نفس عمیقی کشید، سری به تایید تکان داد و درب سمت خودش را باز کرد:
_ پس بفرمایید، کیمیا چکاپ داره، بعدش یه جایی هست بریم بهتون نشون بدم!
خوشحال از اینکه در معاینهی کیمیا همراهم کرده بودند، به دنبالشان پیاده شدم:
_ چه جایی هست؟
کیمیا به جا وحید دستم را گرفته و نیشش را شل کرد:
_ یه جا که قراره داداشم دنیا رو زیر و رو کنه ام پیدات نکنه!
از حرفش خندیدم، هیچوقت فکرش را نمیکردم یک روز با کیمیا پشت برادرش را با حرف ببندیم و پنهانی از او کاری کنیم!
عروس و خواهرشوهر، علیه داماد دست به یکی کنند، قشنگ بود، برای من قشنگ بود!
وارد ساختمان پزشکان شدیم، به دنبال مطب کیمیا، انگار دکتر دیگری انتخاب کرده بود، وقتی پرسیدم هم، با چشم اشارهای به وحید که سر در گوشی برده بود، کرد.
حالا یا میگفت جلوی وحید چیزی نگویم، یا منظورش این بود که وحید نگذاشته و خودش دکتر انتخاب کرده!
بهرحال چندان مهم هم نبود، همینکه وحید نمیفهمید من باردارم کافیست، چون محال است در این صورت به قباد نگوید!
حق هم دارد، باز هم و همیشه حق را به وحید میدهم، مرد عاقل و داناییست…
تصور کن من تنهایی چگونه فرزندم را بزرگ کنم؟ خدا میداند چگونه خواهد گذشت!
اصلا اگر بعدا شکمم برآمده شود و وحید ببیند، شاید بخاطر اینکه از او پنهان کردهایم به قباد خبر دهد، نه؟
با باز شدن درب آسانسور افکار مالیخولیایی را کنار زده بیرون رفتیم، در مطب دکتر باز بود.
داخل که شدیم، هیچکس نبود، جز منشی!
بعد از صحبتهای اولیه، کسب اجازهی ورود گرفتند، هنوز چیزی از هیکل کیمیا مشخص نبود اما کمی تپلتر شده بود، انگار وحید خوب به خورد و خوراکش میرسید!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 189
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
وحید مرد خوبیست
نکند بفهمد و به قباد بگوید؟
اینا توی کل پارتا هستش احیانا؟؟
نویسنده فهمیدیم بسه
بابا حداقل کوتاه پارت میدی طوری بنویس که رمان یکم جلو بره
پروردگارا عمر با عزت بده بهمون تا این رمان تموم بشه بعد خاکمون کنن حداقل 😩😩🤦🤦🤦
نویسنده عزیز قلمت و طرز نوشتنت هم پس رفت کرده یعنی چی کسب اجازه 😐
کاش رمان دلارای تموم بشه
رمان حورا نابود بشه
طلاعم شکر خدا تموم شد
اووکادو و هامینم اشتراکی شد خداروشکر
رمان مرولین چیه اونم نابود بشه هم چرته هم پارت گذاری افتضاح و نامنظم
یه رمان رزهای وحشی و آبشار طلایی و آوای توکا به شرط ادامه ی درست پارت گذاری خوب بمونه خیرشون ببینید
سکوت تلخم کاش عین حورا نشه مورچه ای پیش میره و هیچ چیز جدیدی وارد داستان نمیشه،اگر قراره عین حورا باشه نابود بشه
خدا نکشتت 😂😂ولی خوب گفتی زنده باشی موافقم با نظرت عزیزم ،پروسه تکراری خسته کننده اس قاعدتا”
+++
واییی خدایش نویسنده حداقل میخواهد مصرف کنه جنس خوب بگیره
میگه معلوم است وحید خوب به خورد خوراک کیمیا رسیده است اییی خدااا معلومه وحید اهمیت میده مگه همه قبادن که لا پ.ا فقط واسشون مهم باشه