اخم کرد و فنجان قهوه را برداشت:

 

_ دلگرمی این مدلیتو وردار واسه خودت!

 

جرعه‌ای از قهوه نوشید:

_ تو میدونی کیمیا با کیا رفاقت میکنه؟

 

از سوال قباد گیج اخم کرد:

 

_ نفهمیدم، چطور مگه؟

 

پوزخندی زد، از خانه تا اینجا بارها مکالمه‌ی کیمیا با دوستش پشت خط را مرور کرده بود، با وحید نبود اما فقط وحید آدرس را میدانست، چه آدرسی؟

 

_ مثلا اینکه با یکی پنهونی کاری انجام بده، چمیدونم، خوب نیست انقدر ازاد بذاریش!

 

این حرف‌ را صرفا برای حرف کشیدن میگفت، وگرنه که کسی نبود دیگران را محدود کند، بیشتر حرف‌هایش بوی تهدید میداد، بوی شک و تردید:

 

_ از تو بعیده قباد، نمیتونم زنمو زندونی کنم که، بعدشم…مادر دو تا بچه‌س، فکر که نکردی کاری میکنه به ضرر من و بچه‌هاش؟ میفهمی چی میگی اصلا؟

 

عصبی از جا برخاست، میدانست قباد به چه چیز‌هایی شک کرده، اما نمیخواست طوری نشان دهد که انگار منظورش را فهمیده:

 

_ خودت وقتی با لاله بودی هم همینـ…

 

صدای شکسته شدن فنجان شوکه وحید را از حرف زدن امتناع کرد:

 

_ حورا کجاست، وحید؟

 

از جا برخاست و به وحید نزدیک شد:

 

_ زده به سرت پسر؟ چی میگی؟ چه ربطی به حورا داره؟

 

#پارت۵۸۸

 

 

 

 

 

خشمگین کف دو دستش را روی سینه‌ی وحید کوبید و فریاد زد:

 

_ دروغ نگو! وقتی از حورا میپرسم رنگ همتون میپره، جفتتون! کدوم گوری بردینش؟ هااان؟

 

وحید که از عصبانیت سرخ میشود، سعی میکند باز هم اوضاع را کنترل کند:

 

_ داری اشتباه میکنی پسر….بذار براتـ…

 

ضربه‌ی محکم‌تری میکوبد و اینبار وحید را روی مبل اداری می‌اندازد:

 

_ بگو کجاست، چرا باید کیمیا همش بیاد و بره؟ هااان؟ امروز اومده بود چی ببره؟ با کی حرف میزد؟ چرا میترسید من بفهمم؟

 

محکم فک وحید را چنگ زده توی صورتش غرید:

 

_ تو از چی خبر داری که من بی‌خبرم، وحید؟

 

محکم دست قباد را پس زده از جا برخواست:

 

_ بس کن مرد، به خودت بیا! حورا نمیخوادت، ولت کرد چون نمیخوادت، چون وقتی بود نخواستیش میفهمی؟ دست از سرش بردار و انقدر بقیه‌ی آدمای زندگیتو هم بخاطر رنجون!

 

ضربه‌های قباد را با ضربه‌ای به سینه‌اش تلافی کرد:

 

_ یبار، واسه یبارم که شده تو زندگیت عین ادم رفتار کن، به جایی برنمیخوره، یکم سعی کن آدمای زندگیتو دوست داشته باشی، سعی کن از این خودخواهیت کم کنی، انقد همه چیزو واسه خودت نخواه!

 

با تنه‌ی محکمی به بدن خشک شده‌ی قباد، از اتاق بیرون زد. اب دهانش را محکم قورت داد و چنگی به موهایش زد، محکم کشید تا سوزش کف سرش را حس کرد، نبود حورا و بهم خوردن زندگی‌اش طی یک سال اخیر برایش عذاب آور بود.

 

#پارت۵۸۹

 

 

 

 

 

حورا

 

 

 

روی تخت نشستم، این اواخر محمد یکی از تخت‌های باغ را آورده بود اینجا، حیاط خاله حلیمه.

صرفا برای نشستن من، می‌دانست دیگر برایم نشستن روی زمین سخت شده.

 

_ بیا از این بخور…

 

ظرف هلو و شلیل را به سمتم گرفت. تازه از باغ چیده بود، لب برچیدم:

 

_ خرما میخوام محمد!

 

خندید و ظرف را کنارم روی تخت گذاشت:

_ هلو بخور تا بهت خرما بدم، انقد خرما خوردی اخرش مرض قند میگیری!

 

خندیدم و یکی از هلو‌هارا برداشتم، نرم و شیرین به نظر میرسید. گاز که زدم آبش از چانه‌ام چکید.

سریع با خنده دستمالی برداشت و به سمتم گرفت، چانه‌ام را تمیز کردم:

 

_ همش تقصیر توعه، الان وقت هلو خوردنه؟

 

متعجب به اسمان نگاهی انداخت:

_ مگه هوا چشه؟ وقت میخواد میوه خوردن مگه؟

 

او که درک نمیکرد، من دلم بهانه گرفتن میخواست و کسی نبود نازم را بخرد.

هلوی نصفه نیمه‌ام را کنار گذاشته از‌جا برخاستم:

 

_ کجااا، خب میوه‌تو بخور!

 

توجهی نشان ندادم، به داخل برگشتم و به آشپزخانه پناه بردم، دل نازک شده بودم و مدام پیش خدا گله میکردم.

چه میشد زندگی‌ام طور دیگری رقم میخورد؟

این همه بدبختی و مشکل، این همه تنهایی و احساسات قلیان یافته!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۱ / ۵. شمارش آرا ۱۷۸

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان قصه عشق ترگل pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :     داستان در مورد دختری شیطون وبازیگوش به اسم ترگل است که دل خوشی از پسر عمه تازه از خارج برگشته اش نداره و هزار تا بلا سرش میاره حالا بماند که آرمین هم تلافی می کرده ولی…. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عزرایل pdf از مرضیه اخوان نژاد

  خلاصه رمان :   {جلد دوم}{جلد اول ارتعاش}     سه سال از پرونده ارتعاش میگذرد و آیسان همراه حامی (آرکا) و هستی در روستایی مخفیانه زندگی میکنند، تا اینکه طی یک تماسی از طرف مافوق حامی، حامی ناچار به ترک روستا و راهی تهران میشود. به امید دستگیری داریا دامون ( عفریت). غافل از اینکه تمامی این جریانات

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهمان زندگی
دانلود رمان مهمان زندگی به صورت pdf کامل از فرشته ملک زاده

        خلاصه رمان مهمان زندگی :     سایه دختری مهربان و جذاب پر از غرور و لجبازی است . وجودش سرشار از عشق به خانواده است ، خانواده ای که ناخواسته با یک تصمیم اشتباه در گذشته همه آینده او را دستخوش تغییر میکنند….. پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ارتعاش pdf از مرضیه اخوان نژاد

    خلاصه رمان :     روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی میبینه.! در حالیکه گروهی در حال تیراندازی بودن. و اون دختر از مهلکه نجات میده.   آیسان دارای گذشته ای عجیب و تلخ است و حالا با برخورد با شهراد و …      

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ناگفته ها pdf از بهاره حسنی

  خلاصه رمان :           داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد، آشنایی او با جوانی در هواپیما و در مورد زندگی خود، این داستان را شکل می دهد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سردرد
دانلود رمان سردرد به صورت pdf کامل از زهرا بیگدلی

    خلاصه رمان سردرد:   مثل یه ارایش نظامی برای حمله اس..چیزی که زندگی سه تا دخترو ساخته و داره شکل میده.. دردایی که جدا از درد عشقه… دردای واقعی… دردناک… مثل شطرنج باید عمل کرد.. باید جنگید… باید مهره هارو بیرون بندازی… تا ببری… اما واسه بردن خیلی از مهره ها بیرون افتادند… ولی باید دردسرهارو به جون

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Baran
Baran
1 ماه قبل

پارتی مزخرف تر از پارت های دیگه و تازه بعد از چکه کردن آب هندونه و خوردن الوچه های ترش الان به پله های ترقی رسیده و آب هلو سرازیر میشه

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x