هاوژین را کنار دلارای گذاشت و چپچپ نگاهش کرد
اینبار آنقدر خسته و بی جان بود که حتی کوچک بودن کاناپه و راحت نبودن جایش هم نتوانست مانع خوابیدنش شود
نیمه شب بود که صدای نالهای بیدارش کرد
کلافه گوشه چشمانش را فشرد
خیال کرد هاوژین است اما او نبود!
از جا بلند شد و زیرلب ناسزایی گفت
دیگر خواب راحت هم نداشت!
با دیدن صورت خیس از عرق دلارای و هذیان های زیرلبش ناخواسته نگران شد
کنارش روی تخت نشست و غرید
_ دلی؟ دلی پاشو
دلارای همچنان زیرلب حرف های نامفهوم میزد
هاوژین خواب آلود چشم باز کرد و با شنیدن صدای ناله های مادرش ترسیده روی تخت نشست
ارسلان بی توجه به او شانهی دلارای را گرفت و آرام تکانش داد
_ دلی بیدارشو … خوابه عزیزم
پاشو بچه زهرش ترکید
#part1449 🖤
چشمان دلارای باز شد
پر ترس به اطراف خیره شد و چند ثانیه بعد نفس زنان سرش را میان دستانش گرفت
آلپارسلان شانه اش را فشرد
_ خواب بود … تموم شد
بغض دلارای با صدا منفجر شد
سرش را روی سینهی ارسلان گذاشت و هق زد
_ بابام … خواب میدیدم یه حیوون … یه حیوون که نمیدونم چی بود بهش حمله کرده
ارسلان کمرش را گرفت
_ هیش … حیوون کجا بوده؟ تموم شد
دلارای بلند تر هق زد و ارسلان نچی کرد
_ نکن بچه هلاک شد
هاوژین بلندتر گریه کرد و دستانش را سمت دلارای دراز کرد
_ ماما
دلارای محلش نداد
حوصلهی خودش را هم نداشت
تنها خواسته اش ماندن در آغوشی بود که نشان دهد آنقدرها هم تنها و بی کس نیست
ارسلان ناخوداگاه به آرامی پشت کمرش را نوازش کرد
_ بچه رو بغل کن گناه داره
_ اون پدر مادرش کنارشن ، من گناه دارم که بدبخت و بی کس اینجام و نمیتونم بابامو برای آخرین بار ببینم
#part1450 🖤
_ با بچه لج میکنی؟
هاوژین دوباره ناله کرد
_ ماما
ارسلان همانطور که دلارای را در آغوش داشت خم شد و آرام بازوی هاوژین را سمت خودشان کشید
_ مامانت خل شده بابا
هاوژین روی زانوی آلپارسلان نشست و بغض کرده سرش را روی بدن دلارای گذاشت
_ ماما
دلارای بلند تر هق زد
ارسلان کلافه پوف کشید
_ زنگ میزنم ببینیش ، بس میکنی یا نه؟
دلارای خودش را عقب کشید و هاوژین سعی کرد گردنش را بگیرد تا او را هم ببرد
_ واقعا؟ به کی زنگ میزنی؟
داراب جوابمونو نمیده
جوابم بده چهارتا فحش میده قطع میکنه
ارسلان هاوژین را روی پای دلارای گذاشت
_ من به اون گوسفند زنگ بزنم که چی بشه؟
خودمو کوچیک کنم؟
میگم هنگامه سر بزنه بیمارستان
#part1451 🖤
دلارای امیدوار لبخند زد
_ آره… آره این میشه
_ فردا بهش زنگ میزنم
_ فردا؟! من تا فردا میمیرم
_ میدونی ساعت چنده؟ خوابن
_ الان بره میتونم ببینمش ، صبح حتما شلوغ میشه
مامانم و داراب میرن پیشش
هاوژین با بدخلقی سرش را در سینهی مادرش فرو برد و پچ زد
_ لالا
دلارای بالاخره روی موهایش را بوسید
_ بخواب مامان
ارسلان سمت تراس رفت و تماس گرفت
چنددقیقه بعد با اخم برگشت
دلارای مضطرب پرسید
_ چی شد؟
_ بده بچه رو به من
_ بچه رو چیکار داری؟
_ از اون موقع که ولش کرده بودی به امان خدا
حالا بچه رو چیکار دارم؟
هاوژینِ خواب آلود را از بغلش گرفت و روی تخت نشاند و ادامه داد
_ هنگامه میخواد ببینش
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 365
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
پارتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
چرا پیام ها رو نمیزارید؟
میشه سریع پارت بزارین🍓😇
سریع؟
منظورت از سریع چیه؟
فعلا سریع ترین حالت ممکنی که داریم گزینه های زیره:
الف)3هفته
ب)1ماه
ج)1ماه و 3هفته
د) 2ماه
گزینه ها روی میزه،تصمیم با شماست؛کدومو انتخاب میکنید؟!
یه ماه توی یه شب گیر کردیم بایا حداقل منظم پارت بده
فکر نمیکنم ادمین سایت تصمیم به برداشتن این رمان از سایتش داشته باشه(البته با توجه به تعداد رأی هم حق داره)
و همچنین فکر نمیکنم حماقت ما در خوندن این رمان تمومی داشته باشه!
انصافا چه جوری تا الان 222 تا رأی؟؟؟؟
شما 222 نفری که رأی دادید واقعا خودتون به قضاوت بشینید و ببینید رأی دادن داره؟
درسته قلمش عالیه اما به چه قیمتی؟
تا الان نزدیک 4 ساله درگیریم و هنوز 222 رأی داره این رمان؟!
هق
هزاران معنی در این دو حرف
تا وقتی که یاد نگرفتن مسئولیت پذیر باشن ازشون حمایت نکنین
وایییییی چرا جاهای حساس چرا کم؟!!!😭
نویسنده این رمان چه حوصله ای داره ،اه
بخدا دیگه خسته شدم
لطفاااا
توروخدا یه پارت دیگه بزار
فاطی جون یکی هست به اسم خواننده رمان نمیتونه اینجا کامنت بذاره ورمانای اشتراکی روبخونه لطفا براش پیگیری کن اشتراک هم خریده بوده ولی نمیتونه ورود کنه
باشه به قادر میگم
ممنون
شما نظرات همه رو میخونین و جواب اعتراض های ما هیچی نمیگین .
چرا ؟
دقیقا
منم پارت قبل و این پارت پیام گذاشتم براشون ولی هنوز نمایش داده نشده
و اینکه رسیدگی هم نمیکنن
ایشون نویسنده نیستن فقط پارتایی رو که نویسنده داخل کانال تلگرامش میزاره رو میزاره داخل سایت!
پارت گذاری نامنظم از نویسندس!
همونطور که نویسنده قبل از نوشتن رمانش باید نظم رو بلد باشه ایشون هم چه بهتر که قبل از سایت زدن به سایتش نظم و قانون بده
چه بهتر که ادمین ها تکلیفشون رو با نویسنده هاشون مشخص کنن بعد پارت گذاری کنن
احیاناً شما تازه این رمان رو شروع کردید
این رمان تقریبا دو سال و سه ماه پیش شروع شد و تا حدود یک سال اول هر روز پارتگذاری میشد(البته پارتای کوتاه ولی منظم و هر روز ساعت ۱۸ )
بعد یکسال نویسنده نمیدونم چیشد ولی کلن نظم پارتگذاری رو بهم ریخت
* شاکی زیاده ولی نمیشه که بدون دلیل موجه و قانع کننده ای نسبت به کسی گارد گرفت *
حقیقتا منکه تا الان هر رمانی رو که ازاین سایت خوندم که پارتگذاریش با ادمین فاطمه بوده منظم و اوکی بوده!
پس چرا رمان هایی که ما میخونیم این مدلی نیست؟
زیر نصف بیشتر رمانای این سایت اعتراضه
؟؟
وژدانا چرا اینجوری پارت میذاری(؟)