رمان حورا پارت 55 - رمان دونی

 

 

 

 

آهی کشیدم و در جواب با صدای ارامتری گفتم:

 

_ یادته، روزی که خاله‌ت و مامانت ریختن سرم؟ چون از حرص لاله و خاله‌ت از دهنم پرید و گفتم شاید مشکل از قباده که بچه‌ش نمیشه؟

 

اخم‌هایش در هم رفت، پوزخند زدم و رو گرفتم، چرا باید باور میکردم که او من را بپذیرد؟ حرفم را قبول کند یا حتی بخواهد راجبش فکر کند؟

 

ان هم اگر حرف بر ضد برادرش باشد:

 

_ یعنی میگی مشکل واقعا از داداشمه؟

 

شانه بالا دادم:

 

_ دکتر میگفت ممکنه هیچکدوم مشکلی نداشته باشیم و فقط بارداری بخاطر ژنتیک و این چیزا فکر کنم، سخت باشه…با مصرف دارو میشه! اما تا قباد ازمایش نده نمیشه فهمید…

 

_ خب داداشم ازمایش نداد؟

 

کاسه‌ی چشمانم پر از اشک شد، یادآوری ان روزها عذابم میداد، دهان باز کردم توضیح دهم که صدای منشی مانع شد:

 

_ کیمیا کاشفی…بفرما تو…

 

از جا برخاستیم و داخل رفتیم، دکتر با دیدن من لبخندی زد:

 

_ حوراجان خوش اومدی، انتظار دیدنتو نداشتم…

 

فقط لبخندی زده تشکر کردم، وقتی دید نام ویزیت برای کیمیاست متعجب شد، اما سپس مشکل را که پرسید، کیمیا با استرس به من خیره شد!

 

ناچارا نفس عمیقی کشیدم و جلوی میز دکتر نشستم.

 

 

 

 

_ دکتر، کیمیاجان خواهرشوهرم هستن…میخواست یه چیزی رو باهاتون درمیون بذاره که فقط بین خودمون باشه!

 

اخم‌هایش در هم رفت، کمر به صندلی تکیه زد و با جدیت گفت:

 

_ چشم حتما، خدای نکرده اتفاق بدی که نیست؟

 

کیمیا که سر به زیر شد با نفس عمیقی شروع به توضیح دادن کردم:

 

_ کیمیا، با یه اقایی دوست بوده، وقتی عاشقش شده، خب…با هم رابطه داشتن و الان…

 

وقتی مکث کردم دکتر، پنجه در هم کشید و روی میز خم شد:

 

_ بارداره؟

 

سرم را به تایید تکان دادم، نگاهش را به کیمیا داد و با لبخندی گفت:

 

_ کیمیا جان مطلعی که در دنیا اینجور روابط و مسائل زیاده؟

 

کیمیا متعجب سر بلند کرد و خیره‌ی دکتر شد:

 

_ متوجه نمیشم؟

 

دکتر نفس عمیقی کشید و با همان روی باز و خوش خلق توضیح داد:

 

_ یعنی، اینکه انقدر نگران این موضوعی، چیزی نیست که بخوای براش غصه بخوری…توی تموم دنیا این اتفاق میفته و یا دختر بچه‌رو به دنیا میاره و خودش تنها بزرگش میکنه، یا اگه شرایط مالی و خونوادگیش مشکله، سقطش میکنه!

 

کیمیا به ارامی لب زد:

 

_ میگید من چیکار کنم؟

 

دکتر عینکش را از روی میز برداشت و روی چشم گذاشت، به دفترش خیره شد و جدی گفت:

 

_ اول باید معاینه‌ت کنم، که هم ببینم از بارداریت مطمئنی یا نه، بعدش تصمیم میگیریم برات چیکار کنیم!

 

 

 

 

کیمیا نگاهی به من کرد، چشمانم را با اطمینان برایش باز و بسته کردم، وقتی اطمینان من را دید از جا برخاست و همراه با دکتر به پشت پرده رفت تا معاینه شود.

 

من هم همانجا ماندم و دوباره فکرم به سمت و سوی قباد رفت، عشق همین بود دیگر، نه؟

 

اینکه لحظه‌ای از فکرش بیرون نیایی، اینکه هر لحظه‌ات در او خلاصه شود، دنیا را در او ببینی و…

 

امیدوار باشی که برای تو خواهد بود، اما انگار نشد…انگار قباد برای من نبود!

 

_ بارداری عزیزم…لباساتو بپوش، بیا که حرف بزنیم…

 

با صدای دکتر از افکارم بیرون پریدم، به سمتشان برگشتم.

 

ابتدا دکتر بیرون امد و دستکش‌های لاتکسش را از دست کند و رو به من گفت:

 

_ بارداره، تصمیمش چیه؟

 

لبخندی تلخ زده گفتم:

 

_ شوهرم، یعنی…برادرش بفهمه، فکر نکنم زنده‌ش بذاره…جوونه و اشتباه کرده، میخواد سقطش کنه تا دیر نشده!

 

سری به تایید تکان داد، کیمیا که امد دوباره پشت میزش نشست و گفت:

 

_ ببین کیمیا جان…

 

برگه‌ای جلوی دستش گذاشت و مشغول نوشتن شد:

 

_ برای سقط اجباری که اکثر خانم‌ها بخاطر نقص جنین تصمیم به سقط میگیرن، نیاز به ازمایش و اثبات هست، و اگه سقط معمولی باشه نیاز به رضایت مادر بچه و همسرش هست، که متاسفانه تو هیچکدوم از شرایط رو نداری…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سرمای دلچسب
دانلود رمان سرمای دلچسب به صورت pdf کامل از زینب احمدی

    خلاصه رمان سرمای دلچسب :   نیمه شب بود و هوای سرد زمستان و باد استخوان سوز نیمه شب طاقت فرسا بود و برای ونوس از کار افتادن ماشینش هم وضعیت و از اینی که بود بد تر کرده بود به اطراف نگاه کرد میترسید توی این ساعت از شب از ماشینش بیرون بره و اگه کاری انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ربکا pdf از دافنه دوموریه

  خلاصه رمان :       داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج می‌کند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی می‌برد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان پرده از این راز بر می‌دارد مشهورترین اقتباس این اثر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تقاص یک رؤیا

    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد دوم

    خلاصه رمان :         آهیر با سن کَمِش بزرگه محله است.. در شب عروسیش، عروسش مرجان رو میدزدن و توی پارک روبروی خونه اش، جلوی چشم آهیر میکشنش.. آهیر توی محل میمونه تا دلیل کشته شدن مرجان و قاتل اونو پیدا کنه.. آهیر که یه اسم کُردیه به معنای آتش، در ظاهر آهنگری میکنه ولی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نارگون pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       نارگون، دختری جوان و تنها که در جریان ناملایمتی های زندگی در پیله ی سنگی خودساخته اش فرو رفته و در میان بی عدالتی ها و ناامنی های جامعه، روزگار می گذراند ، بازیچه ی بازی های عجیب و غریب دنیا که حال و گذشته ی مبهمش را بهم گره و آینده اش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژ آشوب pdf از مریم ایلخانی

  خلاصه رمان:     داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب عمارتی به نام دژآشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده   دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم به راه فرزند سفر کرده… کامرانی که به جرم قتل

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
13 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
صدیقه
صدیقه
1 سال قبل

چرا پارت بعدی رو نمیزاری واقعا داری با این کارات حال همه رو بد میکنی خوب یه رمان بزار تمام شد یکی دیگه بزار چند تا چند تا میزاری و همه رو دیوونه میکنی

عسل
عسل
1 سال قبل

الـان بایــد دوتا پـارت بدی
روز هـای زوج ک میزاری هیچ
کمـمم میـزاری هیچ
رمانـت که همـش از زبون حـورا هیچ
خیانـت این لـاله رو مخ هم ک رو نمیکنـی هیچ ی بـلایی سر مامانو خالـه قبادو خود لعنـتیش
نمیاری هیچ
حدقل منظم پارت گذاری کن
الـان کـو پـارت؟

عسل
عسل
1 سال قبل
پاسخ به  عسل

دقیقا موهـام سفیـد شـده

دریا
دریا
1 سال قبل

سلام.
نویسنده عزیز میشه هر روز یه پارت بزاری و پارتارو بی زحمت بزرگتر کنی خیلی پارتا کوچیکه شما دو روز درمیون یه پارت میزارید فک کنین دو روز میگذره خب اون حساسیت و جذابیتش از بین میره تا حدی که من کلا یادم میره پارت قبلی تا کجا گفته چی گفته من خودم به شخصه دارم از این رمان زده میشم لطفا بیشتر بزارید

مریم
مریم
1 سال قبل

پارت جدید کی میااااااااد😤😤😤😤

عسل
عسل
1 سال قبل

از پارت ۴۷ بحث درمورد کیمیا ی 😑 🙄

Mersana
Mersana
1 سال قبل

کوتااااااه بود😕😕😕
و این داستان همچنان باقی است😣😣😣

:) :)
:) :)
1 سال قبل

بکش بیرون از کیمیا تر خدا):

Fateme
Fateme
1 سال قبل

کمه بخدا

Ebrahim Talbi
Ebrahim Talbi
1 سال قبل
پاسخ به  Fateme

سلام بانو خوبی بی معرفت یه حالی نپرسی هااا ی وقت

Fateme
Fateme
1 سال قبل
پاسخ به  Ebrahim Talbi

سلام جوننم چطوری؟؟
بخدا انقدر درگیرم که

Ebrahim Talbi
Ebrahim Talbi
1 سال قبل
پاسخ به  Fateme

به روی ماهت گلم منم خوبم فدات شوخی کردم گفتم کم پیدایی یه حالی پرسیده باشم ،
آهاا انشاءالله که مشکلات و درگیریهات بخیرو خوشی بگذرن

Fateme
Fateme
1 سال قبل
پاسخ به  Ebrahim Talbi

قربونت عزیزززززززززززم شکر که خوبی ❤️
ایشالله ❤️

دسته‌ها
13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x