رمان حورا پارت 33 - رمان دونی

 

 

خیره به بخار چای، انگشتانم را در هم چلاندم و آب دهانم را بلعیدم.

 

چقدر نفس کشیدن در این خانه سخت بود.

 

_ نمیخوای بگی دلت تنگ شده یا اومدی سر بزنی که، هوم؟!

 

با شنیدن صدای منحوسش، نفس کشیدن سخت تر هم شد.

اما من پی همه چیز را به تنم مالیده بودم و حالا در این خانه حضور داشتم.

 

من روزها در تنهایی خودم به این لحظه اندیشیدم و فهمیدم بهترین چیز برای همه مان همین است.

 

لبخند محوی زدم و گوشه ی لبم را به دندان گرفتم. سر بلند کرده و به چشمان درشت و آرایش کرده اش زل زدم.

 

معلوم بود که دلبری میکرد، او حتی در خانه هم شیک بود و آرایش کرده.

 

من کجا و این دخترک زیادی کاربلد کجا؟

 

پا روی پا انداختم و تکیه ام را به مبل دادم. باید خودم را قوی نشان میدادم.

 

راهی بود که خودم انتخابش کرده بود…

باید از پسش برمی آمدم.

 

با آن نگاه خیره و گستاخ تمام حرکاتم را زیر نظر داشت.

 

انگشتانم را در هم پیچاندم و گلویی صاف کردم.

 

_ نه عزیزم، قطعا که دلتنگی منو اینجا نکشونده…

 

تای ابرویی بالا انداخت و نیشخندی زد.

من در چشم او یک بازنده بودم، اما نه… نمیگذاشتم آنها مرا از بازی خارج کنند.

 

_ خب!

 

لبخندم بزرگتر شد و درد هایم را پشتش پنهان کردم.

 

_ اومدم برای قباد ازت خواستگاری کنم!

 

 

انگار تمام عمرش میدانست قرار است این روز سر برسد که نه جا خورد و نه حتی ذره ای تعجب کرد.

 

حالم از آن نگاه پیروز و حق به جانبش بهم میخورد.

 

بی هیچ زحمتی زندگی ام را تصاحب میکرد، آن هم به دست خودم…

 

من فقط نمی خواستم آن زن باشم، که با خفت و خواری سرم هوو بیاورند و به ریشم بخندند.

 

سایه ی دخالت من باید تا همیشه روی زندگیشان میماند.

 

باید همیشه به یاد میاوردند که این من بودم که خواستم او وارد زندگی ام شود…

 

خواستم او نفر سوم باشد و اگر تن به خفتی هم دادم، به دست خودم بود…

 

آنها نتوانسته بودند مرا حقیر کنند…

 

_ فکر میکردم قبادو دوست داری!

انتظار داری باور کنم که خودت برای ازدواجش پیش قدم شدی؟!

 

آرام پلک بر هم نهادم و نفس عمیقی کشیدم. چندین بار پشت سر هم…

 

بعد از گفتن آن حرف، بعد از خواستگاری کردن منحوس ترین زنی که میشناختم برای شوهرم، انگار دیگر چیزی روی دلم سنگینی نمیکرد.

 

به طرز عجیب و غیر عادی ای آرام بودم، شاید هم سر شده بودم و دردی را حس نمیکردم.

 

_ چون دوسش دارم دلم نمیخواد حسرت چیزی به دلش بمونه عزیزم.

 

لبخندم جان گرفت و با اعتماد به نفسی دروغین سرم را بالا گرفتم.

 

_ من دلشو به دست آوردم و حالا فقط یکی رو میخوام که یه بچه بهش بده.

کی بهتر از تو که همیشه تو آرزوی داشتن قباد بودی!

 

 

 

خودم هم میدانستم دل قباد دیگر با من نیست اما دروغ که حناق نبود در گلویم گیر کند!

 

تظاهر که میتوانستم کنم!

 

کمی به جلو خم شد و نیشخندی زد. ناخن های بلند و لاک خورده اش را مقابل چشمانش گرفت و فوت آرامی کرد.

 

_ بچه! چیزی که تو نتونستی بهش بدی.

نمیترسی عاشق زنی شه که بهش یه بچه بده و حسرتشو تموم کنه؟

اونوقت دیگه دلشم نداری، البته اگه الان داشته باشیش که شک دارم!

اگه از عشق قباد مطمئن بودی پاتم تو این خونه نمیذاشتی، مگه نه؟

 

دسته ی کیفم را چنگ زدم تا انگشتانی که برای دریدن دهانش له له میزدند را کنترل کنم.

 

من هم مانند خودش مار شدم و نیشم را در تک تک استخوان هایش فرو کردم.

 

_ تو فقط در حد یه آزمایشی، که ثابت کنی قباد مشکلی نداره… که منم به این مورد شک دارم.

 

لبهای رژ خورده اش را بهم چسباند و ریز خندید. به عقب برگشت و به مبل سلطنتی شان تکیه زد.

 

_ آزمایشی که شاید موفقیت آمیز باشه و ادامه دار!

 

گلویی صاف کرد و بادی به غبغب انداخت. حق هم داشت، خیلی قبل تر از این ها شوهرم را تصاحب کرده بود.

 

حتی آزمایششان را هم استارت زده بودند!

 

_ به هر حال من باید فکر کنم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سکوت تلخ pdf از الناز داد خواه

    خلاصه رمان :         نیکا دختری که تو یه شب سرد پاییزی دم در خونشون با بدترین صحنه عمرش مواجه میشه جسد خونین خواهرش رو مقابل خودش میبینه و زندگیش عوض میشه و تصمیم میگیره انتقام خواهرشو بگیره.این قصه قصه یه دختره دختری که وجودش پر از اتشه پر از اتش انتقام دختری که میخواد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آبان به صورت pdf کامل از هاله نژاد صاحبی

  خلاصه رمان:   دو فصل آبان         آبان زند… دختره هفده ساله‌ای که به طریقی خون بس یک مرد متاهل میشه! مردی جذاب که دلبسته همسرشه اما مجبور میشه آبان و عقد کنه!     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 4.4 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاپرک تنها

    خلاصه رمان:             روشنا بعد از ده سال عاشقی روز عروسیش با آرمین بدون داماد به خونه پدری برمیگرده در اوج غم و ناراحتی متوجه غیبت خواهرش میشه و آه از نهادش بلند میشه. به هم خوردن عروسیش موجب میشه، رازهایی از گذشته برملا شه رازهایی که تاوانش را روشنا با تموم مظلومیت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بغض پاییز

    خلاصه رمان :     پسرك دل بست به تيله هاى آبى چشمانش… دلش لرزيد و ويران شد. دخترك روحش ميان قبرستان دفن شد و جسمش در كنار ديگرى، با جنينى در بطن!!   قسمتی از داستان: مردمک های لرزانِ چشمانِ روشنش، دوخته شده بود به کاغذ پیش رویش. دست دراز کرد و از روی پیشخوان برداشتش! باورِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان توهم واقعیت به صورت pdf کامل از عطیه شکوهی

        خلاصه رمان:   رها دختری از یک خانواده سنتی که تحت تاثیر تفکرات قدیمی و پوسیده خانواده اش مجبور به زندگی با مردی بی اخلاق و روانی می‌شود اما طی اتفاقاتی که میفتد تصمیم می گیرد روی پای خودش بایستد و از ادامه زندگی اشتباهش دست بکشد… اما حین طی کردن مسیر ناهمواری که پیش رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رویای گمشده
دانلود رمان رویای گمشده به صورت pdf کامل از مهدیه افشار و مریم عباسقلی

      خلاصه رمان رویای گمشده :   من کارن زندم، بازیگر سرشناس ایرانی عرب که بی‌پدر بزرگ شده و حالا با بزرگ‌ترین چالش زندگیم روبه‌رو شدم. یک‌روز از خواب بیدار شدم و دیدم جلوی در خونه‌ام بچه‌ایه که مادر ناشناسش تو یک‌نامه ادعا می‌کنه بچه‌ی منه و بعد از آزمایش DNA فهمیدم اون بچه واقعا مال منه! بچه‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
14 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahnaz
Mahnaz
1 سال قبل

كي پارت جديد گذاشته ميشه

هکر قلبشم
هکر قلبشم
1 سال قبل

😐😐زبونم قاصر از این همه….

Baran
Baran
1 سال قبل

قباد خیلی خیلی خیلی نامرده
خانوادشم خیییلی بیشعورننن
قباد اگ یه ذره مردونگی داشت و انقد بچه میخواست انقد عیب نمیذاشت رو حورا پا میشد دوتایی میرفتن دنبال درمان مگ کمن اینجور ادما…
خیلی بدم اومد ازش 😐☹️💔💔💔

nila
nila
1 سال قبل

وااای خدا اخه حورا چرا اینجوریه چرا طلاق نمیگیرهه نویسنده جون لطفااا اگ میشه زود زود پارت گذاری کن🙏🏻🙏🏻 چون اینجور ک معلومه حالا حالا ها خیلی چیزا مونده ک باید بفهمیم 💔

Hasti
Hasti
1 سال قبل

۱

Niki
Niki
1 سال قبل

نویسنده ی گرامی میشه لطفا چند نکته رو رعایت کنی :

  1. لطفا آنقدر بین دو تا پارت هات پرش نداشته باش ، مثلا در پایان پارت 32 ما تو خونه ی قباد بودیم ولی در شروع پارت 33 ما یهویی رفتیم خونه ی لاله !!
  2. میشه لطفا یکم در مورد گذشته ی حورا صحبت کنی ، توضیح بدی که چرا پدر و مادرشو از دست داد ؟! اصلا خانوادش چی شدن ؟!
  3. میشه لطفا احساسات و تفکرات قباد هم توضیح بدی و شخصیت اون هم برای ما باز کنی ؟!
Hasti
Hasti
1 سال قبل
پاسخ به  Niki

آره اسلن معلوم نیست چی ب چیه

شوگا
شوگا
1 سال قبل

چرا طلاق نمیگیرههههه

Ebrahim Talbi
Ebrahim Talbi
1 سال قبل

خوبه که حورا خودش رو قوی نشون میده ایده ی خوبی رو پیشرو گرفته ،وانشاالله اون قباد کلن عقیم باشه که همون لاله که سنگشو به سینه میزنه ازش رو برگردونه وحوراهم ازش طلاق بگیره ،که بعدش قبادو خانواده کثیف صفتش به گوه خوردن بیفتن دنبال حوارا

vida shokranian
vida shokranian
1 سال قبل

سلام دوستان چطوری میتونم رمانم رو اینجا قرار بدم؟ خواهشا کمکم کنین

آتریسا
آتریسا
1 سال قبل

حورا داره واقعا خودشو خار میکنه
نویسنده اگه میشه یکم بهش قدرت بیشتر بده 🩷جوری که انگار دختری آنقدر نازک نباشه

Bhzadkashavarz@gmail .
Bhzadkashavarz@gmail .
1 سال قبل

لطفا یک پارت دیگه خیلی کمه لطفا تا دو روز دیگه دق میکنیم 🥲

Bhzadkashavarz@gmail .
Bhzadkashavarz@gmail .
1 سال قبل

حورای احمق

Hasti
Hasti
1 سال قبل

حورا چقدر خری تو رفته واسه قباد خاستگاری لاله احمق یعنی یع آدم میتونه چقدر احمق باشه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Bhzad
دسته‌ها
14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x