رمان حورا پارت 152 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

پالتویم را کندم و کنار باقی وسایلم در کمدی که انجا بود، گذاشتم.

کیف مجلسی و کوچکم را، همراه با موبایلم به دست گرفته نفس عمیقی کشیدم، نگاه دیگری به آینه انداختم و با دیدن خوب بودن همه چیز، لبخند به لب، راهی بیرون شدم.

 

راهروی رختکن طوری بود، که چند پله رو به پایین میخورد و سپس میتوانست برای مهمان‌ها جلب توجه کند!

علاقه‌ای به اینکه کسی خیره‌ام شود نداشتم، دروغ چرا کمی استرس داشتم، استرس و نگرانی بابت عدم اطلاع از برخورد احتمالی قباد!

 

چند زنی که از کنارم گذشتند، با چشمان برق زده خیره‌ام بودند و خوب میدانستم دقیقا به چه فکر میکنند، اینکه این همه زیبایی را امشب روی هوا خواهند زد!

_ زن اول قباد کاشفیه، موندم چطوری دلش اومد سر همچین زن خوشگلی هوو بیاره!

 

پوزخند کمرنگی از پچ پچی که به گوش دوستش رساند روی لبم نشست، اعتماد بنفس داد، کاری کرد که سر بالا بگیرن و بدون استرس با قدم‌های محکم راهی سالن شوم، و به لطف پاشنه‌های بلندم و صدای ملایم موزیک، صدای پایم در سالن اکو شد.

 

لحظه‌ای افراد نزدیکتر برگشتند و خیره‌ام شدند، باز هم ترس در دلم نشست، یک حس هیجان بود!

چیزی که برای بار اول تجربه میکردم، حس خوب و بد با هم، یک نگرانی اما پر از هیجان و حس خوب…

 

چیزی که انگار میگفت، یکبار هم که شده خودم تصمیم گرفتم!

خودم خواستم، خودم انجام دادم…

به خواسته و نظر کسی متکی نبودم…

لباس را خودم انتخاب کردم، خودم پوشیدم، خودم به نمایش دادم، کسی نظر نداد، کسی نگفت انجام بده، یا نده!

 

و این تصمیم گیری، هرچند کوچک، به من نوعی، به من زن! نشان داد که مستقل بودن، هرچقدر هم کم…حس خوشایندیست!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 203

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان جایی نرو pdf از معصومه شهریاری (آبی)

  خلاصه رمان: جایی نرو، زندگی یک زن، یک مرد، دو شخصیت متضاد، دو زندگی متضاد وقتی کنار هم قرار بگیرند، چی پیش میاد، گاهی اوقات زندگی بازی هایی با آدم ها می کند که غیرقابلِ پیش بینی است، کیانمهر و ترانه، برنده این بازی می شوند یا بازنده، میتونند جای نداشتن های هم را پر کنند …   به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تاوان یک روز بارانی

  دانلود رمان تاوان یک روز بارانی خلاصه : جانان توسط جاوید اجیر میشه تا با اغواگری هاش طوفان رو خام خودش کنه و بکشتش اما همه چی زمانی شروع میشه که جانان عاشق مردونگی طوفان میشه و…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دودمان
دانلود رمان دودمان قو به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان دودمان قو :   #پیشنهاد ویژه داستان در مورد نوا بلاگر معروفی هست که زندگی عاشقانه ش با کسی که دوستش داشته به هم خورده و برای انتقام زن پدر اون آدم شده. در یک سفر کاری متوجه میشه که خانواده ی گمشده ای در یک روستا داره و در عین حال بطور اتفاقی با عشق

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طرار pdf از فاطمه غفرانی

  خلاصه رمان:         رمان طرار روایت‌گر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کنعان pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام می شود و با فرهام زند، طراح دیگر کارخانه همکار و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قتل کیارش pdf از مژگان زارع

  خلاصه رمان :       در یک میهمانی خانوادگی کیارش دولتشاه به قتل می رسد. تمام مدارک نشان می دهند قاتل، دختر نگهبان خانه است اما واقعیت چیز دیگریست… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Esfp99
Esfp99
10 ماه قبل

وفهمیدیم تو چقدر زیبایی

Esfp99
Esfp99
10 ماه قبل

خیلی چرت بود
همش رو دو تا جمله خلاصه میشد من مستقل شدم من از کسی نظر نخواستم و……..

باشه فهمیدیم تو مستقل شدی

Zizi
Zizi
10 ماه قبل

کم کم ۲۰ پارت داری از لباس میگی
بس کن دیگه 😐

خواننده رمان
خواننده رمان
10 ماه قبل

چرا از وقتی لاله اومده تو زندگی قباد از دید قباد داستان پیش نمیره اصلا
فاطمه خانم میشه سال بد و قایم موشک رو هم بذاری

خواننده رمان
خواننده رمان
10 ماه قبل

ممنون

fatemenura
fatemenura
10 ماه قبل

گی بوره این رمان دله با این پارت هاش
دیگه نمیخونمش

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط fatemenura
Bahareh
Bahareh
10 ماه قبل

ای بابا چرا قفلی زدی رو لباس بابا بکش بیرون فهمیدیم چه لباس خفنی پوشيده حورا دیگه اینقدرام نمیخواد روش تاکید کنی. این چهار تا دونه خطم اسمش پارت نیست بیشتر شبیه پیامک بود تا پارت.
کاش این رمان و اشتراکی میکردی ادمین به جای آواکادو و هامین 🤣🤣

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط Bahareh afsar
fatemenura
fatemenura
10 ماه قبل
پاسخ به  Bahareh

👍👍👍👍👍😂😂

روا
روا
10 ماه قبل
پاسخ به  Bahareh

میخواهد بگه منم لباس دارم میبینییییییی

...
...
10 ماه قبل

واییییییییییی ازدستت نویسنده
پارت آینده مسیری که از پله میره پایین و بقیه نگاش میکنن
پارت بعدترش قباد سرشو بلند میکنه
پارتی خیلی بعدش قباد عصبی میشه و…

البته اگه بشه به اینا پارت گفت:/

رهگذر
رهگذر
10 ماه قبل

خیلی کم بود

ریحان
ریحان
10 ماه قبل

مردشور خودت لباست ببره اههههه
ول کنم نیست

حنا
حنا
10 ماه قبل

وااااای
چقدرررررر طولانی
آخه فلان فلان شدههههههه این پارتهههههخهخ احمقققققق۳ق

روا
روا
10 ماه قبل

چی بگم قسمت بدم ازت خواهش کنم به خدا هیچی ازت نمی‌خواهیم فقط به عنوان یه نویسنده درست پارت بده لطفا درست پارت بده درسته الان حدودا داری یه روز در میون پارت میدی ولی این یه روز در میونت هیچی جلو نمی‌بره چون واقعا سر هم ۵ خط هم نمینویسی همش هم خاطرات ذهنی حورا یکم از قباد بگو

روا
روا
10 ماه قبل

واییییییی به این چصی میگن پارت ؟

دسته‌ها
17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x