رمان حورا پارت 56 - رمان دونی

 

 

 

 

کیمیا با چشمان ترسیده نگاهی به من انداخت:

 

_ پس، پس من چیکار کنم؟ من نمیتونم…مادرم، داداشم…بفهمن بیچاره میشم!

 

سر به زیر انداختم تا دخالتی نشان ندهم، دوست داشتم خودش با دکتر حرف بزند و اجازه و همه‌چیز به دست خودش باشد!

 

_ ببین عزیزم، من…میتونم یه جایی رو بهت معرفی کنم، که اولا باید خیلی مواظب باشید از دهنتون نپره که من گفتم…

 

انگار منتظر تایید ما بود، سر بلند کرده تاکید کردم که چیزی به کسی نمیگوییم، او هم وقتی مطمئن شد ادامه‌ی حرفش را گرفت:

 

_ یکم جای ناجوریه، باید یه مرد باهاتون باشه وگرنه ممکنه اتفاق بدی براتون بیفته، متوجه هستید که؟

 

منظورش را دقیق نفهمیدم، اما چیزهایی حدس میزدم، برای همین باز هم تایید کردم:

 

_ خوبه…پس یه مرد با خودتون میبرید! ادرسشم اینجا نوشتم…محاله تنها بریدااا…بهشون میگید پریا شمارو فرستاده، خودش میفهمه…

 

ادرس را از دکتر گرفتم و با تشکر و خداحافظی از مطب بیرون زدیم:

 

_ حالا چیکار کنیم حورا؟ کیو ببریم؟ جز داداشم کسی نیست که…سعید هم…

 

سر به نفی تکان دادم:

 

_ نه سعید به درد نمیخوره، اگه به درد میخورد همون اول جوابتو میداد!

 

کمی فکر کردم:

 

_ قباد هم که نباید اصلا بفهمه با هم رفت و امد داریم چه برسه به اینکه ببریمش اونجا که تو بچه‌تو سقط کنی!

 

 

 

 

 

_ خب چیکار کنیم؟

 

آهی کشیدم و ادرس را در کیفم گذاشتم:

 

_ یه فکری براش میکنم امروز، فعلا بریم خونه…تا قباد و مادرت شک نکردن!

 

از مطب که بیرون امدم پیامکی به گوشی ام امد، از جیبم بیرون کشیده نگاه کردم، با دیدن مبلغ واریزی اخم‌هایم در هم رفت.

 

_ چیشده؟

 

شانه‌ای بالا انداختم:

 

_ هیچی…

 

خواستم موبایل را بردارم که کیمیا از چنگم بیرونش کشید. با دیدن مبلغ اخم کرده گفت:

 

_ پول هفتگیه که داداشم میده؟

 

کمی بالا پایین کرد:

 

_ بدش کیمیا تو چیکار داری؟

 

با گیجی گفت:

 

_ بعد سه هفته پول یه هفته‌رو زده برات؟

 

کلافه موبایل را از چنگش کشیدم و در جیبم فرستادم:

 

_ چیز مهمی نیست…بهتره برگردیم تا دیر نشده!

 

از کنارش خواستم بگذرم که بازویم را چنگ زد. برگشتم و منتظر نگاهش کردم:

 

_ حورا، تو چته؟

 

چشم ریز کردم:

 

_ من چمه؟ من خیلیم خوبم، وسط خیابون واینستا راه بیفت بریم.

 

 

 

 

 

همقدم با من حرکت کرد اما زبانش را نبست:

 

_ قبل ازینکه از خونه بیای بیرون به من پیامک دادی قباد اینا دارن میان، چیزی بهت نگفت؟

 

صادقانه شانه بالا دادم:

 

_ نه فقط پرسید کجا میرم…

 

_ خب تو چی گفتی؟

 

نگاهی چپ چپ نثارش کردم، اما از رو نرفته اصرار کرد:

 

_ جون من بگووو…

 

پوفی کلافه کشیدم با صدایی که رفته رفته بالا میگرفت جواب دادم:

 

_ گفتم میرم خرید و یه هوایی بخورم، به چه کارت میاد اینا؟

 

_ خب احمق، برات پول فرستاده خرید کنی، الان بدون خریدات برگردی که شک میکنه!

 

با فکر این موضوع آه از نهادم برخاست، با تمام بی حالی‌ام لب زدم:

 

_ واقعا دلم خرید نمیخواد‌…

 

دستم را کشید و همانجا به سمت یکی از مغازه‌ها کشاند:

 

_ چرا اتفاقا بنظرم یکم خرید لازم داری…

 

سعی کردم دستم را از چنگش بیرون بکشم، زیادی اصرار نداشت که من را خوب کند؟

 

انگار میخواست هرطور شده من همان حورای زبان دراز و پرروی گذشته شوم!

 

_ ولم کن کیمیاااا

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی

  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید» به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روزگار جوانی

    خلاصه رمان :   _وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه نیاره. _جون رز عاطییی! ببین من حال این رو نگرفتم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان راه سبز به صورت pdf کامل از مریم پیروند

        خلاصه رمان:   شیوا دختری که برای درس خوندن از جنوب به تهران اومده و چندوقتی رو مهمون خونه‌ی عمه‌اش شده… عمه‌ای که با سن کمش با مرد بزرگتر و پولدارتر از خودش ازدواج کرده که یه پسر بزرگ هم داره…. آرتا و شیوا دشمن های خونی همه‌ان تا جایی که شیوا به خاطر گندی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست

    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می ایستد به ظاهر همه چیز با یک معامله شروع میشود.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی شهرزاد

    خلاصه رمان:         یه دختر هفده‌ساله‌ بودم که یتیم شدم، به مردی پناه آوردم که پدرم همیشه از مردونگیش حرف میزد. عاشقش‌شدم ، اما اون فکر کرد بهش خیانت کردم و رفتارهاش کلا تغییر کرد و شروع به آزار دادنم کرد حالا من باردار بودم و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری
دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری

    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت طولانی‌اش با ورود طاهر و سوده و بیوک از هم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
16 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
عسل
عسل
1 سال قبل

کـم بود

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

هکر قلبشم
هکر قلبشم
1 سال قبل

شاید کیمیا بچه رو بده به حورا

دریا
دریا
1 سال قبل

سلام.
نویسنده عزیز میشه هر روز یه پارت بزاری و پارتارو بی زحمت بزرگتر کنی خیلی پارتا کوچیکه شما دو روز درمیون یه پارت میزارید فک کنین دو روز میگذره خب اون حساسیت و جذابیتش از بین میره تا حدی که من کلا یادم میره پارت قبلی تا کجا گفته چی گفته من خودم به شخصه دارم از این رمان زده میشم لطفا بیشتر بزارید

جااااسم
جااااسم
1 سال قبل

حمایت از رمان نمیدونم کی کی

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
1 سال قبل

چند وقت دیگه همه کامنتای زیر رمانات همین میشه از دست یاسی😂😂

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

😎😎😎😎😎😎🤣🤣🤣🤣🤣

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

🤣🤣🤣🤣🤣
😎😎😎😎😎 چاکریم خاله جون 💖💖💖
🤣🤣🤣🤣🤣
مگه حمایت بده؟ من از شما میپرسم آیا حمایت بد است؟🤓🤓😂😂

جااااسم
جااااسم
1 سال قبل
پاسخ به  🙃...یاس

حمایت خوبه
برای یه اثر هنری
نه این…شر های که ما می‌خونیم
یا دارن عشق …میکنن یا جدا شدن یا خیانت کردن
نوجوانیم دیگه همینقدر اسکل احساساتی

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل
پاسخ به  جااااسم

اولا اینکه تا حدودی حرفتونو قبول دارم
دوما اینکه من از اثررحمایت نکردم از شخصی که داره لطف میکنه برامون وقت میزاره پارتا هارو میزاره حمایت کردم
سوما اینکه فرزندم من مرز نوجوونی رو ردکرد کردم این کارمم در کنار قدر دانی از آدمین جنبه ی فان داره
با تشکر😂🙏

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط 🙃...یاس
جااااسم
جااااسم
1 سال قبل
پاسخ به  🙃...یاس

خلاصه لعنت به دنیای مجازی
هستی ولی انگار نیستی

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
1 سال قبل
پاسخ به  جااااسم

😂😂😂😂😂

بی نام
بی نام
1 سال قبل

وای من هردفعه این رمان رومیخونم گریه میکنم بابانویسنده یکم روی خوش زندگی روواسه این دختر روکن

Maghare
Maghare
1 سال قبل

سر جدت زود پارت بدههه

دسته‌ها
16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x