رمان تارگت پارت 334

3.7
(3)

 

 

 

 

– روز اول ترم گرفتی خوابیدی؟

با دو تا انگشت چشمام و که دیگه حتی انگیزه ای برای آرایش کردنشون نداشتم مالیدم و لب زدم:

– دیشب نخوابیدم.. الآنم به زور این جا نشستم.

– کلی دانشجوی جدید اومده..

سرش و نزدیک تر کرد و با موذی گری لب زد:

– چشم بچرخون یه کم فیض ببر!

– حوصله ندارم مائده..

– واه واه! چرا مثلاً؟ چون آفرین نیست حوصله ات ته کشید؟

شنیدن اسم آفرین غم تمام عالم و یه جا به قلبم سرازیر کرد.. چقدر تو این روزای پر از کلافگی.. حضورش و توی زندگیم لازم داشتم..

ولی از همین تماس های گاه و بی گاهمون می فهمیدم که اونم اوضاعش خیلی عالی نیست و من دوست نداشتم با صحبت کردن از مشکلاتم داغ دلش و بیشتر کنم.. واسه همین هرچی می پرسید درباره خودم و رابطه ام با میران سر بالا جواب می دادم و یه جوری می پیچوندمش.. تا به وقتش که برگرده و بشینم سیر تا پیاز ماجرا رو براش تعریف کنم..

هرچند که می دونستم دو تا شاخ بزرگ روی سرش سبز می شه.. چون تو مخیله اش هم نمی گنجید که تو یه زمان کم این همه اتفاق افتاده باشه و صد در صد.. یه دلخوری عمیق بابت پنهون کاری من.. سر ماجرای کوروش و انتقامم از میران.. پیش روم بود!

– خبر نداری کی میاد؟

نفس عمیقی کشیدم و در جواب مائده لب زدم:

– نه.. فعلاً که این ترم و مرخصی گرفته.. حالا تا ترم بعد.. شاید برگرده!

– دیگه من که اون موقع نیستم.. تو هم ترم آخرته دیگه نه؟

سرم و بی حوصله به تایید تکون دادم که همون موقع.. غزاله.. که دوست صمیمی مائده بود وارد کلاس شد و مائده هم با صدای جیغ جیغوش به استقبالش رفت و خوشبختانه از همون اول گرم صحبت شدن و مائده دیگه دست از سر من برداشت.

تقصیری هم نداشت.. نمی تونست درک کنه که من تو چه حال و روزی ام و تو چه باتلاقی دارم دست و پا می زنم که دیگه حتی حوصله چند جمله مکالمه ساده رو هم ندارم.

 

 

 

 

 

 

خسته بودم.. خسته روحی.. انقدری که منم خواستم مثل آفرین این ترم و مرخصی بگیرم تا شاید بتونم خودم و پیدا کنم..

ولی وقتی به یک ماه سگ دو زدنم واسه پیدا کردن کار و نتیجه نگرفتن فکر کردم.. پشیمون شدم! هرجا می رفتم که یه کم میزان حقوقش از جاهای دیگه بالاتر بود و می شد که به یه دردم بخوره.. نیروی تمام وقت نیاز داشتن و من به خاطر کلاس های دانشگاهم نمی تونستم برم.

این ترم.. ترم آخرم بود و باید هرچی واحد مونده بود برمی داشتم.. واسه همین دیگه نتونستم مثل ترم های قبل کلاس هام و با میل خودم تو یه ساعت هایی بردارم که به کارم لطمه نخوره..

اگرم بی خیال این ترم می شدم و می رفتم سر همون کارها.. دوباره برای ترم بعدی.. کارم به مشکل می خورد و باید از اول دنبال یه کار جدید می گشتم.

واسه همین ترجیح دادم.. علی رغم همه خستگی ها و بی انگیزگی ها.. بیام دانشگاه تا بالاخره این درس و تموم کنم.. شاید با مدرکم بتونم یه کار بهتر پیدا کنم!

فقط باید سه چهار ماه با پولی که کوروش به عنوان باقی مونده سهمم برام تو بانک گذاشته بود سر می کردم.. واسه بعدش هم خدا بزرگ بود.

نفسی گرفتم و ذهنم رفت سمت یک ماه پیش.. اصلاً نفهمیدم این یک ماه چه جوری گذشت.. ولی تقریباً همون جوری پیش رفت که می خواستم..

قرارداد و پولای داییم و بهش پس دادم.. در جواب سوالای پشت سر همشون که می خواستن بدونن من اون آدم و از کجا می شناسم و این قرارداد دست من چی کار داره.. حرف خاصی نزدم و تا جایی که تونستم پیچوندمشون تا مجبور به توضیح حقایقی که اصلاً دلم نمی خواست پیش زن داییم فاش بشه تا بعد از اون به گوش کل فامیل داشته و نداشته امون برسه.. نباشم!

ولی تاکید کردم که این پولا رو فقط با این شرط بهتون پس می دم که برای همیشه.. پاتون و از زندگی من بیرون بکشید و یادتون بره.. یه خواهرزاده ای داشتید.. نه تو مشکلاتم سراغتون میام و نه تو مشکلاتتون سراغ من بیاید. بذارید همه چیز همین جا تموم بشه قبل از این که دشمن هم بشیم و بخوایم تا آخر عمر با هم بجنگیم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 3.9 (7)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
🙃...یاس
🙃...یاس
10 ماه قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x