دلارای نفس زنان تکرار کرد

_ دردم میگیره

_ قدیما انقدر زود دردت نمی‌گرفت
عادت کرده بودی

دستش را زیر باسنش گذاشت و با یک حرکت بلندش کرد

_ بیا یادت بیارم تا کجا میتونستی تحمل کنی کوچولو

دلارای ترسیده جیغ زد و او دستور داد

_ پاهات….

جمله اش را ادامه نداد
نیازی هم نبود
دخترک او را خوب شناخته بود

پاهایش را دور کمرش حلقه زد و پیشانی اش را به پیشانی او چسباند

بوسه دیگری از لب های دخترک گرفت و روی تخت خواباندش

دست هایش را بالای سرش قفل کرد و لب هایش را به گردنش چسباند

هم زمان با دست دیگر بدنش را به بازی گرفت صدای ناله های دلارای که در اتاق پیچید لبخندی راضی زد

دلارای از میان چشمان نیمه بازش نگاهش کرد و در دل از جنین تشکر کرد

اگر اینبار هم بالا می‌آورد ارسلان شک میکرد

دست هایش را به دکمه های پیراهن مردانه اش رساند و ارام مشغول باز کردنشان شد اما انگار ارسلان بی طاقت بود

با یک حرکت پیراهن را کشید و بی توجه به دو دکمه ای که از جا درآمد لاله گوش دلارای را به دندان گرفت

صدای نفس هایشان اتاق را پر کرده بود

حال دلارای کم کم عوض میشد

احساس می‌کرد رفته رفته حالت تهوع شروع می‌شود

ناخواسته نالید

_ ولم کن … ارسلان

ارسلان کوچکترین اعتنایی نکرد

دلارای التماس کرد

_ باید برم سرویس!

ارسلان بالاخره سرش را بالا گرفت و با خشم خیره دخترک شد

_ الان؟!

دلارای نگاهش را دزدید

_ اره…

_ تحمل کن تا کارم تموم بشه!

دلارای کم مانده بود به گریه بیفتد

اگر روی تختش عق می‌زد چه بلایی سرش می‌آورد؟!

با تمام توان عقب هلش داد

_ باید برم سرویس

ارسلان غرید

_ هیش

_ توروخدا ارسلان … پریودم!!!

اولین چیزی که به ذهنش رسیده بود را گفت

دست ارسلان از حرکت ایستاد و او ناخواسته به گریه افتاد

_ پر… پریودم … ولم کن برم

ارسلان پوزخند زد

_ چه مرگته؟

دلارای بهت زده لب زد

_ چی؟

ارسلان با خشونت گردنش را گرفت و بالا کشیدش

صدایش سرد و خشک بود

_ فکر کردی خیریه دارم؟

دلارای نفسش را حبس کرد تا بالا نیاورد و هم زمان از درد گردنش نالید

_ آی

ارسلان کنار گوشش غرید

_ ببر صداتو ، فکر کردی اینجا نگهت داشتم خبریه؟
وقتی تک دختر خونه‌ی حاج فرهمند بودی انقدر ادا نمیومدی که حالا داری میری رو مخم بچه جون
اون موقع که پشتت به خونه و بابات گرم بود پاهاتو واسم باز کردی
الان که جز تخت من جایی نداری چه مرگته؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۳.۶ / ۵. شمارش آرا ۱۴

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان لانه‌ ویرانی جلد دوم pdf از بهار گل

  خلاصه رمان :         گلبرگ کهکشان دختر منزوی و گوشه گیری که سالها بابت انتقام تیمور آریایی به دور از اجتماع و به‌طور مخفی بزرگ شده. با شروع مشکلات خانوادگی و به‌قتل رسیدن پدرش مجبور می‌شود طبق وصیت پدرش با هویت جدیدی وارد عمارت آریایی‌ها شود و بین خانواده‌ای قرار بگیرد که نابودی تنها بازمانده کهکشان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زروان pdf از م _ مطلق

  خلاصه رمان:     نازگل دختر زحمت کشی ای که باید خرج خواهراشو و مادرشو بده و میره خونه ی مردی به اسم طاها فرداد برای پرستاری بچه هاش که اتفاق هایی براش میافته… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۱ / ۵. شمارش آرا ۱

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست pdf از منا معیری

    خلاصه رمان :     دم های دنیا خاکستری اند… نه سفید نه سیاه… خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدمهایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است . بن بست… بن بست نیست… یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه مسیر پر از سنگلاخ… بن بست یه کوچه نیست… ته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آبان سرد

    خلاصه رمان :   میان تلخی یک حقیقت دست پا میزدم و فریادرسی نبود. دستی نبود مرا از این برهوت بی نام و نشان نجات دهد. کسی نبود محکم توی صورتم بکوبد و مرا از این کابوس تلخ و شوم بیدار کند! چیزی مثل بختک روی سینه ام افتاده بود و انگار کسی با تمام قدرتش دستهایش را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو فقط بمان جلد اول pdf از پریا

  خلاصه رمان :     داستان در مورد شاهین و نفس هستش که دختر عمو و پسر عمو اند. شاهین توی ساواک کار می کنه و دیوانه وار عاشق نفسه ولی نفس دوسش نداره و دلش گیر کس دیگست.. داستان روایت عاشقی کردن و پس زدن نفسه.. و طبق معمول شاهینی که کوتاه نمیاد.     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان سدسکوت

  دانلود رمان سد سکوت   خلاصه : تنها بودم ، دور از خانواده ؛ در یک حادثه غریبه ای جلوی چشمانم برای نجاتم به جان کندن افتاد اما رهایم نکرد، از او میترسیدم. از آن هیکل تنومندی که قدرت نجاتمان از دست چند نفر را داشت ولی به اجبار به او نزدیک شدم تا لطفش را جبران کنم …

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

42 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل

بچه هاچندروزپیش من چندتاازپارتهای یه رمانو خوندم قشنگ بود.ولی اسمش یادم رفته….داستانش راجعب دختری به اسم سایه است که باپدرش زندگی میکنه وبه دنبال تابلوی خانوادگی تاترکیه میره ازقضا وقتی باپسره قرارمیزاره ازصداش خوشش میاد حس میکنه عاشقشه وپسره واسه برگردوندن تابلو بهش میگه باید براش۱۰تا تابلو بکشه وبقیه ماجرا..کسی میدونه اسم رمانش چیه راهنمایی کنه ممنون میشم مرسی

Rana
Rana
پاسخ به  نیلی رحیمی
2 سال قبل

داستانی که میگی برای رمان بر دل نشسته از ابهام ولی اسم دختره اونجا نفس بود
و اینکه تو بخش رمان های کامل همینجاست

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  Rana
2 سال قبل

سلام مرسی درسته ممنون ازراهنماییت فهمیدم

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل

دقت کردین تین چندروزی که دلی خونه ارسلانه هیچی نخورده حتی اب..زن باردار خورد خوراکش زیادمیشه این چطوری بالا میاره وقتی هیچی نخورده 🤔🤔😑😐

بیکاری ک چتاتونو میخونه
بیکاری ک چتاتونو میخونه
پاسخ به  نیلی رحیمی
2 سال قبل

نویسنده عقلش تا اینجا قد نداده دیگ
درگیر کارای جفت جفتیشون بوده اخه😓😂😂

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  بیکاری ک چتاتونو میخونه
2 سال قبل

دقیقاا..هواسش بودحتما یه ۱۰پارتشو توحمام کش میداد😂😂😂
خدا واقعا رحم کرده هواسش نبوده

Elina
Elina
پاسخ به  نیلی رحیمی
2 سال قبل

وااای جرر
راستیا

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  Elina
2 سال قبل

میگم که شانس بامایاربوده

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل

نویسنده عزیز حداقل به احترام‌این شبهای عزیزیا رمانت رانمیزاشتی یایجوری میکشیدی سمت دیگه داستانتو شاید یکی ازخاننده هات نیازداره دلش بشکنه حاجتی داره که فکرش معنوی باشه تااینکه بااین رمانت به سمت گناه ومثبت۱۸کشیده بشه ممنون

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  نیلی رحیمی
2 سال قبل

ای کی بود که فکرکرده حرفم درست نیست ونظر منفی داده به نظرم🙄🙄

کیانا
کیانا
پاسخ به  نیلی رحیمی
2 سال قبل

خب اونی که حاجت داره دیگه این شبا تو مسجد و حسینیه هاست اینجا چیکار داره خودش عقل داره میدونه رمانه این شکلیه نمیاد بیاد به خودش مربوطه؛ نخونه اصلا.

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  کیانا
2 سال قبل

شاید مثل منه درگیره رمانه مجبوره بخونه این دلی زلیل شده هم که اصلا فازش معلوم نیست

جولیتِ رومیوو
جولیتِ رومیوو
پاسخ به  نیلی رحیمی
2 سال قبل

هه دقیقا
حالا تا محرم شد رمان خاکبرسری شد😂🗿

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  جولیتِ رومیوو
2 سال قبل

یس😉😉😅😅😅😅

سایه
سایه
2 سال قبل

خدا لعتند کنه نویسنده.یه هفتس داری این لوس بازیو کش میدی.باشه دیگه فهمیدیم ارسلان خنگه….دلارایم کرمش گرفته…تمومش کن دیگه لعنتی

سارا
سارا
2 سال قبل

وای دنیا به اخر میرسه یکم پارتا بیشتر باشه مگه مریضین؟

𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
2 سال قبل

ارسلان هم خنگه هم کند فهم هم بی شعور اصلا در معنی یه کلمه خنگگگ 😂 خو مردک مست تو هر روز دلی رو میبینی شکم به اون گندگی ، حالت تهوعش ، 😂 اصلا خدا گوگل رو خلق کرد برای یکی مث تو خب برو سرچ کن خنگ ، ببین زن حامله چه علایمی داره 😐
خاککک تو سر ارسلان و خاککک تو سر بچه در بطن دلی و صد البته خاک تو سر خود دلی که نمیگه حاملسسس😂
البته بعد اینکه ارسلان فهمید دلی حاملس بازم یه مکافات دیگه 😐

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
2 سال قبل

ارسلان اینقدرتجربه داره بادخترای خارجی که اگرکسی خاست چیزی بدونه بجای گوگل بایدبزنه( ارسلان خاک توسر )
چون خودش یه گوگلیه پرازتجربه😂😂😂😂😂

𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
پاسخ به  نیلی رحیمی
2 سال قبل

😂

qwertyuiop
qwertyuiop
2 سال قبل

انگار یکی رو سر نویسنده هفتیر گذاشته مگه مجبوری یا تموم کن یا ننویس😑

دخی بی اعصاب
دخی بی اعصاب
2 سال قبل

دختر چقدر بدبخته که هر کی از راه رسید لهش کنه البته اسلام ما مشکلی نداره مشکل از دین ما نیس مشکل از جامعه اس ….. مشکلل تعصبات الکیه کم محبتیه که پدرا برادرا خرج نمیکنن که اخر ناموسشون نره بگرده دنبال محبت پیش یکی مثل ارسلان که تحقیرش کنه البته ارسلان هم بی وفایی نکرد حداقل بهش پناه داد خیلیا همین غیرت وفایی هم ندارن ول میکنن پشت سرشون هم نگاه نمیکنن

هیچکی
2 سال قبل

حامله پرومکس
حامله پرومکس
2 سال قبل

ای الهی رو صورت این کروکودیل بالا بیاری کیموس معدت صورتشو صاف کنه راحت شیم
نفس عمییییق…..
فوت!

هیچکی
2 سال قبل

وجدانن یجوری میگه پیراهن مردانه
انگاری ما فک میکنیم تاپ دکلته تنشه
بعدشم مگه داری خودتو ارضا میکنی ک انقد یه رابطرو طولانی میکنی؟

:(🖤
:(🖤
پاسخ به  هیچکی
2 سال قبل

حرص نخور خش میشه😂😂

سایه
سایه
پاسخ به  :(🖤
2 سال قبل

راست میگه دیگه اههه

:(🖤
:(🖤
2 سال قبل

شتتتتتت
آخی مگه میشه مگه داریم؟
هعییی چ بگویم نگفته هم پیداست

ک*ص خلی درمان نداره فاطی خدایی خیلی حوصله داری دوچس بایت کلمه رو میزاری روزانه😂💔

Eda
Eda
2 سال قبل

ارسلان خیلی اشغاله واقعا حالم ازش بهم میخوره مرتیکه کثافت رذل
واقعا fuck بهت ارسلان خیلی بیرحمی تو این بدبختو به این روز انداختی تازه طلبکارم هستی پسرع اه

کیانا
کیانا
پاسخ به  Eda
2 سال قبل

واقعا لاشی تر از اینم هست؟! هســــت؟!
خااااک بر سر پسره و خانواده اش با این بچه بزرگ کردن البته ک بیشتر خودش دیگه با این سنش باید بدونه داره مثل یه احمق لاشی اشغال ک حیف اشغاله رفتار میکنه

Eda
Eda
پاسخ به  کیانا
2 سال قبل

بنظرم مقصر همه اینا پدر ارسلان هست
چون اونم عین ارسلان یع لاشی بود😐

یکی
یکی
2 سال قبل

ای دلم می خواد بالا بیاره رو صورت ارسلان 😂😂

Eda
Eda
2 سال قبل

اه😐

ستایش
ستایش
2 سال قبل

من همش فکر میکنم اگه بهش بگه حامله ام مگه چی میشه

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  ستایش
2 سال قبل

هیچی نمیشه فقط خیلی راحت بهش میگه بچش حرومزاده است ازهومنه بعدم شوتش میکنه اندرون…نه ببخشید انبیرون ان توعنش میکنه خلاصه😂😂😂

Sogol
پاسخ به  ستایش
2 سال قبل

مجبورش میکنه بچه رو سقط کنه چون قبلا بهش گفته بود بچه نمیخواد وباید قرص بخوره اما دلی گوش نداد

Rom Rom
Rom Rom
2 سال قبل

درسته فقط بره این میخونم ببینم تهش چی میشه ولی دلیل بر این نیس ک الکی اعصابمو خورد کنم ک هر دفعه یه پارت میخونم تحقیر شدنای دلارای رو میبینم تا چن ساعت اعصابم بهم میریزه!
اگ پارت بعدی گف حاملس میخونم وگرنه دیگ ادامه نمیدم!
۱۶۷ پارت یعنی ۱۶۷ روز دارم میخونم هیچ غلطی نکرده ادامش مثلا چیکار میخواد بکنه؟

ارزو
پاسخ به  Rom Rom
2 سال قبل

حجم عظیمی از حق😑😑😑 اینقده درلارای خورد شد والا منم که فقط واسه کامنتا میخونم اعصابم به چوخ رفت … عاخه من موندم نویسنده احیانا مازوخیسم داره ؟! این حجم از تحقیر زیادییه به خدا 😑😑😑 باور کنین انسان های نرمال عاشق کسی که تحقیرشون میکنه نمیشن

Nahar
Nahar
2 سال قبل

ای بابا. دلارای چرا انقدر چص‌ناله میکنه؟؟ خو بهش بگو خلاصش کن😑 ابرو دخترارو بردییی
خبرمرگ بچه در بطن دلی 😑

آبی
آبی
2 سال قبل

حیف من که نشستم فسفر های ارزشمند رو حروم کردم رنگ مورد علاقه این گاو رو پیدا کنم 🤦🏻‍♀️😂😂

آبی
آبی
2 سال قبل

پست تر از این ارسلانه عوضی ندیدم!

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  آبی
2 سال قبل

ای ول رفیق نکته ارزشمندی بودکه شمااشاره کرده واسه نابودیش صلبااات

دسته‌ها
42
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x