رمان دلارای پارت 149

5
(1)

 
آرام نالید

_برو بیرون خودم میتونم

ارسلان بی حوصله دستش را به وان تکیه داد و خم شد

تهدید آمیز گفت :

_ببین بچه جون … بلای دیگه ای که از این به بعد سرت بیاد یک دردسر جدید برای منه پس اینقدر رو اعصابم نباش دلارای که بد می بینی !

بدون اینکه منتظر جواب باشد با چشم به دستش اشاره کرد و ادامه داد :

_نمی بینی دستت آتل داره ؟

نباید آب بخوره

اون دختره کلی سفارش کرد

_خودم می تونم

_در بیار لباساتو

دلارای معذب دکمه های لباسش را باز کرد

و همزمان اشک ریخت

نمی توانست جلوی او را بگیرد

دوست نداشت ارسلان اینجا باشد

دوست نداشت هیچکس پوست کبود و خراش های بدنش را ببیند

شاید اگر غریبه ای اینطور شکنجه اش میکرد این احساس حقارت را نداشت

اما برادرش ….

دکمه آخر را که باز کرد به هق هق افتاد

ارسلان کلافه دستش را روی وان کوبید

_چه مرگته تو ؟

دلارای مظلومانه هق زد :

_نمیشه …. نمیشه خودم تنها …. یعنی تو بری

ارسلان این بار عصبی شانه اش را میان دستانش گرفت و مجبورش کرد به صورتش زل بزند

_مثل آدم دردت رو بگو ! چته ؟

بدون فکر ناله کرد :

_دوست ندارم ببینیم

ارسلان بهت زده پوزخند زد

_کم لخت دیدمت ؟ حالا برای من ادا در میاری ؟

_برای اون نیست

گفت و گریه اش شدت گرفت

ارسلان پلک هایش را روی هم فشرد

احساس میکرد با بچه زبان نفهمی طرف است

که حتی نمی تواند با پیچاندن گوشش ادبش کند

دلارای انگار فهمید که طاقت ارسلان تمام شده که با همان گریه پیراهن را از تنش بیرون آورد

لباس زیر به تن نداشت

سعی کرد فراموش کند چه بلایی سرش آمده

اما سرش را که پایین انداخت چشمش به کبودی سیاه رنگ پهلویش افتاد

ناخواسته با خجالت دستش را روی کبودی گذاشت

ارسلان با دیدن واکنشش انگار به حالش پی برد

بدون اینکه واکنشی نشان دهد آب را تنظیم کرد

و دوش را روی شانه های دخترک گرفت

تلاش کرد آب به آتل دستش آسیبی نرساند

دستش را نوازش وار روی شانه دخترک کشید و بی احساس زمزمه کرد :

_بچه تر که بودم ، قبل از اینکه از ایران برم

مامانم با هر حرکت کوچیکی که به میل حاجی نبود به این روز افتاد

دلارای بهت زده به زمین خیره شد و گوش داد

ارسلان شامپو بدن را کف دستش ریخت

و آرام شکم دخترک را شست

_اینکه چادر سرش نبوده

اینکه لباسش تنگ بوده

روسریش رفته عقب

بلند خندیده ..‌

دلارای آنقدر متعجب بود که گریه کردن را از یاد برد

باورش نمیشد آلپ ارسلان روزی با او درد و دل کند

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

81 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آتاناز
آتاناز
1 سال قبل

اهم اهم مستند حیوانات پارت دو
آن حیوان فتک می انداخت نگران بچه اش بود او باید برای کمک کردن به بچه خود ، خود را میشست تا از دست دیگر حیوانات خود را رهایی دهد هنگامی که حیوان ماده به فکر بچه خود بود حیوان نر به او حمله میکند لحظه بسیار حساسیت زندگی آن توله به این لحظه وابسته است حیوان نر به ماده حمله میکند و میخواهد او را مجبور کند تا کمکش را بپذرید حیوان ماده به فکر بچه خود و زندگی خودش است بله طبیعت روند خود را ادامه میدهد و انگار این توله به پایان زندگی خود نخواهد رسید در این موقع توله این حیوان بسیار سگ جان است و ما باید ببینم ایا میتواند خود را درون این طبیعت وحشی جای دهد و زنده بماند یا خیر
با ما همراه باشید
خدافیزز

neda
neda
پاسخ به  آتاناز
1 سال قبل

کجای دختر
نمیای خونه 😂

آتاناز
آتاناز
پاسخ به  neda
1 سال قبل

نه مادر خونه خوب نیستتت

neda
neda
پاسخ به  آتاناز
1 سال قبل

عه وا ،دختر فراری شدی 😂

آتاناز
آتاناز
پاسخ به  neda
1 سال قبل

بله مادر

آتاناز
آتاناز
پاسخ به  neda
1 سال قبل

یکی دیگه نوشتم توی پارت قبل 50 مثبت خورد مادر😂😂

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  آتاناز
1 سال قبل

واییییی🤣🤣🤣🤣🤣خدااا لعنتت نکنهه

Maedeh
Maedeh
1 سال قبل

نویسنده گرامی تورو جان جدت پارت بزار….تا حالا تو خماری منوندی؟
نموندی….ولی ایشالله بمونی بدونی دارم چی میکشم😂🥲
بزار اگرم میشه کمی طولانی تر باشه
مرسی

Fateme
Fateme
1 سال قبل

ای کااااش ایدی نویسنده رو داشتم 🔪🔪

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  Fateme
1 سال قبل

عیبی
من قمه به دست منتظرم😕🕳️

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
1 سال قبل

حق میدم ب ارسلان منم جاش یودم اینکارو میکردم الحق ک کراشمه

سکوت
سکوت
1 سال قبل

خیلی مزخرف مینویسی،حداقل پارت اضافه بزار،ولی فکر کنم سواد نداری در همین حد بلدی

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  سکوت
1 سال قبل

قشنگه که گلم موضوشم خوبه….قلمشم خوبه فقط حوصله نداره پارت زیاد بزاره

Tamana
Tamana
1 سال قبل

دوستانِ خوانندهه🖐🖐🖐😂😂😂

منتظر باشیددددد ، پارت بعدی ارسلان وحشیی میشه😕🤧😂😂😂😂

تجربه این را می گویید🖐🤣

تا اکتشافات بعدی بای بای😂🤣🤣

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  Tamana
1 سال قبل

😂😂😂😂😂😂😂😂

سپیده
سپیده
پاسخ به  Tamana
1 سال قبل

ارهه ارسلان عادت نداره بیشتر از ۲ دقیقه آدم باشه..

Tamana
Tamana
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

👌😂

کفی جون
کفی جون
1 سال قبل

میگم مگه دلی 4ماهه حامله نیس. بعد ارسلان شکمشو شست. بدون اینکه برآمدگی رو بفهمه. والله زنای حامله از 3ماه ب بعد شکمشون واضح میشه دیگه. فک کنم نویسنده ب این نکته دقت نکرده از خجالت دلی برای کبودی بدنش گفته ب فکر شکمش نبود. نویسنده جان تو پارت های بعدی این نکته رو ماس مالی کن لطفا. با تشکر

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  کفی جون
1 سال قبل

خب عشقم خیلی ها هستن که 7ماهگی میفهمن….شکم ندارن….

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Maedeh
Maedeh
Maedeh
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

شاید فهمیده به روی خودش نمیاره😂والا از اون بعید نی
ولی خودمونیما خیلی با معرفته.‌

سپیده
سپیده
پاسخ به  کفی جون
1 سال قبل

شاید پارت بعد بفهمه..

سپیده
سپیده
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

منظورم این نیست ک بفهمه حاملس
شک میکنه چرا شکم داره
حالا خودتون ببینید…

یکی
یکی
1 سال قبل

یعنی فقط به عشقه شما میام با این کامنتاتون مردم 😂😂😂😂

Maedeh
Maedeh
1 سال قبل

منی که جامو انداختم تو اینترنت منتظر پارتم

جولیتِ رومیوو
جولیتِ رومیوو
1 سال قبل

هر شببببب عروسیههههه، برید خونتون بابا هی از جلو در خونه مردم رد میشید بیق بیق چیندیشای میمون مبارکه ولی گله ای راه نیفتیدددد….
ربطی نداشت ولی خو….
یوهو از ارسلان خوشم اومد

باران
1 سال قبل

هعی دلم برا ارس سوخ🥺!
خعلی گناه داش
همیشه فکر میکردم عوضیه ولی وقتی دید دلی خجالت میکشع از کبودی هاش مرامو معرفتو تموم کرد🥹
ایول داش ارس🖐🏻❤️‍🔥

ولی خدایی نویسنده جان ببین من خیلی وخته دست از شکایت بابت کم پارت گذاشتنتون برداشتم ولی خدایی این انصافه حالا که یه جای خعلی خفنو حساس اومده فقط همین یه ذره رو نوشتی😐
فدای چشای چپت که این همه انتقادو اعتراضو نمیبینی خو این یه چِکه پارتم نمیدادی عزیز من😐💔

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط باران
باران
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

وا بخدا😑😂
من همیشه ار این قسمت داستانا که ادم بده دلش میگیره یا میشینه به درودل خوشم میاد
اینم دقیقا سر قسمت حساسش تموم کرد😐

Sana:)
Sana:)
1 سال قبل

دوستان
هم اکنون خبری به دستم رسید
که قراره گله ای حمله کنیم به آیدی نویسنده😂😐💀

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  Sana:)
1 سال قبل

زحمتتون شد عشقم😂🍯

Sana:)
Sana:)
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

ن عزیزم رحمته واسه من 😂😂👍🏻🔪

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  Sana:)
1 سال قبل

بمونه برات😂❤️

حامله پرومکس
حامله پرومکس
1 سال قبل

باتشکر از نویسنده عزیز
مشکل اجاق کوری داشتم
امروز بیبی چکم مثبت شدد

باران
پاسخ به  حامله پرومکس
1 سال قبل

عا🤣🤣

سپیده
سپیده
پاسخ به  حامله پرومکس
1 سال قبل

وای😂😂😂

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  حامله پرومکس
1 سال قبل

وای😂

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  حامله پرومکس
1 سال قبل

وای خداااا🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

یکی
یکی
پاسخ به  حامله پرومکس
1 سال قبل

مبارکه😂😂😂

D♡nya
1 سال قبل

خدایا یه نگاهی ، نیم نگاهی ، گوشه چشمی ، حتی یه چشمکی به این نویسنده بکن ، بلکه شاید از حرص دادن های خواننده ها دست برداره ، به خدا عادلانه نیس ،

حامله پرومکس
حامله پرومکس
1 سال قبل

😐😐😐

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط حامله پرومکس
تورو سننه قربونم بری
1 سال قبل

اقااا نویسنده ناموسا فازت چیه خیلی دوست داری مارو بزرای تو خماری یکم از نویسنده رمان گریز یاد بگیرر اههه

هیچکی
1 سال قبل

ارسلان دلارایو حامله کرد
توهم مارو با این رمانت
کصخلی یا چی ؟

یکی
یکی
پاسخ به  هیچکی
1 سال قبل

ایول 😂😂😂

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  هیچکی
1 سال قبل

البته روش این فرق داره😂🥲

هیچکی
1 سال قبل

ارسلان دلارایو حامله کرد
توهم مارو بااین رمان
کصخل*

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط هیچکی
ناشناس
ناشناس
1 سال قبل

یه هفته هم باید تو حموم علاف باشیم

نویسنده یجوری گفته گفت اگه انتقادی دارین بهم بگین من فکر کردم از فرداش رمان نویسیشو خوب میکنه
بدتر شد که
کاش نظر نمی‌دادیم
توکه نمیتونی انتقاد بپذیری چرا الکی میپرسی

سپیده
سپیده
پاسخ به  ناشناس
1 سال قبل

اونکه اصلا نویسنده نبود😂

ناشناس
ناشناس
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

سلام بچه ها من نویسنده رمان دلارای هستم
لطفا اگر مشکلی توی این رمان میبینید بهم بگید تا اصلاح کنم
ممکنه نتونم همه‌ی کامنتا رو پاسخ بدم ولی حتما به خواسته هاتون عمل میکنم
با تشکر از شما خواننده‌ های عزیز

اینو توی پارت قبلی یا هم قبلترش نوشته بود

ادا
ادا
1 سال قبل

دلم کبابه برا ارسلان کباب میدونم دلسوزی بیخودیه ولی اشکم در اومد😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

سپیده
سپیده
پاسخ به  ادا
1 سال قبل

😳😳😳

ادا
ادا
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

خب منم دل دالم😭😭😭

من مرد تنهای شبم
من مرد تنهای شبم
پاسخ به  ادا
1 سال قبل

ودف😐

ادا
ادا
پاسخ به  من مرد تنهای شبم
1 سال قبل

مرد تنهای شب من احساساتمو نمیتونم کنترل کنم😣

دسته‌ها

81
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x