رمان حورا پارت 189 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

کمی نگاهم کرد و سپس در همانجا لب زد:

 

_ تا وقتی اسم من تو شناسنامه‌ته، تا وقتی من بهت محرمم، هیچ مردی حق نداره مزاحمت شه و اذیتت کنه!

 

_ خودت چی؟ خودت مرد نیستی؟

 

از دهانم پرید، اذیت و مزاحمتش را در صورتش کوبیده بودم، خیره نگاهم کرد و دروغ است اگر بگویم در چشمانش غم را ندیدم!

نگاهش را در اطراف چرخاند و سپس سری تکان داد:

 

_ نمیتونی تو چند ماه انقدر عوض شده باشی حورا، قبلا اینطوری نبودی!

 

سری به تایید تکان دادم:

_ دقیقا، میدونی چی تغییرم داد؟

 

سرم را کمی جلو کشیدم:

_ رفتارا و کارای شماها، تو و خونواده‌ت، هر چیزی خواستید گفتید، هر کاری خواستید باهام کردین، حداقل ازینجا به بعدشو خودم میسازم، نمیذارم دیگه یکیتون خراب کنه زندگیمو!

 

پوزخند زد، دست در جیب‌هایش فرو برد:

_ حتما، بساز…کسی هم جلوتو نگرفته، ولی نه تا وقتی که زن منی!

 

به سمت در رفت:

 

_ فعلا تو هم شوهر یکی دیگه شدی، هرموقع تو شدی شوهر شریکی، شاید منم شدم زن شریکی، ایده‌ی بدی نیست نه؟

 

دستش روی دستگیره‌ی در ماند، طوری که کتف و شانه‌اش تکان میخورد، انگار داشت با نفس‌های تند و پشت هم خونسردی‌اش را حفظ میکرد.

حتی وقتی چنان دستگیره‌ی در را فشرد که سفیدی انگشتانش، ترساندم که مبادا گردن من میانشان گیر کند!

 

_ حرفتو میذارم پای حسادت، اما یادت نره، لاله بچه‌مو حامله‌س، تا وقتی هم به دنیاش نیاره اینجا میمونه!

 

سپس بیرون رفت و من گیج ماندم، تا وقتی هم به دنیایش نیاورد، اینجا میماند!

مگر قرار بود بعد از زایمان برود؟ لاله که قطعا این را نمیدانست اما…

نکند قباد فکر میکرد میتواند بچه‌ی خودش را از مادرش بگیرد؟

 

قلبم به تب و تاب افتاد، آنقدر‌ها هم بی رحم نیست، نمیتواند کودک زن دیگری را از مادرش جدا کند و بخواهد برای من و خودش نگهش دارد!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 225

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن و …آرمین برگشته تا زندگی و آینده شو اینجا بسازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقصنده با تاریکی

    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش درمی یاره و حالا نمی دونه که این نزدیکی کیارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت

  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی قبولش کرده اند، در تمام لحظات همراهش بوده اند؛ اما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ایست قلبی pdf از مریم چاهی

  خلاصه رمان:     داستان دختری که برای فرار از ازدواج اجباری با پسر عموی دختر بازش مجبور میشه تن به نقشه ی دوستش بده و با آقای دکتری که تا حالا ندیده ازدواج کنه   از طرفی شروین با نقشه ی همسر اولش فاطی مجبور میشه برای درمان خواهرش نقش پزشکی رو بازی کنه که از خارج از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهمان زندگی
دانلود رمان مهمان زندگی به صورت pdf کامل از فرشته ملک زاده

        خلاصه رمان مهمان زندگی :     سایه دختری مهربان و جذاب پر از غرور و لجبازی است . وجودش سرشار از عشق به خانواده است ، خانواده ای که ناخواسته با یک تصمیم اشتباه در گذشته همه آینده او را دستخوش تغییر میکنند….. پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طالع دریا

    خلاصه رمان:     من دنیزم اتفاقات زیادی و پشت سر گذاشتم برای اینکه خودمو نکشم زندگیمو وقف نجات دادن زندگی دیگران کردم همه چیز می تونست آروم باشه… مثل دریا… اما زندگیم طوفانی شد…بازم مثل دریا سرنوشتم هم معنی اسممه مجبورم برای شروع دوباره…یکی از بیمارارو نجات بدم… روانشو درمان کنم بیماری که دچار بیماریه خطرناکیه که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
14 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نام نامدار
نام نامدار
8 ماه قبل

یعنی خاک دو عالم بر سرت حورا که انقدر احمقی که رفتارها و حرف های قباد رو یادت رفته و با فکر به اینکه قباد بچه رو از لاله میگیره قلبت به تب و تاب میافته

♡ روا ♡
♡ روا ♡
8 ماه قبل

نویسنده رمان حورا کیه

♡ روا ♡
♡ روا ♡
8 ماه قبل

حورا هنوز قبول داره که قراره خودشو قباد با هم باشن خیلی مسخرس بنظرم آخرش مسخره شد اصلا حورا فقط باید تو فکر طلاق باشه بنظرم الکی داره کش دار میشه

نویسنده
نویسنده
8 ماه قبل

نکند قباد فکر میکرد میتواند بچه‌ی خودش را از مادرش بگیرد؟
 🙄
نویسنده اشتباه کرده. وقتی حورا توی دلش داره با خودش حرف می‌زنه چطور می‌تونه بگه بچه خودش؟! خوبه می‌دونه بچه از قباد نیست و بعد میگه بچه خودش!! بابا بچه‌ مال یه نفر دیگه‌ست. نویسنده خودش باید پارت‌ها رو یه دور بخونه‌‌. فاطمه، خدایی دو خط دیالوگ دیگه تایید شدن داره؟🤔🤒 من خودم الان سی و خورده‌‌ای از رمانم رو نوشتم اگه بخوام با رمان حورا حساب کنم سیصد چهارصد پارتی میشه اما هنوز خیال ندارم منتشرش کنم، چرا؟ چون می‌دونم اگه کاملش نکنم شرمنده مخاطب میشم. این خانوم نویسنده واقعاً چند سالشه؟ چه فکری می‌کنه🤔 قصد توهین یا حرف بدی ندارم به خدا اما واقعاً خودش یه خورده از رمانش رو بخونه، قباد چرا یهو این‌قدر اروم شد؟ اوکی، به خاطرل غرور خورد شده و رو کم کنی حورا تن به این ازدواج داد؛ اما ماها یادمون نمیره که چطور حورا رو تحقیر می‌کرد و جونش وصل لاله جونش بود. حرمت عشق رو با نوشتن چنین چیزهایی گل‌آلود نکنید. نمیگم توی نویسندگی اشتباه نیست. چرا بزرگ‌هاش هم پر از نقص و ایرادن. خودِ منم خیلی اشتباه کردم و هنوز هم دارم اما دیگه نباید که مخاطب رو کج‌فهم تصور کنیم! شما الان داری نکته غلط به خورد مخاطب میدی😑 مرتیکه خیانت کنه به هر عنوانی بعد طلبکار هم باشه تازه خانومش هم خیانتش رو یه جورِ دیگه پیش خودش معنی می‌کنه🤦‍♀️ حورا این همه درس و هدف‌گذاری کرد همه‌اش کشک؟ هر چیزی، یا شخصیتی باید به روند رمان کمک کنند نه اینکه بی‌هیچ نتیجه‌ای رها بشه

نویسنده
نویسنده
8 ماه قبل

پیام منظورته؟ یا رمان. با پارت‌های حورا تقریبی حساب کردم🤣

....
....
8 ماه قبل

آب قباد سس ننه ی جپهت که معلوم نیس می خوای چه پوخی بخوری … خو بی نا … بیشرف همه امون حداقل ۱ بچه ازت باردار شدیم تنبون کش … ای من شاشیدم تو تاریخی که شخصیتت اومد تو ذهن نویسنده 🫠🫠🫠

درنا
درنا
8 ماه قبل

خاک بر سر حورا با این دلسوزیش

تارا فرهادی
تارا فرهادی
8 ماه قبل

واقعا😅

سارا
سارا
8 ماه قبل

لعنت بحورا زنم انقدر احمق

Armita
Armita
8 ماه قبل

فاطمه جان یه چیزی ببین میتونی بری یکم رمان های عاشقانه بخونی تا بلکه یکم ایده بگیری من خودم رمان نویسم خب و هر سری که ازم انتقادی میشه سریع میرم و تغییرش میدم بخدا تا اومدم بفهمم داستان چی بود پارت تموم شد هم پارتا رو طولانی کن و هم انقدر کش نده چون داره کسل کننده میشه می‌دونی مخاطبانی مثل من که طرفدار داستان های عاشقانه هستن نمیخوان انقدر داستان کش داده بشه من می‌دونم که کارت به شدت سخته ولی باید یکم تغییر مسیر بدی چون واقعا شخصیت حورا داره تمام زنان رو ضعیف نشون میده در حالی که زنا از هر کسی قوی ترن حتی از مردا………. پس تروخدا دیگه تمومش کن بخدا شمردم نزدیک ۹۰ تا پارت دادی همش هم تکراری و کوتاه.لطفا یکم رمان رو ببر به قسمتی که هیجان انگیز باشه.
ممنونم نویسنده ی زحمت کش🥰🥰

لی لی
لی لی
8 ماه قبل
پاسخ به  Armita

ایشون فقط پارتارو میذاره نویسنده اصلی نیستن

Armita
Armita
8 ماه قبل
پاسخ به  لی لی

خب همین رو به نویسنده بگن چون من یکی واقعا دیگه دارم خسته میشم از این رمان.
بقیه نویسنده ها هم رمان هاشون رو ول کردن رفتن کلا.
میشه یه نگاهی به این نظر بکنید ممنون.

دسته‌ها
14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x