رمان تارگت پارت 247

4
(4)

 

 

 

 

مگه اون تو تک تک لحظات این دو سه هفته که من بارها تا مرز جنون و نابودی و به پوچی رسیدن رفتم و حتی برای خودم وسیله خودکشی خریدم.. دلش برام سوخت؟ مگه دلش برای التماس ها و خواهش و تمناهای من که گفتم این انتقام کوفتی به خاطر هرچی که هست تا همینجا تمومش کنه و دیگه دست از سرم برداره سوخت که حالا من بخوام به احساس ترحمم بال و پر بدم.

نه… ترحمی در کار نبود.. برعکس.. هرچی هم سرش می اومد حقش بود.. خیلی بدتر از کتک خوردن تو یه دعوا حقش بود و من.. نه می تونستم نه می خواستم که بهش کمک کنم.

واسه همین چند قدم دیگه عقب عقب رفتم که همون لحظه نگاه میران.. وسط درگیریش با اون سه تا به سمت من برگشت و وقتی دید به جای رفتن سمت ماشینش.. دارم آروم آروم دور می شم تا خودم و به خیابون برسونم.. با بهت و حیرت بهم زل زد و حتی دیگه دستشم برای زد و خورد بالا نرفت.

همین چند ثانیه واسه اونا کافی بود تا پرتش کنن روی زمین و با لگداشون به جونش بیفتن! منم دیگه نموندم تا بیشتر از این شاهد همچین صحنه ای باشم.

روم و برگردوندم و با قدم های بلند رفتم سمت خیابون و با همون اضطرابی که به جونم افتاده بود و نفس هایی که به زور می رفت و می اومد.. انقدر دستم و برای ماشینایی که از جلوم رد می شدن تکون دادم تا بالاخره یه تاکسی برام نگه داشت.

خواستم بلافاصله سوار بشم و سریع دور بشم از اینجا که یه لحظه.. نفهمیدم دقیقاً از کدوم ارگان بدنم دستور گرفتم که روم و برگردوندم سمت چند تا مردی که جلوی یه مغازه وایستاده بودن و داشتن حرف می زدن و با تکون دست ازشون خواستم به من نگاه کنن و وقتی توجهشون جلب شد با دستم به مسیری که ازش اومدم اشاره کردم و صدام و بردم بالا:

– تو اون کوچه دعوا شده!

گفتم و بلافاصله پشیمون شدم.. چون اون چند نفر سریع دوییدن و رفتن همون سمت و احتمالاً تا چند دقیقه دیگه دعوا تموم می شد و میرانم می نشست تو ماشینش و راه می افتاد.

یه جورایی با دست خودم.. گور خودم و کندم.. چون میران حتی اگه چشمش و رو بی خبر رفتنم از اون جشن می بست.. محال بود سر گوش نکردن به حرفش و فرار کردن از این مهلکه کوتاه بیاد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

واسه همین دیگه وقت و تلف نکردم و نشستم تو تاکسی و با همون هول و استرسی که همه جونم و درگیر کرده بود زیر لب به خودم غر زدم:

– خاک بر سرت درین.. خاک بر سرت که انقدر بی خاصیت و بی دل و جرات و احمقی! حالا بشین و ببین تلافی این کارت و چه جوری سرت در میاره.

*

– درین؟ می شنوی؟

با صدای آفرین گوشیم و از حالت اسپیکر درآوردم و چسبوندم به گوشم و جلوی آینه اتاق تعویض لباسمون وایستادم واسه مرتب کردن شال روی سرم:

– جانم؟ چی گفتی؟ داشتم لباس می پوشیدم!

– می گم شاید دیگه بیخیال شده!

نفس درمونده ام بیرون فرستادم و نشستم رو صندلی..

– مگه می شه؟ به همین راحتی؟ اونم وقتی کارش هر روز و هر شب تهدید کردن بودن.. یهو بدون اینکه چیزی بگه بیخیال شه؟

– حالا مگه دلت براش تنگ شده که انقدر نگرانی؟

– خل شدی؟ معلومه که نه! ولی وقتی پنج روز از اون شب گذشته و هیچ خبری ازش نیست.. یعنی یه چیزی این وسط مشکوکه و من نمی تونم دلم و به بیخیال شدنش خوش کنم!

– بابا انقدر بدبین نباش..

– اگه بخوام خوش بین باشم باید به چی فکر کنم؟ به جز بیخیال شدن میران.. چون همچین چیزی محاله.

– مثلاً شاید اون شب تو اون دعوا سرش به یه جایی خورده و سقط شده.. یا نه.. اگه زیادی دلرحمی و راضی به مرگش نیستی.. به این فکر کن که رفته تو کما و خلاصه یه بلایی سرش اومده که حالا حالاها از بیمارستان مرخص نمی شه. هوم؟

– دیگه چرت و پرت نگو! وسط جنگ با توپ و تفنگ نبود که.. یه دعوای خیابونی ساده بود.

تو دلم ادامه دادم:

«که اونم خودم نذاشتم به جاهای باریک کشیده بشه و چند نفر و فرستادم تا از هم سواشون کنن!»

– خب پس.. به این فکر کن که شاید همون شب دوست دختر سابقش یه چیزی بهش گفته.. انگولکش کرده.. اینم دیده از تو آبی براش گرم نمی شه رفته سراغ همون.

این چیزی بود که خودمم تو این مدت زیاد بهش فکر کرده بودم.. ولی هربار که یاد نگاه های پر از خشم و نفرت میران به اون دختره می افتم. این فرضیه باطل می شد.

درسته که میران یه جوری با من رفتار می کرد که انگار دشمن خونیشم و خودشم گفت به قصد انتقام جلو اومده ولی.. هیچ وقت تا حالا همچین نگاهی به سمتم نداشت.

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رضا
رضا
1 سال قبل

چقد پارتا کوتاهن ۲خط می‌نویسی میری تا هفته ی بعد

پانی
پانی
1 سال قبل

ای وای میران کوشته شود

Ella
Ella
پاسخ به  پانی
1 سال قبل

😂 😂

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x