رمان حورا پارت 262 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

این حرفش به مذاقم خوش امد که با لبخند سری تکان دادم:

 

_ اره اتفاقا بچه‌م دایی میخواد، کی بهتر از محمد…

 

کیمیا با خنده کمی جابجا شد، دوقلو‌هایش زیاد از حد بزرگ بودند، دو هفته‌ای میشد که آمده بود اینجا، به گفته وحید میخواست قبل از زایمان در حال و هوای طبیعت باشد و از شهر دور.

 

آنتن هم که وصل شده بود و دقیقا از همان روز که محمد گفت دیگر میتوانیم تماس برقرار کنیم من کامل موبایل را خاموش کردم، میترسیدم قباد تماس بگیرد، خاموش بودنش بهتر بود.

 

کاری یا چیزی داشتم هم موبایل محمد بود.

 

_ هرچی اصلا، حورا با من برمیگردی؟ یه روز قبلش قراره بستری شم برای سزارین آماده‌م کنن، تو هم با من بیا، هم دکتر یه نگاهی بهت بندازه هم برا کنکورت حوزه ایناتو پیدا کنی!

 

شانه بالا انداختم:

 

_ میترسم بیام قباد پیدام کنه، با محمد بیام و برم بهتره، برای روز قبل از کنکور هم یه نوبت گرفتم پیش دکترم، همون موقع میرم…

 

سری تکان داد:

 

_ خیله خب، هرجور راحتی…دوس داشتم کنارم باشی اما خب، درد داداشم کم نیس واست…حق میدم بهت!

 

دلخوری در صدایش پیدا بود، بخاطر قباد و خواسته‌ی من کیمیا باید خودش برای دیدنم می‌آمد و حالا که از من درخواستی داشت، وقتی جواب رد میدادم دلخور میشد:

 

_ کیمیا، بخدا میترسم…میدونی که قباد منو با این شکم ببینه چیکار میکنه؟ دیوونه میشه!

 

_ اون الانم دیوونه شده، رسما مامانمو عذاب میده، این چند هفته مامانو اوردم خونه خودمون، بخدا یه جوری مثل دیوونه‌ها با همه رفتار میکنه که بیا و ببین فقط، نه اصلاح میکنه درست حسابی نه به خودش میرسه، نه لباساشو اتو میکشه…یعنی واقعا…

 

بغض گلویش مجال ادامه نداد، حتی من هم دلخور بودم، اما چه میکردم؟ باز دم میدادم به تله‌ی قباد؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 185

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ریسک به صورت pdf کامل از اکرم حسین زاده

    خلاصه رمان: نگاهش با دقت بیشتری روی کارت‌های در دستش سیر کرد. دور آخر بود و سرنوشت بازی مشخص می‌شد. صدای بلند موزیک فضا را پر کرده بود و هیاهو و سروصدا بیداد می‌کرد. با وجود فضای نیمه‌تاریک آنجا و نورچراغ‌هایی که مدام رنگ عوض می‌کردند، لامپ بالای میز، نور نسبتاً ثابتی برای افراد دور میز فراهم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج با مرد مغرور

  دانلود رمان ازدواج با مرد مغرور خلاصه: دختر قصه ی ما که از کودکی والدینش را از دست داده به الجبار با مردی مغرور، ترشو و بد اخلاق در سن کم ازدواج می کند و مجبور به تحمل سختی های زیاد می شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حصاری به‌خاطر گذشته ام به صورت pdf کامل از ن مهرگان

  خلاصه رمان:       زندگی که سال هاست دست های خوش بختی را در دست های زمستانی دخترکی نگذاشته است. دخترکی که سال هاست سر شار از غم،نا امیدی،تنهایی شده است.دخترکی با داغ بازیچه شدن.عاشقی شکست خورده. مردی از جنس عدالت،عاشق و عشق باخته. نامردی از جنس شیطانی،نامردی بی همتا. و مردی غرق در خطا،در عین حال پاک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آدمکش

  خلاصه رمان :   ساینا فتاح، بعد از مرگ‌ مشکوک پدرش و پیدا نشدن مجرم توسط پلیس، به بهانه‌ی خارج درس خوندن از خونه بیرون می‌زنه و تبدیل میشه به یکی از موادفروش‌های لات تهران! دختری که شب‌هاش رو تو خونه تیمی صبح می‌کنه تا بالاخره رد قاتل رو می‌زنه… سورن سلطانی! مرد جوان و بانفوذی که ساینا قصد

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هیچکی مثل تو نبود

  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و نظرات خانواده اش گاهی با اون یکی نیستن مجبوره زیر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کنعان pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام می شود و با فرهام زند، طراح دیگر کارخانه همکار و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
4 ماه قبل

دم به تله ی قباد بدی؟ بنظرم این زیادی قباد رو بد جلوه میده.

هانی
هانی
4 ماه قبل

یه حسی میگه که وقتی قباد حورا رو دید حورا بچه رو بندازه گردن محمد بگه ازدواج کردیم اینم بچمونه قیافه ی قباد دیدنیه🤣

حنا
حنا
4 ماه قبل
پاسخ به  هانی

وقتی هنوز طلاق نگرفتن نمیتونن این کار و بکنن

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x