رمان حورا پارت 111 - رمان دونی

 

 

 

 

نیش باز کرد و یواشکی داخل شد:

 

_ فکر کنم داداشم و لاله بحث کردن!

 

پوزخندی زدم و سر در کتاب فرو کردم که به یکباره کتاب را از دستم چنگ زد، متعجب و منتظر خیره‌اش شدم. اخم داشت و مشکوک نگاهم میکرد:

 

_ چیه، چرا این شکلی نگا میکنی؟

 

لبه‌ی تخت نشست:

 

_ تو یه چیزی میدونی، نه؟

 

کلافه کتابم را از چنگش بیرون کشیدم، ورقش کمی چروک شده بود، مشغول صاف کردنش شدم:

 

_ چی بدونم اخه، به من چه؟

 

با تشر نامم را صدا زد:

_ حورا!

 

شانه بالا انداختم:

_ چبه خب؟ از کجا بدونم چشونه؟

 

به یکباره لبخند عمیقی زد:

_ پس میدونی یه چیزیشون هست!

 

اخم کردم، دوباره مدادم را برداشتم که گفت:

 

_ نمیخوای یه کاری کنی؟

 

با تعجب نگاهش کردم:

 

_ کیمیا یادته سر سفره‌ی صیغه خوندن لاله چیکار کردی؟

 

اخم‌هایش را در هم کشید و دست به سینه نشست:

 

_ من بابتش عذرخواهی کردم حورا، پشیمونم و دلم میخواد جبران کنم، متوجهی که؟

 

لبخند کمرنگی زدم، لجم گرفت و نامردانه گفتم:

 

_ مسئله همینجاس، لاله رو نشوندین بغل قبادِ من، الان باز میخوای من برگردم تو بغلش؟

 

دهانش لحظه‌ای از تعجب باز ماند، اب دهانش را قورت داد و صاف نشست، حق داشت اگر دلخور شود، اما انگار عذاب‌جدان کارهای خودش روی دوشش سنگینی میکرد که لبخند کمرنگی زد، لبخندی تلخ و به ارامی لب زد:

 

_ باشه، معذرت میخوام…من، من فقط خواستم…چمیدونم، در قبال متلکای لاله یکم اذیتش کنی، نگفتم برو با داداشم بخواب که!

 

 

 

 

 

 

چند لحظه چشم بستم، نفس عمیقی کشیدم تا به حرف‌هایی که میخواهم بزنم مسلط باشم، دهان لقی‌ها و بی پروایی‌هایم داشت دردسر ساز میشد!

 

_ کیمیا من منظور بدی نداشتم…

 

با همان لبخندش، کف دستانش را مضطرب به سر زانوهایش کشید:

 

_ نه نه، تو حق داری حورا…من گمونم همیشه یکم زیادی قضاوت میکنم و تند میرم…کاملا حق داری!

 

خیز گرفت که برخیزد اما بازویش را کشیدم:

 

_ کیمیااا، منو ببین!

 

لب‌هایش را با زبان خیس کرد و با مکث خیره‌ام شد، لب برچیدم و مظلومانه گفتم:

 

_ زر زدم، ببخشید…عصبی بودم، این چند روز خودمم هی تو فکر تلافی کردنم، دو دلم سر همه چی!

 

دروغ نمیگویم اگر بگویم در ان لحظه چشمانش برق زد از شیطنت، اما باز هم سعی کرد دخالت نکند:

 

_ نمیدونم حورا، فقط دلم میخواست یگم لاله رو حرص بدیم، چمیدونم مثلا یکم جلو مامان و لاله به قباد توجه کنی بعد تو تنهایی بی محلی کنی، ولی انگار تو اشتباه متوجه شدی!

 

لبخندی زدم و جلو رفتم، دست دور شانه‌اش پیچیدم:

 

_ بیخیال بهش فکر نکن، چیز مهمی هم نیست، دیر یا زود ازینجا میرم و دیگه هم لاله و قباد رو نمیبینم، پس لازم نیست بهش فکر کنیم نه؟

 

سری به تایید تکان داد و لبخند زد، کمی مکث کرد و طوری نگاهش را میچرخاند که انگار حرفی برای گفتن دارد:

 

_ اگه چیزی هست بگو، کیمیا!

 

نگاهش را با مکث روی من برگرداند، سپس لبخند عمیقی زد:

 

_ واقعا تو فکر تلافی هستی؟

 

با حرص مشتی به بازویش زدم که بلند خندید، از رو که نمیرفت!

مدام حرف خود را تکرار میکرد. توقع داشت انجامش هم دهم!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان طلوع نزدیک است pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:         طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه می‌کنه که خدا سخت‌ترین امتحانشو براش در نظر می‌گیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش می‌باره و در عجیب‌ترین زمان و مکان زندگیش گره می‌خوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای شهر و حالا طلوع مونده و راهی که سراشیبیش تنده.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی

  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با امیریل احمری و خانواده ی احمری آشنا میشه که هنوز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نقطه کور

    خلاصه رمان :         زلال داستان ما بعد ده سال با آتیش کینه برگشته که انتقام بگیره… زلالی که دیگه فقط کدره و انتقامی که باعث شده اون با اختلال روانی سر پا بمونه. هامون… پویان… مهتا… آتیش این کینه با خنکای عشقی غیر منتظره خاموش میشه؟ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در حسرت آغوش تو pdf از نیلوفر طاووسی

  خلاصه رمان :     داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اونها میذاره اما طی جریاناتی کیارش مجبور میشه که پانته آ رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیلاژ به صورت pdt کامل از ریحانه کیامری

  خلاصه رمان:   سیلاژ «sillag» یه کلمه‌ی فرانسویه به معنی عطر به جا مونده از یه نفر، خاطره‌ای که با یه نفر خاص داشتی یا لحظه‌هایی که با هم تجربه کردین و اون شخص و خاطرات همیشه جلو چشماته و به هیچ اتفاق بهتری اون رو ترجیح نمیدی…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قلب سوخته pdf از مریم پیروند

    خلاصه رمان :     کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثه‌ی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهارده‌سال از خودش کوچیکتره نجات میده، اما پوست بدنش توی اون حادثه می‌سوزه و همه معتقدن قلبش هم توی آتیش سوخته و به عاشقانه‌های صدفی که اونو از بچگی بزرگ کرده اعتنایی نمی‌کنه… چون یه حس پدرانه به صدف

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
13 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Asman Abi
Asman Abi
1 سال قبل

پارت امشب چرا نیومده هنوز؟؟!!

♡ روا ♡
♡ روا ♡
1 سال قبل

چقدر ببخشیدا چصی چصی پارت میدی آخه این چیه الان

بچه علی ژون
بچه علی ژون
1 سال قبل

وات د فاز حقیقتا 🤡💔

باران
باران
1 سال قبل

این داستان: حورا و کیمیا😏😏

ف.....ه
ف.....ه
1 سال قبل

خیلی تاثیرگذار بود🤨

مریم
مریم
1 سال قبل

وای وای
چقدر داره رمانش مزخرف میشه انگار داره خاطرات روزمره حورا وخانواده محترم رو به تصویر میکشه
رمان گفتن نه دفتر خاطرات روزمره طرف
نویسنده فرق این دوتا رو نمیدونه

مایان
مایان
1 سال قبل

کوتاه و به درد نخور

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

هرچی میخوام این پارتای دوخطی رو نخونم مثل معتادا نمیتونم باز میخونم بعدش از دست خودم عصبانی میشم آخه اینم شد پارت

یسنا
یسنا
1 سال قبل

حورا بخواد این کارو کنه فقط خودش تحقیر میشه…

دیانا
دیانا
1 سال قبل
پاسخ به  یسنا

نه اتفاق بهتری راه همینه قباد از لاله بگیره بکشونه طرف خودش بعد ولش کنه بره طلاق بگیره اینجوری قباد داغون میشه

یسنا
یسنا
1 سال قبل
پاسخ به  دیانا

به تحقیر شدنش نمیارزه

لی لی
لی لی
1 سال قبل

تصمیم گرفتم یا کلا نخونم دیگه یا بذارم چند تا چند تا پارت بیاد بعد بخونم چون واقعا داره بهم برمیخوره حجم بسیار زیاد و پرمحتوای هر پارت-_-
انقد گفتین کیمیا حق بخشیده شدن و خوشبختی نداره رو حورام تاثیر گذاشته:)

nah
nah
1 سال قبل

همین؟

دسته‌ها
13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x