رمان حورا پارت 117 - رمان دونی

 

 

 

 

محکم رهایم کرد که کمی به عقب ‌پرت شدم، دست‌هایم را روی کانتر سپر کردم که نیافتم!

_ برو حورا…جلو چشمم نباش!

 

پوزخندی زدم و چشمان پر شده از اشکم را به نگاهش دوختم:

_ هر روز داره بیشتر حالم ازت بهم میخوره قباد، میون عشقی که بهت دارم، نفرتو حس میکنم!

 

با نگاه خشمگین و سرخ از عصبانیتش خیره‌ام شد، اما با فشردن لبه‌ی صندلی خودش را کنترل میکرد. من هم تا توانستم فرار کردم و در اتاق دوباره ماندگار شدم.

 

ان روز هم بدون شام خوردن گذراندم، ابدا دلم نمیخواست دوباره با او همکلام شوم!

صبح بعد با سر و صدای کیمیا از خواب بیدار شدم، پرده‌های اتاق را کشید و نور به داخل پرید:

 

_ پاشو حورا…پاشو ساعت نه شد مگه تو درس نمیخونی؟

 

کلافه از بی خوابی دیشبم پتو را روی سرم کشیدم و با صدای گرفته‌ام لب زدم:

_ نمیخوام…

 

اما طولی نکشید که پتو از رویم کشیده شد و دوباره نور چشمانم را مورد هجوم خود قرار داد:

_ پاشووو، حوراااا…تو رو خدا، باید بریم مزون…پاشو دیگه!

 

کلافه چشم گشودم و خیره‌اش شدم، چشمانش را مثل گربه‌ی چکمه‌پوش درشت کرده و سعی داشت گولم بزند، که انصافا گول هم خوردم، یک ماه دیگر عقد میکرد و لباسش را باید با خیاطش هماهنگ میکردیم تا حداقل یک هفته قبلش اماده شود!

 

میدانستم هیجان دارد و مضطرب است!

این دو ماهی که با وحید نامزد بودند، حسابی با همدیگر خوش میگذراندند و با هم جور شده بودند، حالا هم نگران بود که مبادا اتفاقی بیافتد!

 

شاید حق داشت، با تجربه‌ی بدی که از رابطه‌ی قبلی‌اش داشته بود، احتمالا حق داشت کمی هم که شده نگران باشد!

 

 

 

 

 

 

ناچارا نیم خیز شده و روی تخت نشستم:

 

_ کیمیاااا، چه عجله‌ایه، خب بذار من یکم دیگه بخوابم…

 

لب برچید و هول شده پتویم را به کناری پرت کرد و کمدم را باز کرد:

_ نچ نمیشه، بدو تا تو دست و صورتتو بشوری و یه چیزی بخوری برات لباس حاضر میکنم!

 

کلافه از جا برخاستم و راهی سرویس بهداشتی شدم، در راهرو هم لاله را دیدم، با ان شکم برامده که داشت کم کم پنج ماهگی را طی میکرد!

اهمیتی به حضورش ندادم و بعد از شستن دست و صورتم به اتاق برگشتم:

 

_ لاله چه چاق شده!

 

خنده‌ای کرد:

 

_ اره، قبلا همچین چیسان فیسان میکرد با رژیمش، الان به بهونه‌ی حاملگی کلا رژیم و ورزشو گذاشته تو طاقچه!

 

پوزخندی زدم و لبه‌ی تخت نشستم، داشت لباس‌هایم را با هم ست میکرد، مانتوی شکلاتی، شال کرم، شلوار کرم و کیف و کفش سیاهم:

 

_ اره دیگه، جا پاشو سفت کرد، رژیم و ورزش و تناسب اندام کیلو چند، مگه من هیکلم خوبه بدون بچه جایی داشتم اینجا؟

 

ناراحتی به سمتم برگشت، لباس‌ها را روی تخت گذاشت و دستم را گرفت:

 

_ تو رو خدا حورا، میدونم چقدر دلخوری و مشکلات داری، اما میشه این روزا که من دارم از استرس میمیرم به فکر لاله و گند کاریاش نباشیم؟

 

لبخندی زدم، واقعا زیادی مضطرب بود، دستش را گرفتم و لبخندی اطمینان بخش به صورتش پاشیدم:

 

_ چی انتخاب کردی بپوشم حالا؟

 

بحث را تغییر دادم، بدون خوردن صبحانه هم حاضر و اماده بیرون رفتیم.

تا خود مزون هم، دستان یخ زده‌ی کیمیا را گرفته بودم، با اینکه طبیعی بود مضطرب باشد، اما اینکه اینگونه دستانش یخ کند و بلرزد اصلا طبیعی نبود!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ستم به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

      خلاصه رمان :   آمین رستگار، مردی سی ساله و خلبان ایرلاین آلمانیه… به دلیل بیماری پدرش مجبور به برگشتن به ایران میشه تا به شغل خانوادگیشون سر و سامون بده اما آشناییش با کارمند شرکت پدرش، سوگل، همه چیز رو به هم می‌ریزه! دختر جوونی که مورد آزار از سمت همسر معتادش واقع شده و طی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو

        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی برایش معنا ندارد .     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همقسم pdf از شهلا خودی زاده

    خلاصه رمان :       توی بمباران های تهران امیرعباس میشه حامی نیلوفری که تمام کس و کار خودش رو از دست داده دختری که همسایه شونه و امیر عباس سال هاست عاشقشه … سال ها بعد عطا عاشق پیونده اما با ورود دخترعموی بیمارش و اصرار عموش به ازدواج با اون همه چی رنگ عوض می

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان چشمان به صورت pdf کامل از نگار

        خلاصه رمان:   چشمان دختری که حاصل یک تجاوزه .که بامرگ پدرش که یک تاجر ناموفق است مجبور میشه که به خونه همکار پدرش بره تا تکلیف اموال وبدهی های پدرش مشخص بشه اما این اقامت پردردسر تو خونه بهزاد باعث متوجه شده رفتار های عجیب بهزاد بشه و کم کم راز هایی از گذشته چشمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بخاطر تو pdf از فاطمه برزه کار

    رمان: به خاطر تو   نویسنده: فاطمه برزه‌کار   ژانر: عاشقانه_انتقامی     خلاصه: دلارام خونواده‌اش رو تو یه حادثه از دست داده بعد از مدتی با فردی آشنا میشه و میفهمه که موضوع مرگ خونواده‌اش به این سادگیا نیست از اون موقع کمر همت میبنده که گذشته رو رازگشایی کنه و تو این راه هم خیلی‌ها کمکش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم pdf از لیلا مرادی

خلاصه رمان: یه کلمه ، یک انتخاب و یک مسیر میتواند گندمی را شکوفا کند یا از ریشه بخشکاند باید دید دختر این داستان شهامت این را دارد که قدم در این راه بگذارد قدم در یک دنیای پر از تناقض که مجبور است باهاش کنار بیاید در صورتی که این راه موجب آسیب های فراوانی برایش می‌شود و یا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
lilo
lilo
1 سال قبل

خانم کارش حامله شدنه فقط!!

هیفا
هیفا
1 سال قبل

کیمیا حاملههههه

صدیقه
صدیقه
1 سال قبل

دوستان من دیگه از گوشیم این داستان رو حذف میکنم شاید مثل رمان دلارای بعد از چند ماه نگاه کنم کامل شده بخونمش واقعا داره به شعورم توهین میشه با این رمان

Nasrin
Nasrin
1 سال قبل

دوباره کیمیا حامله شد 🤰

آرام
آرام
1 سال قبل

مرسی واقعا خیلی لذت بردم از این پارت
👏👏👏👏👏👏🤦‍♀️

Fateme
Fateme
1 سال قبل

هومم فکر میکنم کهه اکس کیمیا بیاد همه چی بریزه رو دایره و پوووووف ریده بشه به همچی

فشار خورنده رمان حورا
فشار خورنده رمان حورا
1 سال قبل

چه پرروعه کیمیااا
زیادی تکراری نشده؟؟
یکم تغییر بدین خب

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

نمیشه پارت شنبه هم بیاد

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x