رمان تارگت پارت 363

4
(4)

 

 

 

 

 

شاید این جوری چند ماه از زندگی و کاری که می خواستم با جدیت بیشتری دنبالش بگردم عقب می افتادم.. ولی دیگه چاره ای نبود..

ضمن این که کوروش هم این روزا مدام حرف از برگشتن می زد و می خواست با پولش همین جا یه کاری راه بندازه و منم ببره پیش خودش.. برای همین.. دیگه دغدغه کار پیدا کردنم نداشتم و با خیال راحت تری می تونستم درسام و بخونم..

تو همین فکرا بودم و داشتم هی دلایل منطقی برای تصمیمم ردیف می کردم که در اتاق استاد جهانگیری باز شد و یکی از دخترا که انگار خیلی عجله داشت زودتر از بقیه خودش و انداخت تو اتاق و کفر همه رو درآورد..

چون استاد یه نفر بیشتر تو اتاقش راه نمی داد.. ما بازم باید همین جا منتظر می موندیم تا کار اون دختره تموم بشه و نوبتی بریم تو.

ولی در اتاق هنوز بسته نشده بود که یه نفر دیگه از توش بیرون اومد و من به خیال این که به جای این یه نفر می تونم برم داخل یه قدم به جلو برداشتم که با استاد علی عسگری چشم تو چشم شدم.

با دیدن من ابروهاش پرید بالا و در اتاق و پشت سرش بست.. منم سرم و پایین انداختم و آروم سلام دادم که برعکس من با صدای بلند جوابم و داد و صبح بخیر گفت.

یه ماه از روزی که حرفاش و شنیده بودم می گذشت و تو این یه ماه.. برخورد خاصی با هم نداشتیم.. اون دو سه جلسه ای هم که توی کلاسش بودم.. طبق قولی که بهم داده بود.. رفتارش با من هیچ فرقی با بقیه دانشجوها نداشت و کاری نکرد تا هی بخوام دلایل کارش و برای خودم بشکافم!

اما حالا.. این نگاه زیادی خیره.. این مکث طولانیش بعد از سلام صبح بخیر و این که راضی نمی شد از سر راهم کنار بره.. فرق می کرد با رفتار یه ماه اخیرش.. که مجبورم کرد سرم و بالا بگیرم و خیره اش بشم.

 

 

 

 

 

 

نگاه من و که دید با اشاره سر ازم خواست دنبالش برم و منم به ناچار.. بعد از نیم نگاهی به اون یکی دختره که با تکیه به دیوار سرش تو گوشی بود.. دنبالش راه افتادم و از پله ها پایین رفتم.. تا این که تو پاگرد وایستاد و روش و به سمتم برگردوند..

– این جا چی کار می کنی؟ امتحان داری؟

– بله!

– خب چرا نمی ری سر جلسه؟!

– یه کاری با.. استاد جهانگیری داشتم.

– چه کاری؟

جوری زل زدم تو چشماش.. تا یه کم بهش بربخوره و بفهمه دیگه زیادی داره سوال می پرسه.. ولی متوجه حرف توی نگاهم نشد که همچنان مصرانه منتظر توضیحم بود.

شایدم خودش حدس زده بود این جا چی کار می کنم و حالا می خواست مطمئن بشه که منم برای تلف نشدن وقت گفتم:

– اومدم درسم و حذف کنم!

– واسه چی؟

– چون هیچی نخوندم.. برم سر امتحانم برگه رو سفید می دم. در هر صورت مشروطم.. پس حذفش می کنم که ترم بعد بتونم بردارم.

– مگه ترم آخر نیستی تو؟

– چرا ولی.. فقط این درس نیست که نمی تونم پاسش کنم. چند تا درس دیگه هم می خوام حذف کنم که همه رو ترم بعد بردارم.

– دیوونه شدی؟ پس سه ماه الکی اومدی نشستی سر کلاس؟!

حرصم گرفت از این که دوباره داشت پاش و فراتر از رابطه استاد دانشجویی می ذاشت و منم با عصبانیت گفتم:

– استاد علی عسگری.. شما تو شرایط من نیستید.. پس اجازه بدید خودم تصمیم بگیرم و مطمئن باشید انقدری بهش فکر کردم که رو درستیش شک نداشته باشم!

روی کلمه «استاد» زیادی تاکید کردم.. تا بفهمه جایگاهش و.. ولی انگار امروز.. هیچی رو این آدم اثر نداشت که خونسردانه گفت:

– می دونم شرایطت اوکی نیست. ولی کجای این تصمیم که تو بیخودی سه ماه از وقتت و حروم کنی و بعد دوباره برای ترم جدید وقت و پول و انرژی صرف کنی عاقلانه و منطقیه؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۱۰۸۰۱ ۲۲۲۲۲۸

دانلود رمان مخمصه باران 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     داستان زندگی باران دختری 18 ساله ای را روایت میکند که به دلیل بارداری اش از فردین و برای پاک کردن این بی آبرویی، قصد خودکشی دارد که توسط آیهان نجات پیدا میکند…..
IMG 20230128 233719 6922 scaled

دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۷ ۱۶۲۱۴۷۷۳۵

دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی…
IMG 20211208 091030 865 scaled

دانلود رمان اسیر مشت بسته 0 (0)

3 دیدگاه
  دانلود رمان اسیر مشت بسته 🤍خلاصه: قصه دوتا راوی داره مهرناز زنی خودساخته که از همسر اولش به دلیل خیانت جدا شده و پنج سال به تنهایی از پسربیمارش مراقبت کرده….   هامین مردی که به دلیل یک سری اختلاف با خانواده ش و دختری که دوستش داشته و…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۵۳۰۲۵۷

دانلود رمان ارتعاش pdf از مرضیه اخوان نژاد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی میبینه.! در حالیکه گروهی در حال تیراندازی بودن. و اون دختر از مهلکه نجات میده.   آیسان دارای گذشته ای عجیب و تلخ است و…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۰ ۲۰۴۷۵۲۱۰۲

دانلود رمان ملت عشق pdf از الیف شافاک 4 (1)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان: عشق نوعی میلاد است. اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم که «پیش از عشق» بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشته‌ایم. اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که می‌توانی به خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است! باید چندان تغییر…
IMG ۲۰۲۱۱۰۰۶ ۱۷۰۶۰۹

دانلود رمان شهر بی شهرزاد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         یه دختر هفده‌ساله‌ بودم که یتیم شدم، به مردی پناه آوردم که پدرم همیشه از مردونگیش حرف میزد. عاشقش‌شدم ، اما اون فکر کرد بهش خیانت کردم و رفتارهاش کلا تغییر کرد و شروع به آزار دادنم کرد حالا من باردار بودم…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۸ ۲۳۱۵۴۲۲۵۱

دانلود رمان عزرایل pdf از مرضیه اخوان نژاد 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   {جلد دوم}{جلد اول ارتعاش}     سه سال از پرونده ارتعاش میگذرد و آیسان همراه حامی (آرکا) و هستی در روستایی مخفیانه زندگی میکنند، تا اینکه طی یک تماسی از طرف مافوق حامی، حامی ناچار به ترک روستا و راهی تهران میشود. به امید دستگیری…
IMG 20230123 235654 617

دانلود رمان التهاب 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     گلناز، دختری که برای کار وارد یک شرکت ساختمانی می‌شود، اما به‌ واسطهٔ یک کینه و دشمنی، به جرم رابطه با صاحب شرکت کارش به کلانتری می‌کشد…      
InShot ۲۰۲۳۰۴۲۱ ۱۷۱۹۲۰۰۳۸

دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین…
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
10 ماه قبل

راست میگه

الهه
الهه
10 ماه قبل

رمان ۱۴۱۱روهم بزاااررید لطفنن

علوی
علوی
10 ماه قبل

این استاده هم همیشه استدلالات منو داره.
امتحان بده بلکه هم قبول شدی! نشدی ترم بعد بگیر، این حذف کردن آخر ترم خیلی خیلی مسخره است

پریوش
پریوش
10 ماه قبل

یاسی کجای توواقعادیگ حتی واس خوندن رمان هم نمیای🙂🙂🙂

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x