دست روی بازویش گذاشتم:

_ کیمیا، خوبی؟

 

نیم نگاهی به سمتم انداخت، ارایشگر را کنار زده لب زدم:

 

_ میشه یکم بهش تایم بدین؟

 

با لبخند پاسخم را داد و عقب رفتند، کنار کیمیا خم شده گفتم:

_ حالت تهوع داری؟ میخوای بیام باهات؟

 

سرش را به طرفین تکان داد:

 

_ نه، یکم بوی لوازم ارایشا اذیتم میکنه، اما خوبم… نمیخوام ارایشم خراب شه!

 

لبخندی زدم:

_ بهشون گفتم زیاد نمالن به صورتت، مواد شیمیایی برات خوب نیست!

 

_ حوراجون مگه تو چی میدونی از حاملگی؟ برو اونور بذار من براش بگم!

 

باز هم سر خر اضافه قدم پیش گذاشته بود، نگاه کلافه‌ی کیمیا را دیدم:

 

_ ممنون لاله‌جون خوبم، چیزی نیست…شما هم برید حاضر شید کم کم، یکم دیگه داداشم و وحید میرسن…

 

سری به تایید تکان دادم:

_ من زودتر میرم…باید زود برسم به سالن عقد، یه سری چیزا رو چک کنیم بد نباشه!

 

بیشتر بهانه بود، نمیخواستم مثل دفعه‌ی قبل همراه با قباد و لاله بروم، کیمیا هم انگار فهمید بهانه‌ است که سریع سر تکان داد:

 

_ باشه پس، شماره آژانس تو کیفمه…

 

سری تکان دادم، ارایش و رنگ موهایم تکمیل بود، فقط مانده بود پوشیدن لباسم، جعبه‌ را زیر بغل زدم و همراه با ساک وسایلم، وارد اتاق پرو آرایشگاه شدم.

 

کفش و دستکش‌هایم، لباس و همه چیز را روی رگال چیدم و در را قفل کردم، شال و پالتوی بلندی که اورده بودم که تا رسیدن به مراسم بپوشم را هم کنار گذاشتم.

 

 

 

 

 

 

لباس پوشیدم، مقابل آینه ایستادم و با ان موهای فر شده‌ی درشت، دستکش‌های ساتن و یاسی رنگ، که تا آرنجم می‌امد، لباس کوتاهم که تا یک وجب بالای زانو بود و پاهای برهنه‌ام را به نمایش میگذاشت، لبخندی به خود زدم…

 

حس میکردم پاهایم زیادی عور باشد، برای همین جوراب شلواری توری ریز و سفید که روی لوزی‌هایش، نگین سفید کار شده بود را به پا کردم، پاهایم براق‌تر و سفیدتر دیده میشد.

 

کفش‌هایم که پاشنه بلند بودنش قد و کشیدگی تنم را بیشتر کرده و رنگ یاسی تیره‌اش، با ان نگین‌های نقره‌ای زیادی زیبا شده بود.

 

تابحال بخاطر احترام به قباد، اینگونه لباس نپوشیده بودم، حس غریبی داشتم، حس خوب…

اینکه یکبار باب میل خودم هم لباس بپوشم حس خوبی داشت، اینکه نشان دهم دیگر نیازی به مردی برای دستور دادن ندارم!

 

شاید بهتر است بداند من برای خودم قادر به تصمیم‌گیری‌ام!

 

پالتویم را روی لباس پوشیدم، تا روی مچ پایم را میپوشاند، کمربندش را هم بستم تا جلویش باز نشود، دوست نداشتم تا مهمانی شلوغ نشده لباسم را کسی ببیند، به شکلی میخواستم در عمل انجام شده قرار گیرد، وگرنه که همان قبل مراسم یا در تنم پاره‌اش میکرد یا با زندانی‌ کردنم در یکی از اتاق‌ها، مانع از رفتم به مهمانی میشد!

 

بنابر این با این شگرد سعی داشتم از جنگ پیش‌رو، نهایت پیشگیری را بکنم!

حداقل از دیدن چهره‌ی حرص خوردنش در مهمانی لذت ببرم، بیش از این است؟

 

برای یکبار هم که شده دلم برای خودم باشد، بدنم و پوششم برای خودم باشد، به خواست و لذت خودم باشد و انطور که دوست دارم زندگی کنم…

 

همه‌ی اینها را شاید اگر قبادی در زندگی‌ام حضور نمیافت، قبادی خیانت نمیکرد، قبادی نبود که بتواند من را عذاب دهد، هیچگاه نمیفهمیدم!

هیچگاه از ان حورای ضعیف، سعی نمیکردم که فاصله بگیرم، اما اینبار دیگر کوتاه نمی‌آمدم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 258

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز

خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر میشه آوید به خاطر عذاب وجدانی که از گذشته داره

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماه مه آلود جلد سوم

  دانلود رمان ماه مه آلود جلد سوم خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول برای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طالع دریا

    خلاصه رمان:     من دنیزم اتفاقات زیادی و پشت سر گذاشتم برای اینکه خودمو نکشم زندگیمو وقف نجات دادن زندگی دیگران کردم همه چیز می تونست آروم باشه… مثل دریا… اما زندگیم طوفانی شد…بازم مثل دریا سرنوشتم هم معنی اسممه مجبورم برای شروع دوباره…یکی از بیمارارو نجات بدم… روانشو درمان کنم بیماری که دچار بیماریه خطرناکیه که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاب سوخته به صورت pdf کامل از پروانه قدیمی

    خلاصه رمان:   نگاه پر از نگرانیم را به صورت افرا دوختم. بدون توجه به استرس من به خیارش گاز می زد. چشمان سیاهش با آن برق پر شیطنتش دلم را به آشوب کشید. چرا حرفی نمی زد تا آرام شوم؟ خدایا چرا این دختر امروز دردِ مردم آزاری گریبانش را گرفته بود؟ با حرص به صورت بیخیال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گناهکار pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :       زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون شعارش دوری از گناه بود ولی عملش… یک گناهکار ِ

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماه مه آلود جلد دوم

  دانلود رمان ماه مه آلود جلد دوم   خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ساناز
ساناز
11 ماه قبل

آقاااا من به حورا افتخار میکنم

نویسنده رمان سقوط
نویسنده رمان سقوط
11 ماه قبل

اون نویسنده‌ای که پارت به این کوتاهی می‌فرسته و به شعور مخاطب توهین می‌کنه وضعیتش مشخصه، فقط نمی‌دونم چرا ماها هنوز پیگیریم! ما خواننده‌ها هم کم مقصر نیستیم تازه با پارت‌گذاری دو روز در میون که فوقش سر جمع به ده خط هم نمی‌رسه ذوق می‌کنیم🤦‍♀️ نویسنده‌جان هر جا هستی یه اعلام حضور کن، عجله‌ای نیست شاید نتونی واقعاً مدتی دست به قلم شی قشنگ صبر کن سر فرصت بنویس و بعد پرقدرت بیا.

بهارک بهاری
بهارک بهاری
11 ماه قبل

لعنت بهشون با این اشتراکی که گذاشتن برا رمانا که هیچ رقمه هم نمیشه اشتراک گرفت وهی میزنه رمزنامعتبراست خاک برسرگداشون خب ازاول اشتراک میزاشتیدنه وسط رمان لعنتی اخه من هی میگم لعنت بهتون لعنت وهزاربارلعنت

admin
مدیر
پاسخ به  بهارک بهاری
11 ماه قبل

عزیزم ناراحت نشو بگو من مشکلتو حل کنم الان تو ثبت نام کردی اون قسمت که میگه رمز نامعتبر است رمز اینترنت کارت بانکیت هست داری اونو اشتباه میزنی

سارا
سارا
پاسخ به  admin
11 ماه قبل

نه همه چیم درست میزنم همش میزنه انقضای کارت نامعتبراست درحالیکه همون لحظه باهمون انقضا وهمون کارت خریدانجام دادم ودرست بوده کاملا”

سارا
سارا
پاسخ به  admin
11 ماه قبل

بعداینجا با اسم مستعار پیام میدم سارا ولی برا اشتراک با اسم رفتم حتی نمیشه چرا نمیدونم

سارا
سارا
پاسخ به  admin
11 ماه قبل

خب چرا اشتراک گذاشتیدچکاریه خیلیا شایدنتونن این طوری بدترحجم مطالعه کم بود کمترم میشه

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x