رمان تاوان پارت 52 - رمان دونی

 

 

 

_یعنی خاک بر سرمون که دو تا نخاله و انتخاب کردیم برای مثلا آینده….کوووو؟؟ هنوز ترکشی که تو گذشته خوردیم و نمیتونیم جمع کنیم

در ضمن فکر اینکه گوشت و بدم دست دو تا وحشی و از سرت بیرون کن منم باهات میام

 

_زیباا….همش چند روزه به خدا میرم و برمیگردم

 

باید راضیش کنم وگرنه راستی باهام میاد و اون موقع جنگ را میوفته

 

_هاااان…..هی زیبا زیبا……نمیذاری بهش حرف بزنم نمیذاری بهش بگم بره گمشه نمیذاری باهات اینور و اونور بیام

فقط میشینی آبغوره میگیری و میری تو هپروت…………..

 

ملتمس نگاش کردم

 

_چرا اونطوری نگام میکنی…..عین بچه گربه ها

 

دستشو گذاشت رو اُپن و خیلی جدی و بدون نشونی از شوخی از برنامه ی فرداش گفت

 

 

_اصلا میدونی چیه یه راه بیشتر نداریم ما….اینکه فردا با قفل فرمون بیوفتم جونش…..

 

سرشو تکون داد

 

_آره همینه…..

 

و من گیج شدم یه لحظه

شوخی میکنه نه؟

 

_نزن این حرفو دیگه…..

 

پوزخند زد

 

_چرا نزنم؟؟ فکر کردی کار من نیست؟ وجدان نداشتن راحته مثل خودِ ح……..

منم خریتای خودمو دارم اینطوری هممون از شرش راحت میشیم دیگه…..

 

 

 

#تاوان

#پارت۲۲۵

 

 

اونقدر عصبانیه که یه لحظه ترس تمام جونمو گرفت…..اگه واقعا بخواد بلایی سرش بیاره چی؟

 

_زیبا زندگیه منو یه تصادف به اینجا رسوند…..تصادفی که حتی نمیدونم کجای ماجراشم…..۵ سال….۵ ساله زندگیم رفته رو هوا بعد از اینم معلوم نیست چی میشه اینکه پسرمو میبینم یا نه….‌..اینکه اصلا آینده ای دارم یا نه؟

 

فکم از زور بغض میلرزید

 

با بهت اومد جلوم

 

_دیوونه…..من شوخی کردم….چته تو؟؟

 

دستشو گذاشت رو شونم ولی من عقب کشیدم

 

_پس دیگه این حرفو نزن دیگه شوخی ام نکن و حرف ازکشتن نزن……..میفهمی؟؟

 

ناراحتی و عذابی که تو چشمای من دیده بود چشمای خودشم پر کرد

 

_باشه بابا……ببخشید…..دیگه این حرفو نمیزنم

 

صدای پیام گوشی حواس دوتامونو برد اون رو اپن

 

به شماره ی آشنای روی صفحه نگاه کردم

و گوشی رو برداشتم

 

“_کد ملیتو برام بفرست برای بلیط میخوام”

 

زیبا هم کنارم بود و پیامو خوند

 

یه نفس بلند کشید

 

داشت جلوی خودشو میگرفت تا هیچی نگه و ببیشتراز این حالمونو خراب نکنه

 

_بهش بگو با دوستم میرم…..مزاحتمون نمیشیم آقای پیشرو….

 

به طعنه گفت و من اخم کردم

 

#تاوان

#پارت۲۲۶

 

 

_چیه؟؟گفتم آقا یه وقت بازم نترسی از اون غول بی شاخ و دم….

 

یک دنده س و درستم نمیشه

 

گفته بود میخواد بیاد و حال و روز داغون منو ببینه

ولی شاید تا الان پشیمون شده باشه

 

بالاخره کی دوست داره چند روز با قاتل عشقش سر کنه هااان؟؟

 

خب معلومه،هیچ کس….

 

براش نوشتم…..

 

“من و دوستم با هم میریم….مزاحم نشیم بهتره ”

 

زیبا که از پیامم راضی بود لحنش خوشحال ش

 

_آفرین….بگو شماره سیاوشم برات بفرسته با خودش قرار بذاریم…..

 

سرمو تکون دادم و همون پیامی که زیبا گفت فقط مودبانه فرستادم تا بیشتر از این بهونه دستش ندم

 

دوتایی منتظر زل زده بودیم به صفحه ی گوشی

 

دل تو دلم نبود اینکه فقط بگه باشه بگه به من چه بگه پشیمون شدم ولی……

 

چرا بعد از چند دقیقه جوابی نیومد؟؟ سینم خورده که

 

 

که یه دفعه زنگ خورد

خودش بود….

 

لذت میبره هی منو میچزونه نه؟

 

زیبا که حالمو فهمید و نچ کشداری کرد

 

_بده من گوشی رو ببینم چی میخواد از جون تو مرتیکه ی‌…..

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 106

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر

          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا که بر عالوه سیاه چال ،دلت را هم نورانی میکند.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی

    دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی خلاصه رمان: داستان درباره دو برادریست که به جبر روزگار، روزهایشان را جدا و به دور از هم سپری می‌کنند؛ آروکو در ایران و دیاکو در دبی! آروکو که عشق و علاقه او را به سمت هنر و عکاسی و تئاتر کشانده است، با دختری به نام الآی آشنا می‌شود؛

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همیشگی pdf از ستایش راد

  خلاصه رمان :       در خیالم درد کشیدم و درد را تا جان و تنم چشیدم؛ درد خیانت، درد تنهایی، درد نبودنت. مرغ خیالم را به روزهای خوش فرستادم؛ آنجا که دختری جوان بودم؛ پر از ناز و پر از احساس. آنجایی که با هم عشق را تجربه کردیم و قول ماندن دادیم. من خیالم؛ دختری که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یلدای بی پایان pdf از زکیه اکبری

  خلاصه رمان :       یلدا درست در شب عروسی اش متوجه خیلی چیزها می شود و با حادثه ای رو به رو می شود که خنجر می شود در قلبش. در این میان شاید عشق معجزه کند و او باز شخصیت گمشده اش را بیابد … پایان غیرقابل تصور !..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج اجباری

  دانلود رمان ازدواج اجباری   خلاصه : بهار یه روز که از مدرسه میاد خونه متوجه ماشین ناشناسی میشه که درخونشون پارکه که مسیر زندگیش و تغییر میده… پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2 تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x