رمان حورا پارت 12 - رمان دونی

 

 

صدایم از بغض لرزید و هجاها نصفه نیمه از هنجره ام بیرون آمدند، سرم را بالا انداختم:

 

-نه، خوب نیستی، از صورتت معلومه درد داری.

 

بدون گرفتن نگاهش زبانش را تر کرد، با قلبی مالامال از غصه سر روس سینه اش گذاشتم:

 

-ببخشید قباد، تقصیر من بود افتادن و درد کشیدنت، نباید توی این شرایط ازت رو می گرفتم؛ باید میومدم کمکت.

 

با گذشت چند ثانیه دست قباد دورم پیچید و همانطور که نوازشم میکرد کنار گوشم پچ زد:

 

-حورا… الان میریزه! فرش مامان کثیف شه هم تو گردن میگیری؟

 

با «هیــن» کش داری دست رو دهان گذاشتم و در جایم نیم خیز شدم:

 

-خدا مرگم بده! الان کلیه هات از کار میوفتن، پاشو بریم…

 

با خنده صدا داری دستش را بالا آورد و کمک کردم از جا برخیزد

 

خنده ای که میدانم واقعی نیست… فقط برای گریه نکردن من است.

 

به محض ایستادن آخ بلندی گفت و یک زانویش خم شد.

 

بی مکث دستش را دور گردنم انداختم و با گرفتن کمرش مانع افتادنش شدم.

 

 

 

صورتی که رنگ و رو گرفته بود، دوباره سرخ شد و دل من را آشوب کرد.

 

همانطور که ریز ریز قدم بر میداشت دندان بهم فشار میداد.

 

نگران بودم که دوباره اسیب دیده باشد؛ با بغض و دلشوره حرف دلم را به زبان آوردم:

 

-قباد… چرا… چرا اینجوری راه میری؟ نکنه… نکنه بخاطر منه؟

 

تقریبا به دستشویی رسیده بودیم.

بازهم اشک صورتم را خیس کرد و صدای بینی بالا کشیدن من سکوت خانه را می شکست.

 

-آره قباد؟ چون افتادی باز درد داری؟

 

همانطور که یک دستش را به دستگیره در بند کرده بود غرید:

 

-میشه انقدر گریه نکنی؟

 

نمیخواستم بیشتر از این ناراحتش کنم، بغضم را مثل کاکتوس بزرگی بلعیدم و با پشت دست اشک هایم را پس زدم.

 

قباد دمپایی ها را پوشید و کامل داخل سرویس رفت، خواستم پشت سرش بروم که با گرفتن در مانعم شد:

 

-کجا؟

 

-بیام… بیام کمکت دیگه…

 

اخمش شدت گرفت:

 

-هنوز در این حد دیگه چلاق نشدم، خودم از پسش برمیام.

 

و بعد در را بست.

 

 

 

با لبی برچیده همانجا کنار دیوار چنبره زده و زانو هایم را بغل گرفتم.

 

احساس بی معرفت ترین همسر دنیا را داشتم…

چطور دلم آمد که با بی محلی به او پشت کنم؟

 

با صدای در دستشویی در جا جهیدم و منتظر آمدنش ایستادم.

 

در را که باز کرد زیر بغلش را گرفتم و دوباره قدم به قدم با هم سمت تخت رفتیم.

 

روی تخت نشست و با آخ زیر لبی سرش را به بالشت رساند، پاهایش را روی تخت گذاشتم و پتو را تا روی سینه اش بالا کشیدم.

 

«مرسی» زیر لبش کمی دلم را گرم کرد.

 

کنارش روی تخت دراز کشیدم و روی پهلو به سمتش چرخیدم.

 

هردو در تاریکی با چشمانی باز خیره بودیم، او از پنجره خیره آسمان و من خیره نیم رخ صورتش.

 

دیدن صورت نسبتاً پرش دلم را برای لمس کردنش وسوسه کرد.

 

آهسته انگشت میان ریش سیاهش سراندم و پوست صورتش را با نوک انگشت لمس کردم.

 

سرانگشتانم هر کدام مارکوپولو کوچکی شده بودند برای لمس ریش هایش، تیغه صاف بینی اش و مژه های پر و فر خورده اش.

 

هنوز سیر و سفرم تمام نشده بود؛ میخواستم خط اخم های در هم گره خورده اش باز کنم که با «نوچ» کلافه ای سرش را عقب برد:

 

-آروم بشین بچه

 

 

 

با صدا بینی‌ام را بالا کشیدم و پلک روی هم گذاشتم، حورای سر شب برای خودم هم ناشناخته بود!

 

انگار که قباد هم این ناراحتی رو حس کرده بود، با بیشتر کردن فشار دستش تنم را کمی بالا تر کشید و سر به سمتم چرخاند:

 

-گفتم بهش فکر نکن دیگه حورا خانم!

 

نگاهش روی صورتم گشت زد و با انگشت زمختِ مردانه اش رد پای اشک را از گونه تر شده ام پاک کرد.

 

خیرگی اش روی صورتم کش دار شد و آهسته به سمت لب هایم رفت.

 

با نزدیک شدن سرش آهسته پلک بستم، گرمای سوزان نفس هایش خبر از نزدیک شدنش داشت و نرمی لب هایش بود که به این فرضیه شیرین مهر اثبات کوبید.

 

بوسه ای کوتاه و عمیق روی لب هایم نشاند و تن دردناکش را با آخ زیر لبی عقب کشید.

 

سنگینی گچ پایش حرکاتش را محدود کرده بود.

 

خواستم به جای خود بازگردم و سر جای خود بخوابم که با صدایش مانعم شد:

 

-کجا! کل روز رو بخاطر کارا و شرایط پایین پیشم نیستی، اقلاً الان که خودمونیم بمون کنارم.

 

 

لبخند می‌زنم.

 

با قلبی به تپش افتاده کنارش جا گرفتم و با حرکت نرم سر انگشتانش بین موهایم، به خواب رفتم.

***

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان گیتاریست شرور به صورت pdf کامل از ماه پنهان و هانیه ثقفی نیا

    خلاصه رمان :   داستان درباره دختری به اسم فرنوشه که شب عروسیش، بی رحمانه مورد تجاوز گیتاریست شیطان پرستی قرار میگیره و خانوادش اونو از خودشون میرونن. درنهایت فرنوش مجبور میشه به عقد اون مرد مرموز دربیاد ولی با آشکار شدن رازهای زیادی به اجبار پا به دنیایی میذاره که به سختی ازش فرار کرده بوده و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رگ خواب از سارا ماه بانو

    خلاصه رمان :       سامر پسریه که یه مشکل بزرگ داره ..!!! مشکلی که زندگیش رو مختل کرده !! اون مبتلا به خوابگردی هست ..!!! نساء دختری با روحیه ی شاد ، که عاشق پسر داییش سامر شده ..!! ایا سامر میتونه خوابگردیش رو درمان کنه؟ ایا نساء به عشق قدیمیش میرسه؟   به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی دفاع pdf از هاله بخت یار

  خلاصه رمان :       بهراد پارسا، مردی مقتدر اما زخم خورده که خودش و خانواده‌ش قربانی یه ازمایش غیر قانونی (تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدن… مردی که زندگیش در خطره و برای اینکه بتونه خودش و افراد مثل خودش رو نجات بده، جانان داوری، نخبه‌ی ژنتیک دانشگاه تهران رو می‌دزده تا مشکلش رو حل کنه…

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماهرخ
دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام

  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…! مرد نفس سنگینش را بیرون داد.. گفتنش کمی سخت بود

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرمای دلچسب
دانلود رمان سرمای دلچسب به صورت pdf کامل از زینب احمدی

    خلاصه رمان سرمای دلچسب :   نیمه شب بود و هوای سرد زمستان و باد استخوان سوز نیمه شب طاقت فرسا بود و برای ونوس از کار افتادن ماشینش هم وضعیت و از اینی که بود بد تر کرده بود به اطراف نگاه کرد میترسید توی این ساعت از شب از ماشینش بیرون بره و اگه کاری انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کد آبی از مهدیه افشار

    خلاصه رمان :         همه می‌گن بزرگترین و مخ ترین دکتر تهرون؛ ولی من می‌گم دیوث ترین و دخترباز ترین پسر تهرون! روزبه سرمد یه پسر سی و چند ساله‌ی عوضی نخبه‌س که تقریباً تمام پرسنل بیمارستان خصوصیش؛ از زن و مرد گرفته تو کَفِش تاید شدن ::::)))))     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
reyhaneh
reyhaneh
1 سال قبل

چرا پارت گذاری نمی کنید ؟ 🙁

Mehrsa
Mehrsa
1 سال قبل

چرا پارت نمیذاری

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x