آرام نالید
_برو بیرون خودم میتونم
ارسلان بی حوصله دستش را به وان تکیه داد و خم شد
تهدید آمیز گفت :
_ببین بچه جون … بلای دیگه ای که از این به بعد سرت بیاد یک دردسر جدید برای منه پس اینقدر رو اعصابم نباش دلارای که بد می بینی !
بدون اینکه منتظر جواب باشد با چشم به دستش اشاره کرد و ادامه داد :
_نمی بینی دستت آتل داره ؟
نباید آب بخوره
اون دختره کلی سفارش کرد
_خودم می تونم
_در بیار لباساتو
دلارای معذب دکمه های لباسش را باز کرد
و همزمان اشک ریخت
نمی توانست جلوی او را بگیرد
دوست نداشت ارسلان اینجا باشد
دوست نداشت هیچکس پوست کبود و خراش های بدنش را ببیند
شاید اگر غریبه ای اینطور شکنجه اش میکرد این احساس حقارت را نداشت
اما برادرش ….
دکمه آخر را که باز کرد به هق هق افتاد
ارسلان کلافه دستش را روی وان کوبید
_چه مرگته تو ؟
دلارای مظلومانه هق زد :
_نمیشه …. نمیشه خودم تنها …. یعنی تو بری
ارسلان این بار عصبی شانه اش را میان دستانش گرفت و مجبورش کرد به صورتش زل بزند
_مثل آدم دردت رو بگو ! چته ؟
بدون فکر ناله کرد :
_دوست ندارم ببینیم
ارسلان بهت زده پوزخند زد
_کم لخت دیدمت ؟ حالا برای من ادا در میاری ؟
_برای اون نیست
گفت و گریه اش شدت گرفت
ارسلان پلک هایش را روی هم فشرد
احساس میکرد با بچه زبان نفهمی طرف است
که حتی نمی تواند با پیچاندن گوشش ادبش کند
دلارای انگار فهمید که طاقت ارسلان تمام شده که با همان گریه پیراهن را از تنش بیرون آورد
لباس زیر به تن نداشت
سعی کرد فراموش کند چه بلایی سرش آمده
اما سرش را که پایین انداخت چشمش به کبودی سیاه رنگ پهلویش افتاد
ناخواسته با خجالت دستش را روی کبودی گذاشت
ارسلان با دیدن واکنشش انگار به حالش پی برد
بدون اینکه واکنشی نشان دهد آب را تنظیم کرد
و دوش را روی شانه های دخترک گرفت
تلاش کرد آب به آتل دستش آسیبی نرساند
دستش را نوازش وار روی شانه دخترک کشید و بی احساس زمزمه کرد :
_بچه تر که بودم ، قبل از اینکه از ایران برم
مامانم با هر حرکت کوچیکی که به میل حاجی نبود به این روز افتاد
دلارای بهت زده به زمین خیره شد و گوش داد
ارسلان شامپو بدن را کف دستش ریخت
و آرام شکم دخترک را شست
_اینکه چادر سرش نبوده
اینکه لباسش تنگ بوده
روسریش رفته عقب
بلند خندیده ..
دلارای آنقدر متعجب بود که گریه کردن را از یاد برد
باورش نمیشد آلپ ارسلان روزی با او درد و دل کند
اهم اهم مستند حیوانات پارت دو
آن حیوان فتک می انداخت نگران بچه اش بود او باید برای کمک کردن به بچه خود ، خود را میشست تا از دست دیگر حیوانات خود را رهایی دهد هنگامی که حیوان ماده به فکر بچه خود بود حیوان نر به او حمله میکند لحظه بسیار حساسیت زندگی آن توله به این لحظه وابسته است حیوان نر به ماده حمله میکند و میخواهد او را مجبور کند تا کمکش را بپذرید حیوان ماده به فکر بچه خود و زندگی خودش است بله طبیعت روند خود را ادامه میدهد و انگار این توله به پایان زندگی خود نخواهد رسید در این موقع توله این حیوان بسیار سگ جان است و ما باید ببینم ایا میتواند خود را درون این طبیعت وحشی جای دهد و زنده بماند یا خیر
با ما همراه باشید
خدافیزز
کجای دختر
نمیای خونه 😂
نه مادر خونه خوب نیستتت
عه وا ،دختر فراری شدی 😂
بله مادر
یکی دیگه نوشتم توی پارت قبل 50 مثبت خورد مادر😂😂
واییییی🤣🤣🤣🤣🤣خدااا لعنتت نکنهه
نویسنده گرامی تورو جان جدت پارت بزار….تا حالا تو خماری منوندی؟
نموندی….ولی ایشالله بمونی بدونی دارم چی میکشم😂🥲
بزار اگرم میشه کمی طولانی تر باشه
مرسی
ای کااااش ایدی نویسنده رو داشتم 🔪🔪
عیبی
من قمه به دست منتظرم😕🕳️
حق میدم ب ارسلان منم جاش یودم اینکارو میکردم الحق ک کراشمه
خیلی مزخرف مینویسی،حداقل پارت اضافه بزار،ولی فکر کنم سواد نداری در همین حد بلدی
قشنگه که گلم موضوشم خوبه….قلمشم خوبه فقط حوصله نداره پارت زیاد بزاره
دوستانِ خوانندهه🖐🖐🖐😂😂😂
منتظر باشیددددد ، پارت بعدی ارسلان وحشیی میشه😕🤧😂😂😂😂
تجربه این را می گویید🖐🤣
تا اکتشافات بعدی بای بای😂🤣🤣
😂😂😂
😂😂😂😂😂😂😂😂
ارهه ارسلان عادت نداره بیشتر از ۲ دقیقه آدم باشه..
👌😂
میگم مگه دلی 4ماهه حامله نیس. بعد ارسلان شکمشو شست. بدون اینکه برآمدگی رو بفهمه. والله زنای حامله از 3ماه ب بعد شکمشون واضح میشه دیگه. فک کنم نویسنده ب این نکته دقت نکرده از خجالت دلی برای کبودی بدنش گفته ب فکر شکمش نبود. نویسنده جان تو پارت های بعدی این نکته رو ماس مالی کن لطفا. با تشکر
خب عشقم خیلی ها هستن که 7ماهگی میفهمن….شکم ندارن….
شاید فهمیده به روی خودش نمیاره😂والا از اون بعید نی
ولی خودمونیما خیلی با معرفته.
شاید پارت بعد بفهمه..
منظورم این نیست ک بفهمه حاملس
شک میکنه چرا شکم داره
حالا خودتون ببینید…
یعنی فقط به عشقه شما میام با این کامنتاتون مردم 😂😂😂😂
منی که جامو انداختم تو اینترنت منتظر پارتم
هر شببببب عروسیههههه، برید خونتون بابا هی از جلو در خونه مردم رد میشید بیق بیق چیندیشای میمون مبارکه ولی گله ای راه نیفتیدددد….
ربطی نداشت ولی خو….
یوهو از ارسلان خوشم اومد
هعی دلم برا ارس سوخ🥺!
خعلی گناه داش
همیشه فکر میکردم عوضیه ولی وقتی دید دلی خجالت میکشع از کبودی هاش مرامو معرفتو تموم کرد🥹
ایول داش ارس🖐🏻❤️🔥
ولی خدایی نویسنده جان ببین من خیلی وخته دست از شکایت بابت کم پارت گذاشتنتون برداشتم ولی خدایی این انصافه حالا که یه جای خعلی خفنو حساس اومده فقط همین یه ذره رو نوشتی😐
فدای چشای چپت که این همه انتقادو اعتراضو نمیبینی خو این یه چِکه پارتم نمیدادی عزیز من😐💔
😂😂
وا بخدا😑😂
من همیشه ار این قسمت داستانا که ادم بده دلش میگیره یا میشینه به درودل خوشم میاد
اینم دقیقا سر قسمت حساسش تموم کرد😐
دوستان
هم اکنون خبری به دستم رسید
که قراره گله ای حمله کنیم به آیدی نویسنده😂😐💀
زحمتتون شد عشقم😂🍯
ن عزیزم رحمته واسه من 😂😂👍🏻🔪
بمونه برات😂❤️
باتشکر از نویسنده عزیز
مشکل اجاق کوری داشتم
امروز بیبی چکم مثبت شدد
😂😂😂😂
عا🤣🤣
وای😂😂😂
وای😂
وای خداااا🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
مبارکه😂😂😂
خدایا یه نگاهی ، نیم نگاهی ، گوشه چشمی ، حتی یه چشمکی به این نویسنده بکن ، بلکه شاید از حرص دادن های خواننده ها دست برداره ، به خدا عادلانه نیس ،
😐😐😐
اقااا نویسنده ناموسا فازت چیه خیلی دوست داری مارو بزرای تو خماری یکم از نویسنده رمان گریز یاد بگیرر اههه
ارسلان دلارایو حامله کرد
توهم مارو با این رمانت
کصخلی یا چی ؟
ایول 😂😂😂
البته روش این فرق داره😂🥲
ارسلان دلارایو حامله کرد
توهم مارو بااین رمان
کصخل*
یه هفته هم باید تو حموم علاف باشیم
نویسنده یجوری گفته گفت اگه انتقادی دارین بهم بگین من فکر کردم از فرداش رمان نویسیشو خوب میکنه
بدتر شد که
کاش نظر نمیدادیم
توکه نمیتونی انتقاد بپذیری چرا الکی میپرسی
اونکه اصلا نویسنده نبود😂
سلام بچه ها من نویسنده رمان دلارای هستم
لطفا اگر مشکلی توی این رمان میبینید بهم بگید تا اصلاح کنم
ممکنه نتونم همهی کامنتا رو پاسخ بدم ولی حتما به خواسته هاتون عمل میکنم
با تشکر از شما خواننده های عزیز
اینو توی پارت قبلی یا هم قبلترش نوشته بود
ن اون که نویسنده نبود
دلم کبابه برا ارسلان کباب میدونم دلسوزی بیخودیه ولی اشکم در اومد😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
😳😳😳
خب منم دل دالم😭😭😭
ودف😐
مرد تنهای شب من احساساتمو نمیتونم کنترل کنم😣