نفس در سینه اش حبس شد.

لحظه ای رستا حساب برد….

آب دهان فرو داد.

-نکردیم…. یعنی سکس نداشتیم…!!!

 

 

سایه با حرص و عصبانیت نگاهش کرد.

-یعنی رستا خاک تو سرت که عرضه اینم نداشتی…!!! اصلا اون امیر دیوونه چطوری تونست ازت بگذره…؟!

 

 

رستا نفسش را آزاد کرد.

-یه شورت لامبادا سفید پوشیدم با پیرهن مردونش… تازه دکمه های روی سینه رو براش باز گذاشته بودم اما لامصب فقط نگاه کرد و بعدشم اب دهنش رو فرو داد… خودش رو هم پرت کرد تو حموم…!!!

 

 

سایه ابرو بالا انداخت

-دوش آب سرد…؟!

 

رستا سر تکان داد.

 

 

 

شلیک خنده سایه هوا رفت.

-ازش خوشم میاد دله نیست اما تو هم اونجور که باید سعی نکردی…؟!

 

 

رستا چینی به دماغش داد…

-دیگه چطور بهش می گفتم … مستقیم و غیرمستقیم بهش نشون دادم… لامصب نم پس نداد….!!!

 

 

خواست ان تجربه دو نفره را بازگو کند اما توی زبانش نچرخید حتی خودش هم از حرکت امیریل خوشش آمده بود که یک جورایی به او و مادرش احترام گذاشته بود.

 

 

سایه نگاه به ساعت کرد…

-بعد از ظهر تولد داریم و زود باید بریم اما….

 

 

نگاه جدی اش را به رستا دوخت.

-اگه امیرو واقعا دوست داری باید در حینی که براش دون می پاشی به همون نسبت هم بهش بی توجه باشی تا اون دنبالت بیفته…!!!

 

#پست۱۷۳

 

 

 

رستا لب برچید.

-فعلا باهاش قهرم، باید بیاد منتم و بکشه تا آشتی کنم…!!!

 

 

سایه ابرو بالا برد.

-دیگه تا این حد منت کش نیست منتهی از دل درآوردنش خشن و زوریه…!!!

 

 

رستا از جایش بلند شد.

-ببین من میرم به مامان ستاره سر بزنم و ناهارم اونجا چترشم، میای…؟!

 

-به نظرت میشه نه گفت…! نه تو حوصله آشپزی داری نه من…. چتر شدن بهترین گزینه اس…!!!

 

 

****

 

-اولین سفر دو نفره خوش گذشت…؟!

 

 

امیر نگاه جدی به عماد کرد اما در اصل داشت سعی می کرد ظاهر سختش را حفظ کند وگرنه داشت جان می داد تا یکبار دیگر دلبرک شیرینش را لمس کند…

 

ان تجربه لمس و سکسی که داشتند تا به ابد در ذهن و قلبش حک میشد ولی کاش دوباره تکرارش کند…

 

-کدوم سفر دو نفره ای که بیچاره همش تو خونه بود و من دنبال کار و ماموریتم…؟!!!

 

 

عماد متعجب گفت: خب یه دو روز بیشتر می موندی و باهم خوش می گذروندین…!!! بهترین فرصت برای در کنار هم بودن رو از دست دادی امیر…!!!

 

 

امیر پوزخند زد.

شناخت…!!!

اگر دل به دل ان وروجک می داد الان دیگر نمی توانست شبها را حتی تنها بخوابد…؟!

 

یک بار افسارش را دست او داد و کاری کرد که الان در هر ساعت از روز فکرش سمت او و تب داغ تندی که بهش دچار شده بود، بیفتد…!!!

 

 

-وقت واسه در کنار هم بودن، هست اما مهم ماموریت بود که با موفقیت به پایان رسید… هم محموله ها ضبط شدن هم کله گنده هاشون دستگیر…!!!

 

 

عماد نگاه پر شیطنتی بهش کرد.

-ماموریتی که میگی با موفقیت پیش رفته از پا قدم خوش یمن زنت بوده….!!!

 

#پست۱۷۴

 

 

امیریل با اخم نگاهش می کند که عماد دستان را به نشانه تسلیم بالا می برد.

-غلط کردم… اینجور نگاه نکن، خوف کردم…!

 

 

امیر دوست داشت زبانش را از حلقش بیرون بکشد.

آدم توضیح دادن نبود.

رستا خط قرمزش بود و احساسش به ان دلبرک چموش همه زندگی اش…!!!

 

-پرونده ای که دستت دادم به کجا رسید…؟!

 

 

ابروهای عماد بالا رفت.

امیر استاد بحث عوض کردن بود.

-فعلا مظنون گم و گور شده… اونجور که من تحقیق کردم، رفته تو یه سوراخ موشی و جرات بیرون اومدن نداره… باید براش تله بزاریم…!!!

 

 

امیر یل به فکر فرو رفت.

نمی گذاشت ان مردک کلاش قسر در برود و حتما دستگیرش می کرد.

 

-هرکاری می دونی درسته انجام بده و اونوقته که بعدش به التماس بیفته…!!!

 

 

عماد به فکر فرو می رود.

-چرا اینقدر گیر انداختن اون مرد برات مهمه…؟!

 

 

دست امیر از حرص مشت می شود.

-فهمیدنش اینقدر سخته که سر آدمای بدبختی که آرزوی داشتن یه خونه رو دارن و اونوقت به جای خونه دار شدن، متوجه میشن که تموم پول و پس اندازشون هم رفته…!!!

 

 

-اون رو که می دونم ولی اینکه کی باعث تشدید این حرص تو وجودت شده رو نمی دونم…!!!

 

امیر یل بلند شد.

-فرد خاصی نیست، کار و وظیفه من ایجاب می کنه که مجرم رو گیر بندازم… من فقط دارم به وظیفه ام عمل می کنم…!!!

 

عماد سری به تایید تکان داد و جوابی برای درستی حرف های امیر نداشت…

 

امیر تا خواست با با عماد خداحافظی کند، صدای پیامک گوشی اش بلند شد.

گوشی را از جیبش بیرون کشید و با دیدن پیامی از طرف رستا ان را سریع باز کرد…

-مرتیکه خر…!!!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۴ / ۵. شمارش آرا ۱۵۶

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شهر بی شهرزاد

    خلاصه رمان:         یه دختر هفده‌ساله‌ بودم که یتیم شدم، به مردی پناه آوردم که پدرم همیشه از مردونگیش حرف میزد. عاشقش‌شدم ، اما اون فکر کرد بهش خیانت کردم و رفتارهاش کلا تغییر کرد و شروع به آزار دادنم کرد حالا من باردار بودم و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طرار pdf از فاطمه غفرانی

  خلاصه رمان:         رمان طرار روایت‌گر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوهر آهو خانم

  خلاصه رمان :           شوهر آهو خانم نام رمانی اثر علی محمد افغانی است . مضمون اساسی این رمان توصیف وضع اندوه بار زنان ایرانی و نکوهش از آئین چند همسری است. در این رمان مناسبات خانوادگی و ضوابط احساسی و عاطفی مرتبط بدان بازنمایی شده است. این کتاب جایزه بهترین رمان سال را از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان او دوستم نداشت pdf از پری ۶۳

  خلاصه رمان :   زندگی ده ساله ی صنم دچار روزمرگی و تکرار شده. کاهش اعتماد به نفس ، شک و تردید و بیماری این زندگی را به مرز باریکی بین شک و یقین می رساند. صنم برای رسیدن به ارزشهای ذاتی خود، راه سخت و پرتشنجی در پیش گرفته !     پایان خوش     به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار

    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو پرت می‌کنه، اصلا اون چیزی نیست که نشون می‌ده. نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر زیبا pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره دیدن کسی که فراموشش کرده بودم …آره من سخت ترین کار دنیا رو انجام داده بودم… کسی رو فراموش کرده بودم که اسمش قسم راستم بود… کسی که خودش اومده بود تو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ساجده
ساجده
29 روز قبل

کاش منم شوهر داشتم
از هیچی شانس نیاوردم تو این دنیا

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x