میدانست لاله این روزها زیادتر میخوابد، سریعتر خوابش میبرد، بعد از نیم ساعتی، از جا برخاست و به اتاق برگشت، ندیدن موبایل لاله در جای قبلیاش، اخمهایش را در هم کشید.
نگاهش دور تا دور تخت چرخید، شاید نزدیک به خودش قرارش داده بود، اما نبود، ندیدش!
به سمت تخت رفت، شک کرد لاله شاید بیدار باشد و همین رفتارهایش داشت به شک و تردیدش اضافه میکرد.
چرا هیچوقت برایش مهم نبود لاله چه دوستانی دارد؟ کجاها میرود؟ چرا حتی یکبار برای چک کردن گوشیاش کنجکاوی نکرده بود، تا به امشب و آن هم با دلیل موثق!
روی تخت نشست و دوباره اطراف را با دقت نگاه کرد، نمیخواست لاله را بیدار کند، نمیخواست بفهمد قصدش چیست. اگر لاله تا به امروز در سکوت خیانت کرده بود، راهی برای پیچاندنش داشت، میدانست چگونه او را از سرش باز کند!
روی تخت دراز کشید، و برای باز هزارم احساس انزجار در وجودش پیچید، امشب داشت همهی تناقضات را حس میکرد، چطور نفهمید شب اول رابطهی زوریاش با لاله، او باکره نیست؟
دستش را زیر سر گذاشت، شاید هم هست و حرفهای حورا دروغ باشد، اما…
وقتی به رفتارهای لاله، به تنهایی دکتر رفتنهایش، رفتارهایش قبل از اینکه زندگیاش با حورا به هم بریزد را به یاد میآورد، فقط شک در مغزش میپیچید…
حورا حق داشت، از اینکه مدام تذکر میداد از دخترخالهات دوری کن، حالا دخترخالهاش به عنوان همسر، کنارش روی تخت خوابیده بود، با شکمی که معلوم نبود از او بالا امده یا مردی دیگر!
کلافه چشم بست و تلاش کرد شده کمی بخوابد تا مغزش از این تنش فرار کند، حتی شده برای چند ساعت، اما نشد!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 218
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سلام باباچه خبره یه رمان داری انقدرطول میدی پارت بزاردیگه هرسیری میزاری دوتاخط میزاری الان دوسال بیشتررده شده
به چرت ترین حالت ممکن رمان ادامه پیدا میکنه
آخه این چصصصص پارت به چ درد میخوره
دوستان من دارم توهم میزنم یا واقعا تو پارا هایی لاله و قباد شب حجله گرفته بودن بعد حورا شنید ک لاله جیغ کشید یعنی بکارتش پاره شده بود اون موقع دیگه😐😐😐
قباد ادم عاشق نیست. آدم عاشق به معشوقه و زنه خودش شک نمیکنه. الان قباد لاله دوهزاری و پاپتی رو قبول داره و با خودش مبگه شاید حورا دروغ مبگه؟ کسیکه واقعا عاشق باشه نه شک مبکنه به همسرش نه اینجوری باهاش بخاطر تنبیه احمقانه رفتار مبکنه
در این مورد شک بی جا بوده. وقتی مدرک داره لاله هم مشکوکه دیگه شک چیه
دوستان واقیعت همینه اصلا قباد عاشق نیست قباد یه هوله
فقط دلم میخواهد اعصبانیت قباد گریه زجه های لاله ببینم و شرمندگی مامان قباد خالش
قباد فقط فقط یه مردیکه هولِ که حتا به پرده داشتن نداشتن لاله هم توجهی نکرده
لاله هم یه زن خیانت کار و خرابه که تنها خواستش بهم زدن زندگی حورا بوده
حورا هم یه زن ضعیفِه که حتا نتونسته شوهرشو راضی کنه که برن تو یه خونه جدا زندگی کنن
تا فردا حق 🥲👌
خیلی پارتا کمهههههههههههههههههههههه😐
ای لعنت به هرچی نویسنده اس که بیخود رمانشونو کش میدن ونمیرن راحت سراصل مطلب الان یک سالم گرفتاریم ومعطل ببینیم کی قباد موفق میشه یواشکی گوشی لاله هفت خط برداره ایکاش لاله وامثال لاله تیکه تیکه بشن والا به هیچ جای دنیا بر که نمیخوره جا برا تنفس بازترم میشه .
خدا از دهنت بشنوه خدایش بد دردیه حالا فکر کن رمان حورا از رو واقعیت نوشته شده باشه
قبلا کم بود ولی هر روز بود چرا دیگه چن روز یبار شده
آخه یه آدم چقدر می تونه احمق باشه وااااای
عشق و علاقه ی خودش به حورا رو به لا له فروخت حالا که دست لاله رو شده میگه شاید حورا دروغ میگه
قباد یه احمق به تمام معناست