رمان حورا پارت 39 - رمان دونی

 

 

این منم!

حورا… دخترکی بی کس و کار و لوس…

دخترکی که زمانی حتی اگر صدای بلند کسی را میشنید، چشمانش پر میشد.

 

دخترکی که هیچگاه تنها در برابر ناملایمتی های زندگی نایستاده بود.

دخترکی که همیشه محتاج بود و اگر تکیه گاهی نداشت، زندگی برایش غیر ممکن میشد.

 

این منم، حورا…

دخترکی که حالا روی مبلی تک نفره نشسته و منتظر شنیدن نتیجه ی صحبت های عروس و داماد این مجلس است!

 

دامادی که از قضا، شوهرش است…

 

این منم که برخلاف مخالفت های قباد، بر خلاف فریادهای دردناک قلبم برای نرفتن و ندیدن و قید ادامه ی بازی را زدن، باز هم اینجا نشسته ام.

 

دخترکی جدید و شجاع در من متولد شده و حالا اوست که حورای احمق و ساده ی گذشته را هدایت میکند.

 

_ ماشالله ماشالله چقدر بهم میان، هزار الله اکبر!

 

با صدای خاله ی قباد، نگاه خیره ام را از در بسته ی اتاق که حالا باز مانده بود گرفتم.

 

دیدمشان… شوهرم، همدمم، همسرم، تمام زندگی ام… کنار او!

کنار هم ایستاده بودند…

تپش های قلبم را حس نمیکردم.

 

مزخرف میگفت زنیکه ی دیوانه.

هیچ به هم نمی آمدند، بدترین ترکیب دنیا بودند اصلا.

بدترین جفتی که تاکنون کنار هم دیده بودم…

 

بیچاره قلبم، تاوان حماقت من را میداد.

بیچاره او که باید این صحنه ها را میدید…

 

 

 

لاله در آن لباس یکدست سفید هیچ شباهتی به عروس ها نداشت. بیشتر مرا یاد روح های سرگردان می انداخت.

 

بدجنسی هم اگر باشد، بگذار باشد… اما او در چشم من همین است!

 

نگاه وقیح و بی شرمانه ای که پر بود از تمسخر و تحقیر، سمت من روانه کرد و عمدا دست قباد را گرفت.

 

حتی چهره ی گرفته و به نظر ناراضی قباد هم دیگر قوت قلبم نمیشد.

داشتم میمردم…

 

_ حورا جان، ما به تفاهم رسیدیم…

 

مکث کرد، قهقهه ی مستانه ای زد که خنده ی باقی را هم به جز من بلند کرد.

 

همان خنده ای که در این سه سال بر من حرام بود و هر وقت میخواستم بخندم شرع و دین را بر سرم میکوبیدند که چه؟!

این کارهایت نشانه ی هرزگیست!

 

حالا خنده های لاله را با قربان صدقه جواب میدادند. کاش روزی قدرتی پیدا کنم که در دهان تک تکشان بکوبم.

 

_ البته تفاهمو از قبل داشتیم، معلوم بود این اتفاق دیر یا زود میفته!

 

صدای مادر قباد که از ته قلبش مرا نفرین میکرد سوهان روحم شد.

 

_ آره والا! بر باعث و بانیش لعنت که چند سال جدایی انداخت بینتون!

 

گفتند و ریز خندیدند و زخم های قلبم بزرگ تر شد و عفونی تر.

امان از روزی که این عفونت ها و سموم، بیرون زده و همه شان را مبتلا کند…

 

 

 

هیچ واکنشی به رفتارهای بی شرمانه شان نشان ندادم. من همان لحظه که پا به این خانه گذاشتم، مردم…

 

اما این مردمان نامهربان دست از سر جنازه ام هم برنمی داشتند.

لاله همراه قباد سمتم آمد.

 

نگاه مواخذه گر و شماتت گر قباد روی من بود و بدون پلک زدن نگاهم میکرد.

چرا؟ مگر من خودمان را به اینجا رساندم؟!

 

_ حورا جون، من شرط اصلیم رضایت توئه!

درسته خودت اومدی و منو برای شوهرت خواستگاری کردی، اما من باید مطمئن بشم.

اگه یه درصد ممکنه غصه بخوری و آهت دامن زندگیمو بگیره، بهتره همین الان بگی تا هنوز دیر نشده همه چیز رو تموم کنیم!

 

خودش هم زن بود، دختر بود، دل داشت… نمیدانست این حرفها چه بر سرم می آورد؟

 

به کدام خدا اعتقاد داشتند؟

کدام دین؟ کدام انسانیت؟

 

که نمیدانستند منی که اینجا نشسته، این منِ داغان، سخت پا روی زندگی ام گذاشته ام…

سخت از همه چیزم گذشتم…

 

اهل کدام نقطه از این دنیا بودند که نمیفهمیدند خواستگاری رفتن برای شوهر، مرگیست بی پایان…

 

من هر روز و هر روز میمردم و هیچکس نمیفهمید… نمیفهمید…

 

محتویات نداشته ی معده ام را در گلویم حس میکردم.

شاید هم تمام بغض های فرو خورده ی این مدتم بود که قصد بیرون ریختن داشتند…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان جنون آغوشت

  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طالع دریا

    خلاصه رمان:     من دنیزم اتفاقات زیادی و پشت سر گذاشتم برای اینکه خودمو نکشم زندگیمو وقف نجات دادن زندگی دیگران کردم همه چیز می تونست آروم باشه… مثل دریا… اما زندگیم طوفانی شد…بازم مثل دریا سرنوشتم هم معنی اسممه مجبورم برای شروع دوباره…یکی از بیمارارو نجات بدم… روانشو درمان کنم بیماری که دچار بیماریه خطرناکیه که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خدا نگهدارم نیست

    خلاصه رمان :       درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادروپدرش برگردن توی اون مدتت یغما متهم به چشم داشتن زن عموش میشه و کلی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خطاکار

    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما رادمان چون میدونه بخاطر خدمات و موفقیتهای طلا ممکن نیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حس مات pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:       داستان درباره سه خواهره که در کودکی مادرشون رو از دست دادن.پسر دوست پدرشان هم بعد از مرگ پدر و مادرش با اونها زندگی میکنه ابتدا یلدا یکی از دختر ها عاشق فرزین میشه و داستان به رسوایی میرسه اما فرزین راضی به ازدواج نیست و بعد خواهر دوم یاسمین به فرزین دل میبازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی

  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین خسرو خان… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ساره
ساره
1 سال قبل

نه چرا میگین ایشالا حامله باشه وقتی قباد خیانت کرده بهش اتفاقا بهتر که حامله نباشه و طلاقشو بگیره

..Hasti@....
..Hasti@....
1 سال قبل

توروخدا امشب پارت بده خواهش میکنم

Darya
Darya
1 سال قبل

توروخدا زود ب زود پارت بدهه🙏🏻😫😭

..Hasti@.
..Hasti@.
1 سال قبل

وای خدا کنه حامله باشه امینننننن

هکر قلبشم
هکر قلبشم
1 سال قبل
پاسخ به  ..Hasti@.

انشاءالله به حق پنج تن

معتاد رمان
معتاد رمان
1 سال قبل

خواهش میکنم نویسنده محترم حورا حامله باشه همه چیز بهم بخوره💔😭🙏🙏🙏🙏

بی نام
بی نام
1 سال قبل

حورا الاننن حاملست فک کنم

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x