کسی مثل لاله می‌توانست زندگی خوبی داشته باشد اگر چنین نمیکرد و زندگی دیگری را هم به هم نمیزد.

 

_ تو فکری…

 

نگاهم را به محمد دادم، داشت هنداونه‌ را در حوضچه میشست، هوا خنک شده بود جدیدا، بهار دیوانه سر بازی گرفته بود، گاهی گرم تابستانی و گاهی سرد پاییزی و باران شدید.

 

_ تو فکر لاله بودم…

 

_ تو که قرار بود دیگه ازشون خبری نگیری!

 

دستی به شکمم کشیدم، کمی برامده شده بود:

 

_ اره اما وقتی دیدم کیمیا داره خودخوری میکنه و بدجور تو خودشه دلم نیومد، بیچاره اونم حامله‌س خب، این همه مشکل و غم و غصه‌رو حمل کنه برا خودش و بچه خوب نیست!

 

لبخندی زد و هندوانه را در سینی گذاشت، چاقو را وسطش زد و به راحتی نصفش کرد:

 

_ عجب دل صافی داری حورا، من بودم جای تو الان نماز شکر میخوندم!

 

خندیدم:

_ تو مسلمون نیستی محمد!

 

او هم خندید و سرگل هندوانه که بدجور چشمک میزد را برید و به سمتم گرفت:

_ بزن روشن شی… مسلمونی مگه به خر بودنه؟ طرف زده زندگیتو ناکار کرده باز دلت واسش میسوزه؟

 

هندوانه‌ی قرمز را گاز زدم، کمی از آب قرمزش روی دامن لباسم چکید، مزه‌ی شیرینش چنان سر ذوقم آورد که حس کردم جنینم از هیجان منقبض شد.

 

_ چمیدونم خب…دست خودم نیست، یه جایی میگه خوبش شدا، اما باز دلم به حال بچه‌ش میسوزه..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۲ / ۵. شمارش آرا ۱۹۲

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی

  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بامداد عاشقی pdf از miss_قرجه لو

  رمان بامداد عاشقی ژانر: عاشقانه نام نویسنده:miss_قرجه لو   مقدمه: قهوه‌ها تلخ شد و گره دستهامون باز، اون‌جا که چشمات مثل زمستون برفی یخ زد برام تموم شدی، حالا بیچاره‌وار می‌گردم به دنبال آتیشی که قلب سردمو باز گرم کنه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی و….، به اسم گروه آفتاب به سرپرستی سید علی، در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تریاق pdf از هانی زند

خلاصه رمان : کسری فخار یه تاجر سرشناس و موفقه با یه لقب خاص که توی تموم شهر بهش معروفه! عالی‌جناب! شاهزاده‌ای که هیچ‌کس و بالاتر از خودش نمی‌دونه! اون بی رقیب تو کار و تجارته و سرد و مرموز توی روابط شخصیش! بودن با این مرد جدی و بی‌رقیب قوانین خاص خودش‌و داره و تاحالا هیچ زنی بیشتر از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع

    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر ۱۶ ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نت های هوس از مسیحه زادخو

    خلاصه رمان :   ارکین ( آزاد) یه پدیده ناشناخته است که صدای معرکه و مخملی داره. ویه گیتاریست ماهر، که میتونه دل هر شنونده ای و ببره.! روزی به همراه دوستش ایرج به مهمونی تولدی دعوت میشه. که میزبانش دو دختر پولدار و مغرور هستن.‌! ارکین در نگاه پریا و سرور یه فرد خیلی سطح پایین جلوه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
♡ روا ♡
♡ روا ♡
3 ماه قبل

کسی مثل لاله می‌توانست زندگی خوبی داشته باشد اگر چنین نمیکرد و زندگی دیگری را هم به هم نمیزد_ تو فکر نگاهم را به محمد دادم، داشت هنداونه‌ را در حوضچه میشست، هوا خنک شده بود جدیدا، بهار دیوانه سر بازی گرفته بود، گاهی گرم تابستانی و گاهی سرد پاییزی و باران شدید تو فکر لاله بودم تو که قرار بود دیگه ازشون خبری نگیری!دستی به شکمم کشیدم، کمی برامده شده بود:_ اره اما وقتی دیدم کیمیا داره خودخوری میکنه و بدجور تو خودشه دلم نیومد، بیچاره اونم حامله‌س خب، این همه مشکل و غم و غصه‌رو حمل کنه برا خودش و بچه خوب نیست لبخندی زد و هندوانه را در سینی گذاشت، چاقو را وسطش زد و به راحتی نصفش کرد عجب دل صافی داری حورا، من بودم جای تو الان نماز شکر میخوندم!خندیدتو مسلمون نیستی محمد!او هم خندید و سرگل هندوانه که بدجور چشمک میزد را برید و به سمتم گرفت بزن روشن شی مسلمونی مگه به خر بودنه؟ طرف زده زندگیتو ناکار کرده باز دلت واسش میسوزه؟هندوانه‌ی قرمز را گاز زدم، کمی از آب قرمزش روی دامن لباسم چکید، مزه‌ی شیرینش چنان سر ذوقم آورد که حس کردم جنینم از هیجان منقبض شد.چمیدونم خب…دست خودم نیست، یه جایی میگه خوبش شدا، اما باز دلم به حال بچه‌ش میسوزه..

جمع بندی : خرافات ذهنی حورا دیدن محمد  و شعر گفتن محمد و حورا گرفتن هندونه و ریختن هندونه رو دامن حورا 

.بی‌نام‌‌.
.بی‌نام‌‌.
3 ماه قبل

😐 😐 😐 😐

دریا
دریا
3 ماه قبل

نکشیمون با دل سوزیت باش تو ادم خوب سر به راه ما متوجه شدیم نیاز نیس صدبار تکرار کنی حتما پارت بعد بابا ممد میاد برا اون تعریف میکنن دل حورا میسوزه پارت بعدم مامان ممد میاد براش تعریف میکنن دل حورا میسوزه و با این پارت گذاری مرتب ما یه هفته علاف دل سوزی حوراییم😠😠😠😠😠💔
بخدا خسته شدیم نویسنده میخوای چرت و پرت بنویسی پارت سریعتر بده یکم احترام بزار به خوانندهات💔💔🥺

♡ روا ♡
♡ روا ♡
3 ماه قبل

حورا دیگه چقدر احمقه که هنوز تو فکر اینه حال قباد مادرش بده بابا احمق هر کی جا تو بود طلاقشو می‌گرفت خودشو خلاص میکرد

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x