میگویم بدبخت که میشوم، منظورم واضح است، تا به دنیا امدن بچه نگهم میدارد، چرا؟ چون طلاق زن باردار باطل است…
از این رو هم، وقتی کودکم به دنیا بیاید، با طلاق و گرفتن حضانت کودکم من از این خانه پرت میکند.
دیگر نه روی بچهام را میبینم نه میتوانم کاری کنم، همه چیز هیچ و پوچ میشود، همهچیز تار و مار…نمیخواهم همچین چیزی را، ابدا نمیخواهم فرزند من زیر دست یکی مثل لاله بزرگ شود، ابدا!
_ خب…راستش، تو فکرشم که یه مدت بی خبر از بقیه ازینجا دور شم…
چشمانش که داشت میرفت تا از کاسه بیرون بپرد با فشار دادن دستش متوقف کردم:
_ واسا، هنوز تموم نشده!
چشمانش به حالت قبل برگشت و منتظر به لبهایم خیره شد، اب دهانم را قورت دادم:
_ من…من باردارم!
دیگر چشمانش گشاد نشد، دهانش زحمت را کم کرده تا زمین کشیده شد!
لب به دندان گرفتم و سریع گفتم:
_ کیمیا، خوبی؟ اروم تو رو خدا، صدات درنیاد…جون من باشه؟ نباید کسی بفهمه…هیچکس نفهمه خب؟ قول دادیا…
خودش را کمی جلو کشید، نگاهش را به شکمم دوخت و لب زد:
_ حاملهای؟ تو؟ مگه…مگه نگفتی نمیتونی، یعنی…مطمئنی؟ اشتباه نشده؟
سری به طرفین تکان دادم:
_ نچ، یه سری ازمایش و چکاپ برا کیست و مشکلای رحمم بود، اونجا مشخص شد که باردارم، خودمم اصلا نفهمیدم…
چشم ریز کرد:
_ علائم؟
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 223
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
اها در ضمن طلاق زن باردار باطل نیست. میشه طلاق گرفت. چرا وقتی قوانین رو بلد نیستید رمان مینویسید؟
حضانت که تا هفت سال با مادره
بالاخره تصمیم گرفت که بره چقدر دیر
به خودم قول دادم تا قبل از سال جدید این رمان تموم شه اگه تموم نشد دیگه واسه این رمان حرص نمیخورم هر چی شد شد گور بابای حورا لاله قباد سه تا شخصیت خیالی که روی هم یکی ام نمی ارزند
قکر کردم به کیمیا نمیگه سوپرایز شدم
کاش یکم طولانی تر بذارین
پارت قبل گفته بود که ویار کرده بگه 🤣🤣🤣زن حامله هم از هر چی بگذره از ویارش نمیگذره