رمان حورا پارت 145 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

با ابروهای در هم و نگاهی عصبی، اما ظاهری که گویا سعی داشت خونسردی‌اش را حفظ کند خیره‌ام بود:

 

_ حالم ازت بهم میخوره قباد، حتی دیگه یه ذره ارزشی هم که پیشم داشتی رو نداری…

 

از جا برخاستم و مقابلش ایستادم:

 

_ گفتم اشتباه از خودم بود، گفتم یه حماقت کردم و رفتم خواستگاری لاله، گفتم حماقت از خودمه بازم تو دلم راهش دادم و اون شب اتفاق افتاد، هربار با هر غلطی که کردی گفتم عیب نداره، خودم هم مقصر بودم، نباید خر میشدم! اما الان دیگه نه…با این رفتارای ضد و نقیضت داری حالمو از خودت بهم میزنی!

 

خشم از نگاهش شره میکرد، تنه‌ای به او زدم و از آشپزخانه بیرون زدم، ازینکه حرفی نتوانست بزند راضی بودم، وگرنه که خدا میداند چه میشد!

 

قباد دیگر فرشته هم میشد به چشمم نمی‌آمد!

این مرد دیگر نمی‌توانست خوبی کند، عاشقی کند، مهر بورزد…

این مرد برده‌ی زنان خانواده‌اش شده بود، انگار نمیتوانست کنترلی روی خودش داشته باشد و من هم…

 

خاله نبات راست گفت، من هم مقصرم…

حماقت‌ها کردم، بی اعتمادی کردم، پنهان‌کاری کردم و نتایجش شد همین وضع حال موجود!

چیزی که از یک حرف شروع شد، وقتی به مادر لاله گفتم که دخترت را دستی دستی نابود نکن، شاید عیب از قباد باشد!

 

بود یا نه، نمیدانم…هیچگاه برای جواب آزمایش نرفتم، با آمدن لاله دیگر مهم نبود!

اما همان جمله ی من آغاز تمام مشکلات شد…

لاله پشتم بد گفت، قباد از دستم دلخور شد، با اینکه عذرخواهی کردم…

 

به مسافرت رفت تا ذهنش را استراحت دهد، و من احمقانه حرف مادرش را باور کردم و به گمانم با لاله به مسافرت رفته است!

حماقت کردم، پنهان کردم و اعتماد نکردم!

 

که ای کار میکردم و این حال ما نبود…

 

 

 

 

 

 

 

دست زیر چانه زده خیره‌ی کیمیایی بودم که آرایشش داشت او را هر لحظه بیشتر زیبا میکرد، زیر دست آرایشگر بود و یکی موهایش را درست میکرد و دیگری آرایشش را…

 

امروز عقد میشد، لباس ساده‌ای داشت، و پس فردا عروسی…

بخاطر بارداری‌اش عروسی را جلوتر انداخته بودند، همانطور که حدس میزدم!

 

_ حوراجون لباست رو نمیخوای بپوشی عزیزم؟

 

صدای لاله خش روی مغزم انداخت، برای ثانیه‌ای چشم بسته نگاهم را به لاله انداختم، لباس ساده‌ای داشت، عجیب و بر خلاف تمام مراسم‌هایی که داشته بودیم، اینبار زیادی ساده بود!

 

پیراهنی بلند که بخاطر برجستگی شکمش، گشاد بود و تا روی زانو می‌آمد، غلط نکنم بخاطر نشان ندادن چاقی بازوها و پاهایش است وگرنه، لاله‌ی خوش تراش و همیشه بدن‌نمایی که من به یاد دارم، تا میتوانست خود را به نمایش میگذاشت!

 

_ میپوشم، لاله…فعلا زوده!

 

پوزخند کمرنگی زد و روی صندلی کنارم نشست:

 

_ خیلی کنجکاوم لباستو ببینم، کیمیا خیلی ازش تعریف میکرد!

 

دغدغه‌ی این زن فقط لباس من بود و بس!

تنها فکر و ذکرش، مقایسه خودش با من بود، اینکه سعی کند از من برتر باشد!

شاید اگر مثل قبلا بود، همین لباس ساده اما بی نهایت شیکی که داشت هم، میتوانست از من برتری داشته باشد اما…

 

من دیگر آن من سابق نبودم!

قرار نیست دیگر معیارم برای مقایسه خودم لباس و ظاهر باشد، ارزش خودم را دیر فهمیدم، اما بالاخره فهمیدم و همین ارزشمند است!

 

_ اهوم… بالاخره میبینی حالا، چه عجله‌ایه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 54

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان شهر بازي
رمان شهر بازي

  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دنیای بعد از تو
دانلود رمان دنیای بعد از تو به صورت pdf کامل از مریم بوذری

    خلاصه رمان دنیای بعد از تو :   _سوگل …پیس  …پیس …سوگل برگشت و  نگاه غرانش رو بهم دوخت از رو نرفتم : _سوال ۳ اخمهای درهمش نشون می داد خبری از رسوندن سوال ۳ نیست … مثل همیشه گدا بود …خاک تو سر خرخونش …. پشت چشم نازک شده اش زیاد دلم شد و زیر لب غریدم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه )

    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده نیلا که نمی‌خواست پدر و مادرش غم ترک شدن اون

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ژینو
دانلود رمان ژینو به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

  خلاصه: یاحا، موزیسین و استاد موسیقی جذابیه که کاملا بی‌پروا و بدون ترس از حرف مردم زندگی می‌کنه و یه روز با دیدن ژینو، دانشجوی طراحی لباس جلوی دانشگاه، همه چی عوض میشه… یاحا هر شب خواب ژینو و خودش رو می‌بینه در حالی که فضای خوابش انگار زمان قاجاره و همه چی به یه کابوس وحشتناک ختم میشه!حتی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بخاطر تو pdf از فاطمه برزه کار

    رمان: به خاطر تو   نویسنده: فاطمه برزه‌کار   ژانر: عاشقانه_انتقامی     خلاصه: دلارام خونواده‌اش رو تو یه حادثه از دست داده بعد از مدتی با فردی آشنا میشه و میفهمه که موضوع مرگ خونواده‌اش به این سادگیا نیست از اون موقع کمر همت میبنده که گذشته رو رازگشایی کنه و تو این راه هم خیلی‌ها کمکش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حصاری به‌خاطر گذشته ام به صورت pdf کامل از ن مهرگان

  خلاصه رمان:       زندگی که سال هاست دست های خوش بختی را در دست های زمستانی دخترکی نگذاشته است. دخترکی که سال هاست سر شار از غم،نا امیدی،تنهایی شده است.دخترکی با داغ بازیچه شدن.عاشقی شکست خورده. مردی از جنس عدالت،عاشق و عشق باخته. نامردی از جنس شیطانی،نامردی بی همتا. و مردی غرق در خطا،در عین حال پاک

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
black girl
black girl
9 ماه قبل

نه توروخدا😂؟؟تو ارزش خودتو فهمیدی؟؟ تو؟؟؟

ساناز
ساناز
9 ماه قبل

بالاخره حورای عاشق داره به حورای عاقل تبدیل میشه 🙂

کانی
کانی
9 ماه قبل

لباس حورا نویسنده مونده از چی بگه؟؟؟؟

♡ روا ♡
♡ روا ♡
9 ماه قبل

میشه اینبار به عنوان اولین بار از کسی که از همون اول پارت گذاریت رماناتو میخونه خلاصه مطلب میخواهم ازت خواهش کنم اگه معرفت داری اگه واقعا انسانیت سرت میشه ۲ ۳ پارت دیگه ام بزار ما به ۲ ۳ پارت هم راضی ایم

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x