راوی
نمونه ازمایش را در جایش قرار داد و از سرویس بهداشتی آزمایشگاه بیرون امد. به سمت پذیرش رفت و رو به مسئولش ایستاد:
_ جواب آزمایش کی حاضر میشه؟
زن نگاهی به نسخه انداخت و با برداشتن برگهای کوچک، به سمتش گرفت:
_ بهتون خبر میدیم، شما یکبار دیگه آزمایش دادین درسته؟
سری به تایید تکان داد:
_ اره اما بهم خبر ندادن!
زن نگاهش را در مانیتور چرخاند:
_ چرا خبر داده شده، حتی جواب آزمایش هم گرفتن ازینجا، اما یه کپی هم دکتر مقیمی خواسته بودن، همین یکی دو هفته پیش براشون فرستادیم!
ابروهایش در هم کشیده شد، کسی جز او و حورا ازمایش را گرفته بود؟ یعنی واقعا جواب ازمایش قبلی درست بوده؟
سری تکان داد و به تشکری اکتفا کرد، برگهی آزمایشی که حورا به او داد یک نسخهی کپی بود، پس همانیست که دکترش گرفته، دکتر مقیمی.
پس نسخهی اصلی را کسی دیگر برداشته، کسی که او نمیدانست باید به کی شک کند.
اگر حورا نیست، و کسی نمیخواهد قباد بداند که مشکل دارد، پس…فقط لاله است!
اخم کرد و با این فکر کنار ماشینش متوقف شد، ازمایشگاه به شمارهی قباد زنگ میزنند، پس لاله اگر از ازمایش خبر داشته باشد، یعنی زمانی تماس گرفتهاند که موبایلش در دسترس لاله بوده!
درواقع یعنی، لاله پنهانی فهمیده و به سراغ برگه آزمایش رفته، نتیجه هم اعلام نکرده، چرا؟
چرا…حورا گفته بود، چرا که لاله خیانت کردهاست!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 212
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
قباد یه لحظه از ماتریکس خارج شد
عاشق ماتریکس شدم نمی دونستم همچین کارایی هایی هم دار=)
باز از زبون قباد بهتره من خودم حس بهتری بهم دست میده تا بشینم مستند دیدن حورا خانم بخوانم
فقط اومدم بگم من تونستم خوندن این رمانو ترک کنم ولی خیلی خوشحالو راضیم دو پارت نادیده بگیری دیگه دلت نمیخوای بخونی
باور کنم نویسنده در حال عادی هست و چیزی مصرف نمیکنه اینبی محتوا دیگه چیه طرز بیان نویسنده همیشه اینجوره؟
از سنم برای حضور در این سایت خجالت میکشم!
نازی. بمیرم برا انگشتای ظریفت که با دو خط نوشتن درد میگیره نمیتونه بیشتر بنویسه
خبر نداری؟
نویسنده از شدت ضعف زیر سرمه الان بنده خدا😔
بیاین پولامونو بزاریم رو هم شاید بتونیم یه کنسرو اناناسی چیزی بخریم که لیاقت خورده شدن توسط نویسنده حورا رو داشته باشه ، راستی من امروز رفتم دیدن نویسنده دلارای ! شمام رفتین ببینینش؟! تو کماست بیچاره انقد زحمت کشید…
به حق علی ایشالله در واقعیت ، زاییدم از دست این دو نفر!
ماه دیگه عروسیمه بخدا من ارشدمو گرفتم تموم شد ، ابجیم زایید ، دارم عروسی میکنم(موقع شروعش اصلا سینگل بودم)بخدا من نوم بدنیا بیاد شاید نصف رمان رسیده باشه!
لیاقت کنسرو آناناس هم نداره
جدی میفرمایید؟