اما تو…

 

سکوت شد و خیره تو چشمام لب زد

_تو برام آدم نبودی فرشته بودی یعنی برای من که این طوری بود

 

لبخند رو لبام بزرگ شد و کم کم اون خنده تبدیل شد به قهقه و روبهش لب زدم

_دارم به این فکر میکنم این همه آزار و اذیتت میدم بازم میگی فرشتم

 

هیچی نگفت و سری به چپ و راست تکون داد که ادامه دادم

_والا آلودگی صوتی بودم که تا چند وقت پیش

 

_هنوزم هستی… سوال اصلیت و بپرس!

 

لبم و به دندون گرفتم و با تردید لب زدم

_جاوید میدونه تو… تو برای اون چیکار کردی؟!

 

نگاهش و ازم گرفت و لب زد

_چطور؟

 

_خب آخه آدمی نیست که با دونستن این موضوعات این طوری برخورد ‌کنه و این همه مدت تورو دشمن ببینه ولی یادمه یه بار بهم گفت بعضی چیزا تو گذشتم راز… راز من نیست که به تو بگم پس تلاش بر فهمیدنشونم نکن

 

سکوت شد و نگاه پر استرسی به فرزان کردم که با یادآوری دوباره گذشتش حالش بد نشه و از طرفی استرس داشتم جاوید این داستانارو بدونه و با این حال از برادرش این جوری نفرت داشته باشه اما فرزان بدون این که نگاهم کنه لب زد

_جنازه فرهاد تو انبار تا شب موند

منو جاویدم تا شبم بالا سرش بودیم و می‌ترسیدیم کسی چیزی بفهمه من از همه بیشتر چون دست من به خون آلوده بود نه جاوید با این حال جاوید با این که از من بچه تر بود تنهام نزاشت و تا شب پیشم موند ولی در این میون هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد در آخرم آقابزرگ اومد و مجبور شدیم بیاریمش بالا سر جنازه فرهاد… مطمعن بودم اگه فقط پای من گیر بود همرو خبر دار میکرد اما چون پای جاویدم خواه یا ناخواه گیر میفتاد و نوه عزیزشم اونجا بود اونجارو جوری جمع و جور کرد ‌که انگار از اولم اون انباری نفرین شده اونجا وجود نداشته و دهن خانواده فرهادم با پول بست و تمام

فکر کنم منظور جاوید از راز همون قتل فرهاد باشه اگنه تنها کسی که راز منو میدونه تویی آوا!

 

نفس عمیقی کشیدم که نگاهش و بهم داد

_چرا این قدر آقابزرگ از تو نفرت داشت؟

درک نمیکنم هر دوتون هم تو هم جاوید بچه پسرش بودین دیگه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی

  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اوهام به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

      خلاصه رمان : نیکو توی بیمارستان به هوش میاد در حالی که همه حافظه اش رو از دست داده.. به گفته روانشناس، نیکو از قبل دچار مشکلات روانی بوده و تحت درمان.. نیکو به خونه برمیگرده ولی قتل های زنجیره ایی که اتفاق میوفته، باعث میشه نیکو بخاطر بیاره که……..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گوش ماهی pdf از مدیا خجسته

    خلاصه رمان :       داستان یک عکاس کنجکاو و ماجراجو به نام دنیز می باشد که سعی در هویت یک ماهیگیر دارد ، شخصی که کشف هویتش برای هر کسی سخت است،ماهیگیری که مرموز و به گفته ی دیگران خطرناک ، البته بسیاز جذاب، میان این کشمکش های پرهیجان میفهمد که ماهیگیر خطرناک کسی نیست جز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ناگفته ها pdf از بهاره حسنی

  خلاصه رمان :           داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد، آشنایی او با جوانی در هواپیما و در مورد زندگی خود، این داستان را شکل می دهد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستم به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

      خلاصه رمان :   آمین رستگار، مردی سی ساله و خلبان ایرلاین آلمانیه… به دلیل بیماری پدرش مجبور به برگشتن به ایران میشه تا به شغل خانوادگیشون سر و سامون بده اما آشناییش با کارمند شرکت پدرش، سوگل، همه چیز رو به هم می‌ریزه! دختر جوونی که مورد آزار از سمت همسر معتادش واقع شده و طی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر مجازی به صورت pdf کامل از سوزان _ م

    خلاصه رمان:   تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی می‌گذره. نوجوونی که غرق فضای مجازی شده و از دنیای حال فارغ.. حالا نتیجه‌ی این روند زندگی چی میشه؟ داشتن این همه دوست مجازی با زندگیش چیکار میکنه؟! اعتماد هایی که کرده جوابش چیه؟! دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علوی
علوی
1 سال قبل

جمله آخرش سوال منم هست. گرچه یه جواب کوتاه براش دارم. شاید شاید داستان تفاوت ظاهری دو تا برادر بوده. جاوید انگار خیلی بیشتر شبیه خود بابابزرگه است

مدافع حقوق فرزان
مدافع حقوق فرزان
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

شاید اما این دلیل کافی ای نیست تو الان فک کن دوتا بچه داری خب مسلما دوتاشونو مثل هم دوست داری اخه از گوشت و خون خودتن نمیشه که یکیو ول کنی فقط به یکی محبت کنی…..🤷🏻‍♀️😐

علوی
علوی
پاسخ به  مدافع حقوق فرزان
1 سال قبل

خوب بابابزرگه مسلماً من نیست!!
همین دوتا تحفه‌ای که تربیت کرده رو ببینید! جاوید و ژیلا! کدوم تعادل روانی داره؟؟ یا سبک اینکه اینا رو به زور چپوند زیر یه سقف، رشوه بده به پسره که بیا دختره رو بگیر.
این خودش عدم تعادل روانی داره مسلماً. وگرنه آدم عاقل پسر خودش رو به خاطر یه تمرد یا ازدواج اشتباه از دید خودش چنان رها نمی‌کنه که به خاطر نداشتن خرج عمل بچه‌اش دست به خودسوزی بزنه! یا یتیم‌های پسرش رو از مادرشون جدا کنه.

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x