رمان تارگت پارت 250 - رمان دونی

 

 

 

 

ماموره برگشت سمتش و تشر زد:

– شما هم درست صحبت کن.. شاکی هستی درست ولی حالا که ما رو مامور انجام این کار کردی چند لحظه ساکت بمون تا کارمون و انجام بدیم.

– چشم.. ولی تو رو هرکی می پرستید گول اشک و آه این و نخورید. من با جون کندن آدرسش و پیدا کردم و تا رد و نشون زنم و نده بیخیالش نمی شم!

ماموره رو به من گفت:

– این آقا مدعی شده که خانومش چند وقتی که اینجا مشغول کار بوده با شما زندگی می کرده و از طریق خط شما با شوهرش در ارتباط بوده. شما قبول دارید؟

سرم و تند تند به چپ و راست تکون دادم و گفتم:

– با من زندگی نمی کرد.. اینجا.. اینجا همکارم بود..

سریع روم و به سمت سمیع و اون یکی همکارم که فقط تماشاچی بودن چرخوندم و عاجزانه لب زدم:

– یادتون نیست؟ اسمش شکوفه شعبانی بود.. یه مدت اینجا کار کرد و بعد اصلاً نفهمیدیم چرا یهو بی خبر گذاشت رفت..

سمیع پوف کلافه ای کشید و رو به ماموری که منتظر تاییدش بود گفت:

– بله یه خانومی با این اسم یه مدت اینجا کار کردن و بعد بدون اینکه خبر بدن یا بیان برای تسویه حساب رفت و دیگه پیداشون نشد!

– خب شما.. نرفتید پی آدرسی که توی قرارداد براتون نوشته بود؟ پیگیر نشدید که چرا دیگه نمیاد؟

سمیع یه کم فکر کرد و جواب داد:

– اگه درست یادم باشه.. ایشون از شهرستان اومده بود.. تو تهران جایی و نداشت. از اونجایی که به صورت شیفتی هم تو هتل و هم تو رستوران کار می کرد.. رئیس هتل رضایت داده بودن که همینجا بمونه.

از حرف سمیع جرات گرفتم و رو به ماموره با درموندگی لب زدم:

– دیدید راست گفتم؟ به خدا با من زندگی نمی کرد.. همه بچه ها شاهدن که.. شبا همینجا می موند.

– ولی قبول دارید که با گوشی و خط شما به شوهرش زنگ می زد؟

نفسی گرفتم و با شرمندگی سرم و به تایید تکون دادم:

– به من گفت شوهرش گوشیش و شکونده.. ازم خواهش کرد این اجازه رو بهش بدم منم دادم.. از کجا باید می فهمیدم ته این کار مثلاً خیرخواهانه ام اینجوری برام دردسر درست می شه و.. همه کازه کوزه ها سر من می شکنه.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شعبانی بازم نتونست تحمل کنه و یه قدم جلو اومد:

– با این مردک دست به یکی کردی که من و بپیچونی؟ خود شکوفه چند بار پای تلفن به من گفت که با تو زندگی می کنه.. حالا که دیدی هوا پسه داری می زنی زیرش؟

روش و برگردوند سمت ماموره و ادامه داد:

– من که عکس پرینت گرفته شده اس ام اسایی که از خط همین خانوم برام فرستاده بود هم تحویل دادم.. پس چرا دستگیرش نمی کنید. از خودم در نیاوردم که.. والا بلا زنم خودش گفت با این خانوم زندگی می کنه!

چشمام گرد شد و با ناباوری زل زدم بهش.. بعید می دونستم این آدم به دروغ همچین حرفی زد که فقط من و متهم کرده باشه.

پس.. پس با این حساب.. اون دختر بیشعور عوضی.. جدی جدی به شوهرش همچین حرفی زده؟

چرا؟ وقتی می خواست یه غلطی بکنه و با دستای خودش یه گندی به زندگیش بزنه و بعدشم فرار کنه جایی که دست کسی بهش نرسه.. چرا پای من و کشید وسط؟

– به خدا… به خدا دروغه.. اصلاً… تا حالا یه بارم پاش به خونه من باز نشده.. همیشه همینجا بود.. هرشب همینجا می خوابید. می تونید از همکارام بپرسید.. یا همین آقای سمیع شاهده که…

سمیع سریع یه قدم عقب رفت و با بی حوصلگی گفت:

– من شاهد چیزی نمی شم خانوم. به اندازه کافی گند خورده به آبرو حیثیت این رستوران با خبط و خطای شما.. دیگه پای من و به عنوان شاهد جایی نکشونید.. در ضمن.. من که بیست و چهار ساعته اینجا نبودم.. از کجا باید مطمئن باشم هر شب تو هتل می موند و جای دیگه نمی رفت؟ بعدشم.. یکی دوبار هم خودم دیدم.. هم به گوشم رسیده که شب از هتل رفته و صبح فرداش برگشته. دیگه کجا رفته و شب پیش کی مونده رو خدا می دونه!

تا اون لحظه انقدر عمیق معنای بی پناهی و تنهایی رو لمس نکرده بودم. حتی وقتی میران اون بلاها رو سرم آورد این خلاء تو وجودم تا این حد پررنگ نبود.

ولی حالا.. حتی صاحبکارم هم.. وسط این معضلی که می تونست یه دردسر بزرگ برام به وجود بیاره و پام و به کلانتری.. یا حتی بازداشتگاه بکشونه.. به جای اینکه پشت من دربیاد.. از سر کینه و عقده و نفرت بی دلیلی که همیشه نسبت به من داشت.. این شکلی زیر پام و خالی کرد که با کله زمین بخورم.

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه

    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه رمان تازه‌ست. یلدای ما با تمام خامی‌ها و بی‌تجربگی وارد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بانوی قصه pdf از الناز پاکپور

  خلاصه رمان :                 همراز خواهری داشته که بخاطر خیانت شوهر خواهرش و جبروت خانواده شوهر میمیره .. حالا سالها از اون زمان گذشته و همراز در تلاش تا بچه های خواهرش را از جبروت اون خانواده رها کنه .. در این راه عموی بچه ها مقابلش قرار میگیره . دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هتل ماهی
دانلود رمان هتل ماهی به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

    خلاصه رمان هتل ماهی :   فارا و فاطیما که پدر و مادرش رو توی تصادف از دست دادن، تحت سرپرستی دو خاله و تک دایی خودشون بزرگ شدن..  حالا با فوت فاطیما، فارا به تهران میاد ولی مرگ فاطیما طبیعی نبوده و به قتل رسیده.. قاتل کسی نیست جز…………     به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهره اعتماد

    خلاصه رمان :     هدی همت کارش با همه دخترای این سرزمین فرق داره، اون یه نصاب داربست حرفه ایه که با پسر عموش یه شرکت ساختمانی دارن به نام داربست همت ! هدی تمام سعی‌اش رو داره میکنه تا از سایه نحس گذشته ای که مادر و پدرش رو ازش گرفته بیرون بیاد و به گذشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

  دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه خلاصه رمان:   از گلوی من بغضی خفه بیرون می زند… از دست های تو ، روی گلوی من دردی کهنه… گلوگاه سد نفس های من است… و پناه تو چاره این درد… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گناهکاران ابدی جلد اول به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاد

    #گناهکاران_ابدی ( #جلداول) #شوهر_هیولا ( #جلددوم )       خلاصه رمان :   من گناهکارم، تو گناهکاری، همه ما به نوبه خود در این گناه، گناهکاریم من بدم، تو بدی، همه ما بد بودیم تا گناهکار باشیم، تا گناهکار بمانیم، تا ابد ‌و کلمات ناقص میمانند چون من جفا دیدم تو کینه به دل گرفتی و او

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آسمان
آسمان
1 سال قبل

عاشقای رومان برید داخل گوگل سرچ کنید رومان عاشقانه پی دی اف دانلود کنید راحت رومان بخونید چه کاریه خودتونو معتل ای رومان کردید🤌🏻والا

پانی
پانی
1 سال قبل
پاسخ به  آسمان

تو دانلود کردی؟ من پیداش نکردم

آسمان
آسمان
1 سال قبل

نویسنده محترم چرا انقدر ناز داری خوشت اومده ها همه دارن با عجز ازت خواهش میکنن این رومان مسخره اتو بیشتر کنی اصلا دیگه همین دوتا پارتم نزار این همه رومان هست میرن یکی دیگه میخونن بچه ها مسخره

یسنا
یسنا
1 سال قبل

نویسنده محترم لطفاً این دیالوگ رو زودتر تمام کن و پلان بعدی رو شروع کن، دراز گویی خسته کننده است ، نمیتونی پارت رو کمی بلند تر بگذاری؟

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x